eitaa logo
رمانهای رستاخیز
5 دنبال‌کننده
656 عکس
283 ویدیو
8 فایل
⚜بسـمـ الله الرحمنــ الرحیمـ⚜ #مـــــذهبــــےهاعاشقـــــــتـــرن💖 🔱کانـــــال‌رمـــانـــــهاـــےرستـــــاخیــــز🔱 رمانهای شهـــــداء ، رمانهـــاـــے مذهبـــــے کانال تلگرام https://t.me/RomanRastakhiz313 کانال ایتا eitaa.com/rastakhiz313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمانهای رستاخیز
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ #شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_شانزدهم_هفدهم دوره دبیرستان، وقت آتش سوزاندن پسره
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ 🌸 محسن، میانه ای با مسابقات نداشت . هیچ شاگردی را برای موفقیت در مسابقات تربیت نکرد. می دانست اگر مسابقات هدف بشوند، دیگر نه قاری ساز بلکه قاری سوزند. گاهی پیش می آمد که در محفلی ازش می خواستند برای کم کردن روی دیگران بخواند. نمی خواند. هرچه اصرار می کردند، نمی خواند.☝️ قرائت در نگاهش یک جور پیامبری بود. 🌺 همیشه به آدم هایی فکر می کرد که پای تلاوت او نشسته اند و دارند گوش می دهند. آن ها دستگاه های شور و حجاز و ... را نمی شناختند. اما قلب هایشان فرق صدای دل و صدای حنجره را تشخیص می داد. ♦️🔸 می خواست شاگردهایش به جای داوران بین المللی به آن آدم ها فکر کنند. به این که چطور قرآن بخوانند تا دل آنها به خدا نزدیک شود. وقتی نیت قاری، جلب نظر داوران باشد، نمی تواند به بالاتر از سقف مسابقات برود و با ارواح آدم ها رفیق بشود.🌿 قبل از مسابقات بین المللی مالزی، سیزده سال توی هیچ مسابقه ای شرکت نکرده بود. می خواست چنین نگاهی را در خودش تقویت کند.👌 وقتی تلاوتش در محافل تمام می شد مثل بقیه نمی رفت به اتاق مخصوص قاریان. همان بیرون می ایستاد. 🍃🍂 مردم با اینکه او را از قبل نمی شناختند به سمتش می آمدند. می بوسیدنش و حال و احوال می کردند. بعضی سوال قرآنی می کردند. محسن مدت ها سرپا می ایستاد و پاسخ می داد. دانشگاه رضوی داخل حرم است. سمت ِ بستِ طبرسی. دانشجوها زمان های قرائتش را گرفته بودند و خودشان را می رساندند به مجلسش. 🌸 بعد از قرائتش هم ولش نمی کردند. پا به پایش در مسیر برگشت می آمدند. مردم عادی به جواد گفته بودند: _ نمی دونیم چی در قرائت برادرتون هست که اینطور دل آدم رو می کـِشـه!.❤️ 😍 می رفت به محله های پایین شهر برای تلاوت. پولی بهش نمی دادند. این جور کارهایش را به کسی نمی گفت. یک بار که خانواده خبر دار شدند، 💌 وقتی به خانه بر می گشت توی جیبش یک پاکت خالی می گذاشت تا اهل خانه خیال کنند پول گرفته. مصطفی گفته بود: _ راه به این درازی! خب بگو برات ماشین بگیرند! محسن گفته بود: _ نمی تونن بندگان خدا. خودم می رم.☺️ 🍁🍂 وقتی شاگردهایش باخبر شدند محسن سر از آن محلات درآورده، حسابی برزخی شدند. گفتند: ‼️ _ چرا نفر اول مسابقات بین المللی باید بره به جایی که فرق قرائت خوب و بد رو نمی دونن؟! چرا به ما نگفتید که برای تلاوت بریم؟! ⛔️ محسن آب پاکی را روی دستشان ریخت: _ اونجا که سهله! اگه بگن بیا سر قله قاف قرآن بخون هم می رم !. 🏔 💵 بعد ها می شنیدند محسن به بچه های آن محلات که برای تلاوت حاضر می شدند، اسکناس های نو هدیه می داده. 🔮 با این که خودش اوضاع مالی مساعدی نداشته، خانواده ای را زیر پر و بال گرفته بود و به اندازه وسعش ماهیانه مبلغی را به حسابشان واریز می کرد. 🌹بعد از شهادت، وقتی قفل گوشی را شکستند، پیامک ها نشان می داد که از این دست کارها زیاد می کرده و به کسی نمی گفته ... 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
