23.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بعد تشییع پیکر رسول از مقبرة الشهداء سریع خودمو رسوندم به ماشین...
یه دفعه روح الله رو با خانمش دیدم
گفت: جا داری منم بیام بهشت زهراء (س) ؟ با خانمم هستم
گفتم: آره داداش...
با خانمش اومدن جلو نشستن!
جاشون یکم تنگ شد ناراحت شدم...
روح الله گفت: خبر نداشتم رسول شهید شده موبایل هم نداشتم
تو دانشکده بودم یکی از بچه ها گفت #محمدحسن_خلیلی شهید شده... منم که به اسم #رسول میشناختمش زیاد دقت نکردم
رفتم آشپزخونه دانشکده غذا بگیرم یهو عکس رسول رو دیدم رو دیوار غذا خوری...رعشه افتاد به بدنم ، بغض کردم...میخواستم بشینم زمین گریه کنم
یاد بار آخری افتادم که من و رسول و صابر افطاری اومدیم خونتون چقدر اون شب خوش گذشت...
من که پشت فرمون بودم برگشتم نگاهش کردم...
وقتی داشت اینارو میگفت خودشو نگه داشته بود گریه نکنه جلو بقیه...
روح الله خیلی رسول رو دوست داشت بارها میومد پیشم میگفت : "فلانی سفارش منو بکن رسول بهم کار خنثی سازی بمب یاد بده"
گفتم: داداش این همه کار بلد تو تشکیلات هست برو پیش اونا
گفت: "میخوام از رسول کار یاد بگیرم
#رسول_یه_چیز_دیگه_است..."
📚به نقل از دوست صمیمی شهیدان #روح_الله_قربانی و #رسول_خلیلی
روح الله انقدر رسول رو دوست داشت آخرش هم همسایه ش شد.
#خاطرات
🆔 @Rasoulkhalili
🍃 #رفیق_مثل_رسول
👌نگاهی به فریدکردم،از حرفش خنده ام گرفته بود ,خیلی جدی گفت:
"چیه توقربانی دیگه.من مطمئنم که یک روزی توآدم نظامی موفقی دریک رده خاصی میشی که نیروهای تحت امرت بله قربان میگن"
باخنده گفتم: "من یک روزی قربانی می شم ;مثل آیه ی ((و فدیناه بذبح عظیم))۱ آن هم فقط برای حضرت زهرا سلام الله علیها ".
🥀اسم حضرت زهرا سلام الله علیها که آمد ,انگار به دل هردومان چنگی زده باشند ,فرید گفت: "ان شاءالله دوتایی ".
🙏تو دلم گفتم: "من زودتر ".
1.سوره ی مبارکه صافات ,آیه 107(و ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم .)
📚بخشی از کتاب #رفیق_مثل_رسول
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💥کپی با ذکرصلوات و نام شهید رسول خلیلی و ای دی کانال جایز است.
#خاطرات
#شهید_رسول_خلیلی
🆔 @Rasoulkhalili
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸بسم رب الشهدا و الصدیقین🔸
چند سالی بود که با محمدحسن هم سرویس بودم و چون مسافت محل سکونت ما تا محل کار تقریبا زیاد بود فرصت مناسبی بود که همدیگر رو خوب بشناسیم...
طی این مدت از اخلاقش لذت میبردم.
با اینکه مجرد بود و مسیر سرویس ما هم از مناطق بالا شهر تهران میگذشت،بارها توجه کردم که خیلی تلاش میکرد مسائل شرعی رو تو نگاه به نامحرم رعایت کنه!
رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم إبا میکرد.
👌ازش پرسیدم تو رسول چی دیدی که فکر میکنی شد عامل شهادتش؟
گفت: به جرات میتونم بگم دوری از نامحرمش...بین رفقا دائما میگیم این صفت رسول باعث شد شهادت رو از خدا بگیره...
⭕️شنیدم از اطرافیان که گفتن:تو صحبت با نامحرم حتی بستگان هم همیشه سرش پایین بود.
🖊به نقل از دوست شهید
#خاطرات
🆔 @Rasoulkhalili
🌷گلزار شهدا را خیلی دوست داشت .
🍃هر پنجشنبه پاتوقش گلزار شهدا بود .
