4_6010481610317628939.mp3
768.3K
🏴 #روضه | رقیه(س) به بابا چه گفتی؟
🆔 @Rasoulkhalili
✅ قسمت چهارم
▪️ تو چشم به آسمان می دوزی ، قامت دو نوجوانت را دوره می کنی و می گویی : رمز این کار را به شما می گویم تا ببینم خودتان چه می کنید .
عون و محمد هر دو با تعجب می پرسند : رمز ؟!
و تو می گویی : آری قفل رضایت امام به رمز این کلام گشوده می شود . بروید ، بروید و امام را به مادرش فاطمه زهرا قسم بدهید . همین .
به مقصود می رسید ...اما ..
هر دو باهم می گویند : اما چه مادر ؟!
بغضت را فرو میخوری و می گویی : غبطه می خورم به حالتان .در آن سوی هستی ، جای مرا پیش حسین خالی کنید و از خدای حسین ، آمدن و پیوستنم را بخواهید .
....
▪️ این دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پای حسین !
اگر همه ی جوانان عالم از آن تو بود ، همه را فدای یک نگاه حسین می کردی و عذر می خواستی . اکنون شرم از این دو هدیه ی کوچک کافی ست تا تلاقی نگاه تو با حسین را پرهیز دهد .
یال خیمه افتاده است و هیچ گوشه ای از میدان پیدا نیست . اما این اختفانه برای توست که پرده های ظلمت و نور را دریده ای و نگاهت به راه های آسمان آشناتر است تا زمین .
....
▪️ ای وای ! این کسی که پیکر محمد و عون را به زیر دو بغل زده و با کمر می کشاند حسین است . جان عالم به فدایت ، حسین جان رها کن این دو قربانی کوچک را . خسته می شوی .
از خستگی و خمیدگی توست که پاهایشان به زمین کشیده می شود . رهایشان کن حسین جان ! اینها برای همین خاک افریده شده اند ...
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili
...صدای مداحی محمدحسین می آمد.روضه و تک خواندن تمام شد و سینه زنی شروع شد.دل تو دلم نبود که بروم کنار دست محمدحسین بایستم و شروع کنم به سینه زنی;اما باید بیرون می ماندیم.روز چهارم ماه محرم بود که احمد,صابر,دایی مسعود ورضا گفتند:"بریم مشهد".
با ماشین من راهی این سفر شدیم و تمام لحظاتش برای ما خاطره شد .
از رسیدن دم سحر به نیشابور و رفتن به خانه بابابزرگم گرفته تا اجاره کردن یک خانه خیلی کثیف در مشهد که بعد از برگشتن خدا را شکر کردیم که آنجا مریض نشدیم و شیرینی زیارت حرم امام رضا علیه السلام که حال و هوای همگی ما را بهتر کرد.روز هشتم از مشهد برگشتیم و نماز صبح روز تاسوعا را در صنف خواندیم.بعد از نماز آن قدر خسته بودم که ترجیح دادم زیارت عاشورا را داخل ماشین گوش دهم ....
💥کپی با ذکر صلوات و نام شهید رسول خلیلی و آی دی کانال جایز است
#رفیق_مثل_رسول
🆔 @Rasoulkhalili
✅ قسمت پنجم
این صدای اوست که خطاب به تو فریاد می زند : دریاب این کودک را !
و تو چشم می گردانی و کودکی را میبینی که بی واهمه از هر چه سپاه و لشکر و دشمن به سوی حسین می دود و پیوسته عمو را صدا می زند .
تو جان گرفته از فرمان حسین ، تمام توانت را در پاهایت میریزی و به سوی کودک خیز برمیداری .
...
وقتی تو از پشت پیراهنش را میگیری و او را بغل می زنی ، گمان میکنی که به چنگش اورده ای و از رفتن و گریختن ، بازش داشته ای . اما هنوز این گمان را در ذهن مضمضه نکرده ای که او چون ماهی چابکی از تور دست های تو می گریزد و خود را به امام می رساند.
در میان حلقه ی دشمن ، جای تو نیست . این راه دل تو و نگاه حسین هر دو می گویند . پس ناگزیری که در چند قدمی بایستی و ببینی که ابجر بن کعب شمشیرش را به قصد حسین فرا می برد و ببینی که عبدالله نیز دستش را به دفاع از امام بلند می کند و بشنوی این کلام کودکانه عبدالله را که :
تو را با عموی من چه کار ای خبیث زاده ی ناپاک !
و ببینی شمشیر ، سبعانه فرود می آید و از دست نازک عبدالله عبور می کند ، آنچنانکه که دست و بازو به پوست معلق می ماند .
و بشنوی نوای وا اماه عبدالله را که از اعماق جگر فریاد می کشد و مادر را به یاری می طلبد ...
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili
✅ قسمت ششم
کودک شش ماهه ات را گرم در آغوش می فشردی ,سر و صورت و چشم و دهان او را غریق بوسه کنی و او را چون قلب از درون سینه در می آوردی و به دست های امام می سپاری .
امام او را تا مقابل صورت خویش بالا می آورد .چشم در چشمهای بی رمق او می دوزد و بر لبهای به خشکی نشسته اش بوسه می زند .
پیش از آنکه او را به دست های بی تاب تو باز پس دهد .دوباره نگاهش می کند ,جلو می آورد ,عقب می برد , و ملکوت چهره اش را سیاحتی می کند .
اکنون باید او را به دستهای تو بسپارد و تو او را به سرعت به خیمه برگردانی که مبادا آفتاب سوزنده نیمروز ,گونه های لطیفش را بیازارد .
اما ناگهان میان دستهای تو و بازوان حسین, میان دو دهلیز قلب هستی ,میان سر و بدن علی اصغر, تیری سه شعبه فاصله می اندازد و خون کودک شش ماهه را به صورت آفرینش می پاشد. نه فقط حرمله بن کامل اسدی که تیر را رها کرده است ,بلکه تمام لشکر دشمن ,چشم انتظار ایستاده است تا شکستن تو و برادرت را تماشا کند و ضعف و سستی و تسلیم را در چهره تان ببیند .
امام با صلابت و شکوهی بی نظیر ,دست به زیر خون علی اصغر می برد ,خونها را در مشت می گیرد و به آسمان می پاشد .کلام امام انگار آرامشی آسمانی را در زمین نازل می کند .
نگاه خدا ,چقدر تحمل این ماجرا را آسان می کند .
این دشمن که در هم می شکند و این تویی که جان دوباره می گیری و این ملائکه اند که فوج فوج از آسمان فرود می آیند و بالهایشان را به تقدس این خون زینت می بخشند ,آنچنان که وقتی نگاه می کنی یک قطره از خون را بر زمین ,چکیده نمی بینی .
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili
🌷🌷فقط 5 ثانیه 🌷🌷
مهمه، لطفا شرکت کنید و موافق یا مخالف رو بزنید
آیا با مذاکره ایران ، آمریکا موافق هستید یا مخالف؟
روی لینک زیر کلیک کن
‼️ 👇 👇 👇 👇 👇 👇 ‼️
https://tb-o.com/nazar/new/22