°•|🌿🌹 🔴 عکس زینت بخش دیوار اتاق رهبری است ◽️محمدرسول به دوستانش وصیت كرده بود «در تشییع جنازه من پرچم آمریكا را به آتش بكشید تا مردم بدانند من ضد آمریكایی و تابع ولایت فقیه هستم.» ◽️آری او اینچنین بود که تصویرش بر دیوار اتاق رهبر معظم انقلاب نصب شده و روح بلند و استکبار ستیز او بود که سالها پیش به عنوان کوچکترین شهید اسدآباد همدان در تشییع جنازه‌اش پرچم آمریکا را همکلاسی‌هایش به آتش کشیدند و نه فقط بر دیوار اتاق رهبر که بر دیوار شهر و بسیاری از دیوارهای دیگر نصب شده بود. 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
°•|🌿🌹 خنـده‌هاے دلنشینش نشان از آرامـش دل دارد وقتے دلت با خـــدا باشد لبانت همیشه مےخنـــدد ... 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
رمانهای رستاخیز
اولین برنامه ی فرهنگی که بعد از فرمانده شدنش توی مسجد گرفت،نمایشگاه دفاع مقدس بود👌 یه روز بهم گفت : میخوام تو حیاط نمایشگاه درست کنم. منم گفتم :باشه ولی فکرنکنم بشه. آخه فضا جوری بود که نمی شد کار کنیم.  گفت "کار رو زمین نمیمونه"🌹 فردا ی اون روز شروع کردیم به کار. اولش هیچ کس باور نمی کرد تو فضای حیاط مسجد بشه اینقدر قشنگ کار کرد😍 ولی بعدش همه متعجب بودن. یادمه یکی از فرماندهان سپاه اومد برای سر زدن. واقعا لذت برد از این همه پشت کار و گفت واقعا زحمت کشیدین و کارتون قابل تحسینه.🌺 یه کار قشنگی که انجام داد این بود که تو نمایشگاه دفاع مقدس یه جایی که خیلی دید داشت، عکس که رفیقاش بودن رو زده بود.🕊✨   از جیب خودش تمام خرج نمایشگاه رو داد. بدون اینکه به کسی بگه ...☝️ زمان بازدید از نمایشگاه که شد با عجله اومد تو حیاط گفت بریم. گفتم علی کجا؟ گفت: بریم به خانواده شهدا سر بزنیم.🌸 با چند نفر از ریش سفیدای محل به تک تک خانواده شهدا سر زد. خانواده هاشون خیلی خوش حال شده بودن ☺️ یاد اون موقع ها میافتم میگم: واقعا علی برا شهدا از جون گذاشت👌 که آسمونی شد. دل همه رو یه تکونی داد.... آخه اون موقع ها کسی مثل الان شهدای مدافع رو نمیشناخت😔 ولی اون با عکسایی که از اونا میاورد و خاطراتی که تعریف میکرد، باعث شد خیلی ها و شهدای مدافع رو بشناسن...💔 شهید مدافع حرم 🌹 شادی روح شهید صلوات 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨تأثیر دعای مادر ⚪️روزی حضرت موسی (ع) در ضمن مناجات خود عرض کرد: خدایا می‌خواهم همنشین خود را در بهشت ببینم. ⬜️جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد: یا موسی، فلان قصاب در فلان محله همنشین تو خواهد بود. 💠حضرت موسی (ع) به آن محل رفت و مغازه قصابی را پیدا کرد و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است. 💠شامگاه که شد، جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد. 💠حضرت موسی (ع) از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: ⚪️میهمان نمی‌خواهی؟ 🔵جوان گفت: خوش آمدید. 