موقعی که شهید اکبر شهریاری را می خواستند دفن کنند ,من عکس رسول را دستم گرفته بودم و کنار ایستاده بودم .
🕊یکی از مادرهای شهدا آمدند و به من گفتند :این پسر هر هفته سر مزار پسر من میومد و چقدر هم پیش من ناهار خورده .
📚 به نقل از مادر شهید رسول خلیلی
#خاطرات
🆔 @Rasoulkhalili
.
📚برای خیلی از افرادی که به مرحله ای از تخصص و توانمندی می رسند ، نگه داشتن اطلاعات علمی و ندادن آنها به دیگران اصل محسوب می شود. اینجاست که عمل کردن به حدیث "زکات العلم نشره" مطرح می شود و البته بسیارند که به آن عمل نمی کنند.
در این میان اما افرادی هستند که نه فقط تخصص و تواناییهایشان را در اختیار جامعه قرار می دهند که زندگیشان را وقف خدمت به انسانها می کنند و در این راه هرچه دارند را در طبق اخلاص می گذارند. شاهد حرف ما در اینجا #محمدحسن_خلیلی است که حقیقتا علم خود را که با هزار زحمت و مشقت چه در باب نظری و چه در باب میدانی بدست آورده را در اختیار خدمت به دین و مسلمانان می گذاشت.
روزی در این زمینه به گفتگو با محمدحسن می پرداختم که جمله قشنگی در این باب از او شنیدم.
او گفت: "اگر قائل به این باشیم که تا کی زنده هستیم دست به خساست نمی زدیم! به خصوص در موضوع علمی..."
محمدحسن واقعا به این حرف اعتقاد داشت و همیشه به آن عمل می کرد.او تلاش می کرد در مناطق جنگی تخریبچی تربیت کند و در این راه رزمندگان زیادی تربیت کرد .
#خاطرات
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطرات
در دوره آموزشی بسیج، یک شب رسول، من را کنار کشید. حالا آن موقع سیزده ساله بود. گفت آقا مرتضی شما آدم خوبی هستید و من به شما اعتماد دارم. یک چیزی میخواهم بگویم، فقط از شما میخواهم که به هیچ کس نگویید. تاکید کرد که به پدرم نگویید، به مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید. من اول فکر میکردم یک کار خطایی کرده یا تقصیری از او سر زده. گفتم خوب بگو. گفت آقا مرتضی شما آدم پاک و مومنی هستید، دعایتان هم مستجاب میشود.
دعا کنید ما شهید بشویم!
آقا مرتضی گفت؛ من همانجا چشمم پر اشک شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما سبقت گرفته!
🔸روای:آقای مرتضی امجدیان،مربی شهید رسول خلیلی
🆔 @Rasoulkhalili
🍃شهید رسول خلیلی ارادت ویژه ای به "چهارده معصوم(علیهم السّلام)" بویژه "حضرت زهرا(سلام الله علیها)، امام رضا(علیه السّلام) و امام زمان(عج)" داشت بطوری که در ایام زیارتی "امام رضا(علیه السّلام)"، در هر جایی که بود، خود را به مشهد می رساند در حد یک شبانه روز به زیارت می پرداخت.
📻بخشی از گفتگوی پدرشهید رسول خلیلی
#خاطرات
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🆔 @Rasoulkhalili
🖤پیراهن مشکی پر دردسر
🌷یک روز به همراه محمد حسن سوار بر ماشین شده و به سمت یکی از مقرهای خودی در حرکت بودیم
▪️آن روز من لباس سبز به تن داشت و محمدحسن لباس مشکی پوشیده بود.
با اینکه به او گیر داده بودم که چرا در این مناطق , از این لباس ها می پوشد اما دیگر دیر شده بود چرا که به مقر مورد نظر رسیدیم و متوجه شدیم که بچههای ارتش منطقه, ما را با تکفیریها که لباس اصلی آنها مشکی است, اشتباه گرفتند و در اطراف مقر موضع گرفته ولوله سلاح هایشان را به سمت ما روانه کرده اند !
✨من که این صحنه را دیدم سرم را از ماشین بیرون آوردم و با صدایی بلندی با زبان عربی فریاد زدم :
" معکم معکم !
(با شماییم با شماییم )"
و هر جور شده آنها را متوجه خودی بودنمان کردم.
به هر حال آن روز محمدحسن نزدیک بود ما را به فنا بدهد !
📚 به نقل از دوستان و همکاران شهید رسول خلیلی
#خاطرات
📌 کپی با ذکر صلوات و نام شهید رسول خلیلی و آی دی جایز است .
🆔 @Rasoulkhalili
🌷گلزار شهدا را خیلی دوست داشت .
🍃هر پنجشنبه پاتوقش گلزار شهدا بود .
موقعی که شهید اکبر شهریاری را می خواستند دفن کنند ,من عکس رسول را دستم گرفته بودم و کنار ایستاده بودم .
🕊یکی از مادرهای شهدا آمدند و به من گفتند :این پسر هر هفته سر مزار پسر من میومد و چقدر هم پیش من ناهار خورده .
📚 به نقل از مادر شهید رسول خلیلی
#خاطرات
🆔 @Rasoulkhalili
... 🍃شهید رسول خلیلی ارادت ویژه ای به "چهارده معصوم(علیهم السّلام)" بویژه "حضرت زهرا(سلام الله علیها)، امام رضا(علیه السّلام) و امام زمان(عج)" داشت بطوری که در ایام زیارتی "امام رضا(علیه السّلام)"، در هر جایی که بود، خود را به مشهد می رساند در حد یک شبانه روز به زیارت می پرداخت.
📻بخشی از گفتگوی پدرشهید رسول خلیلی
#خاطرات
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🆔 @Rasoulkhalili
✍🏻#خاطرات
👌شب عاشورا گویا خوابی میبینه که صبح برای دوستاش تعریف میکنه .می گه شب خواب یه باغ زیبا و سرسبز رو دیدم و به شماها گفتم که بیاین از این طرف بریم که شما نیومدید و من خودم رفتم سمت اون باغه .که دوستاش بهش می گن تو احتمالا شهید می شی .که روز 14ام محرم هم شهید می شه .وقتی خبر شهادتش رو به خواهرم دادن تا صبح صبر کرده بود و بعدا به ما خبر داد .وقتی فهمیدم یه حالت بهت زده بهم دست داد و گفتم تا نبینمش باور نمی کنم .وقتی رفتیم معراج شهدا چون یک سمت صورتش سوخته بود و من قسمت سالمش رو ندیدم و قسمت مجروحش رو دیدم, نشناختمش گفتم این رسول نیست چرا اینجوریه!بعدا از عکسهایی که نشون دادن شناختمش .همون موقع صورتش رو آروم بوسیدم و سعی کردم زیاد بی تابی نکنم .وقتی خدا می خواد شهادت رو قسمت کسی بکنه ,می گن حضرت زهرا سلام الله علیها خودش دست به سینه مادر شهید می کشه و صبر بهش می ده .و من فکر می کنم که خدا این صبر رو بهم داده.
👌به نقل از مادر شهید رسول خلیلی
🆔 @Rasoulkhalili
🌷 به مناسبت ۱۱ مرداد سالگرد شهادت شهید مهدی عزیزی و شهید رضا کارگر برزی
✨وقتی مهدی عزیزی و رضا کارگر برزی که باهم شهید شدن ,یک هفته دنبال کارهاشون بود . شهید کارگر برزی که کرج بود ;فقط دنبال بنرو عکس و اینجور کارهاش بود .یه عکسی هم داره که با بلوز سفید زیر تابوت شهید کارگر رو گرفته. دفعه آخر که داشت می رفت سوریه یه آمادگی عجیبی پیدا کرده بود . هر وقت میرفت منطقه می گفت نمیتونم وصیت نامه بنویسم .سخته . چی بگم .ولی بار آخر گفت که ;وصیت نامه مو نوشتم .به ماهم. همش می گفت منو تو گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها دفن کنید.گلزار شهدا رو خیلی دوست داشت .
📚 به نقل از مادر شهید رسول خلیلی
تاریخ شهادت دو شهید ۱۱ مرداد ۱۳۹۲
#خاطرات
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_رضا_کارگربرزی
#شهید_مهدی_عزیزی
#شهدارایادکنیم_باذکرصلوات
🆔 @Rasoulkhalili