💠آنگاه او را به درون منزل برد. حضرت موسی (ع) دید که جوان غذایی تهیه نمود، آنگاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد او را شستشو داده و غذایش را با دست خویش به او خورانید. موقعی که جوان می‌خواست زنبیل را در جای اول بیاویزد، پیرزن، کلماتی که مفهوم نمی‌شد ادا کرد. بعد از آن جوان برای حضرت موسی (ع) غذا آورد و خوردند. ⚪️حضرت پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟ 🔵جوان گفت: این پیرزن مادر من است. چون مرا بضاعتی نیست که برای او کنیزی بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته‌ام. ⚪️حضرت پرسید: آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟ 🔵جوان گفت: هر وقت او را شستشو می‌دهم و غذا به او می‌خورانم، می‌گوید: ✨«غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته» (یعنی خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی (ع) در بهشت باشی، به‌‌ همان درجه و جایگاه او) ⚪️حضرت موسی (ع) فرمود:‌ ای جوان بشارت می‌دهم به تو که خداوند دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی. 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
🔸‏از خبر مرگ نورعلی تابنده، قطب دراویشِ منحرف، خوشحال نیستیم؛ مطمئناً در آن دنیا، به خاطر جنایتی که پیروانش در ماجرای گلستان هفتم مرتکب شدند، باید تقاص پس دهد. روح شهید آقا محمد حسین حدادیان شاد باد... 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمانهای رستاخیز
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_مجنون_من_کجایی؟ ══🍃💚🍃══════ #قسمت_دهم_و_یازدهم همه بچه‌ها رفتن منو آقای ح
؟ ══🍃💚🍃══════ راوی👈رقیه دو روز پیش حسنا و حسین طلوع آفتاب روز جعمه تو مسجد جمکران محرم هم شدن💞 خیلی خوشحال بودم از این پیوند ☺️ امروز من با آقای حسینی تو معراج الشهدا🌹🍃 جلسه داریم بریم هماهنگ کنیم کی و دیدار کدوم شهید؟؟ با چه کسانی قراره مصاحبه کنیم؟؟ با ماشین به سمت معراج الشهدا🌹🍃 حرکت کردم وارد مزارشهدا شدم پسر شهید محمدی🌷 از بچه‌های معراج الشهدا رو دیدم سلام معمولا با برادران سلام علیک نمیکنم اما وقتی اونا سلام میدن به دور از ادبه جوابشون ندم😊 -سلام خوب هستید خانم جمالی؟ همچنان سر به زیر گفتم : ممنون از طرف من به حسین آقا تبریک بگید -ممنون حتما خانم جمالی حقیقتا میخاستم بگم لطفا امشب تشریف بیارید هئیت خواهرم باهاتون کار دارن😳 😳 بله وارد اتاق جلسه شدم وا این آقای حسینی چرا اخمو هستش😠 آقای حسینی: خانم جمالی تشریف نمیاورید، الانم 😡😡😡 -آقای حسینی من دیرنکردم 😡😡😡 بعد، جلسه رسمی نیست که برادر من الانم بفرمایید تا جلسه دیر نشده دست آقای حسینی رفت سمت موهاش و گفت : حلال کنید عصبانیم🍃 -من باید پاسخگوی عصبانیت شما باشم 😡😡😡 حسینی: حلال کنید بفرمایید تا توضیح بدیم 😔😔😔 ما با خانواده شهدا🌷 عباس بابایی، رضا حسن‌پور مصاحبه داریم با همرزانشون ان‌شاءالله از فردا شروع میکنیم این دفترچه رو مطالعه کنید📖 - بله حتما یاعلی حسینی: بابت برخودم ببخشید -امیدوارم تکرار نشه علت عصبانیت آقای حسینی چیه و خواهر آقای محمدی با رقیه چیکار داره🤔🤔 راوی👈سیدمجتبے حسینے ساعت ۱۱ است با خانم جمالی جلسه دارم پاشدم برم از تو اتاقم لیست شهدا🌷 رو بیارم که دیدم محمدی با خانم جمالی صحبت میکنه آتیش گرفتم🔥🔥 مدتهاست میخام مادر و خواهرم بفرستم منزلشون اما حسین نبود منم دست نگه داشتم اما گویا الان مجبورم دست به کار بشم😍 شنیدم محمدی از خانم جمالی خواست شب بیاد هئیت، خواهرش با ایشون کار داره شدیدا عصبی شدم😠😠 وای خدا نکنه بره خواستگاری😱 باید با خانوادم صحبت کنم باید سریع بریم خواستگاری تحملش و ندارم دستش تو دست یه نفر دیگه ببینم😠 فکرشم منو روانی میکنه وای به عملش😔 وقتی واردشد خیلی بد برخود کردم بخدا دست خودم نبود😔😔 اما خانم جمالی خیلی ناراحت شد بعد از رفتنشون سرم تو دستام فشار میدادم به خودم گفتم لعنت به تو مجتبی که فقط بلدی گند بزنی😡 مشتم کوبیدم رو میز، عذاب وجدان داشتم اما کار اشتباهی بود که انجام دادم، گذشت ‌~~~~~~~~~~ راوی👈رقیه خیلی از رفتار آقای حسینی ناراحت شدم چرا اونطوری رفتار کرد 😔 رسیدم خونه مامان مامان حسنا: سلام خواهر شوهر جان مامان خونه نیست -إه عروس گلی👰 خوبی؟ حسنا: مرسی معراج چه خبر؟ -سلامتی شب بریم هئیت ؟ حسنا:بله بریم حاج آقای من مداحه -من فدای حاج آقای شما بشم 😍😍😍😍 حسنا: شوهرمنه 😂😂😂 -داداش منه‌ها 😁😁😁😁 حسنا: رقیه مامان رفته پیش پدر ناهار نمیاد حسین آقا هم گفت سپاهه تا ساعت ۴ بعدش میره هئیت بیا ما ناهار بخوریم استراحت کنیم بعد میریم هئیت🍃 -باشه ناهار خوردیم من رفتم تو اتاقم استراحت کنم حسنا هم رفت تو اتاق حسین😍 همه فکرم درگیر آقای محمدی و آقای حسینی بود ساعت ۵:۳۰ بود با صدای آلارم گوشی بلند شدم 📲 -حسنـــــــــــــــــــــا عــــــــــــــــــــروس گلی پاشو حسنا در حالی که خمیرازه میکشید😮 باشه بریم ‌-بچه تو هنوز خوابی😴 برو حاضر شو وارد حیاط هئیت شدیم بچه‌ها رو از دور دیدم یه خانمی به سمتم اومد خانم: ببخشید، خانم جمالی -بله خودم هستم شما⁉️ خانم:خواهر آقای محمدیم - بفرمایید خانم محمدی: حقیقتش میخواستم ازتون برای برادرم خواستگاری کنم😳😳 همون موقع آقای حسینی وارد حیاط شد دستش مشت کرد و گذر کرد👊 -خانم محمدی شرمنده من قصد ازدواج ندارم💞 یاعلی 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو............ش 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ostad Raefip_Ensan 250 Sale_98.08.14_Tehran_48kb.MP3
32.33M
💾🔊 استاد 📝 موضوع :انسان ٢۵٠ ساله 📅 ١۴ آبان ٩۸ - تهران 📥 دانلود با کیفیت های مختلف از سایت مصاف 👇 masaf.ir/Raefipour/post/31835 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمانهای رستاخیز
🔴 جنگ رئیس بی‌جمهور با سربازجمهور ✍🏻 🔺 قبلا نوشتم که اوج تقابل محمدباقر قالیباف با دولت حسن روحانی است و اینک شاهد از دفتر رئیس‌جمهور بیرون آمد تا رئیس‌دفتر تمام دولت را به مصاف مرد مردستان خدمت بیاورد و رسما از جنگ یک قبیله با قالیباف پرده بردارد: "قالیباف عمل‌کرد آن‌چنانی ندارد! عمل‌کردش با این دولت قابل مقایسه نیست!" 🔹 البته همین که قالیباف را با یک دولت قیاس می‌کنند، ذاتا مؤید کارنامه‌ی فاخر باقر است؛ "یکی مرد جنگی، به از صدهزار!" شاید اگر من هم جای این دولت تقریبا هیچ و تحقیقا تعطیل می‌بودم، لاجرم در خلال قیاس خود با مدیری شهره به مدیریت دنبال کسب‌آبرویی می‌گشتم لیکن خیلی هم بد نگفته واعظی! آری! عمل‌کرد قالیباف به‌نظر من نیز "آن‌چنانی" نبوده! 🔸 قالیباف همان مردی است که در جوانی مایه از شرف و وجدان خود گذاشت و دوشادوش شهیدانی چون چراغچی، چراغی، پیچک، شهبازی، بابانظر، کاوه و برونسی سینه را سپر تیر و ترکش دشمن بعثی کرد! بعدها در نیروی انتظامی موجب تحول در فرماندهی یک نهاد نظامی شد! سپس ره‌سپار خیابان بهشت شد و پایتخت مملکت را مزین به پل زیبای طبیعت، پل دوطبقه‌ی صدر، تونل‌هایی چون توحید و نیایش، اتوبان‌هایی چون ستاری، باکری و امام‌علی، بوستان‌هایی چون نهج‌البلاغه، جوان‌مردان، ولایت و آب‌وآتش، استادیوم‌هایی چون شهید کاظمی و صدها پروژه‌ی ریز و درشت دیگر کرد و اگر هم پلاسکویی آتش گرفت، عوض دهن‌به‌دهن با بددهنان، خود به خط‌مقدم خطر زد تا نشان دهد هنوز هم معطر به عطر خوش و و است! 🔺اما بگذار فاش کنم؛ خدمت به ملت و نوکری غیر پوپولیستی برای مردم، وظیفه‌ی طبیعی هم‌سنگران شهدا و تکلیف مسلم خاطره‌سازان هورالعظیم است! راست می‌گوید واعظی! "عمل‌کرد آن‌چنانی" یعنی معجزاتی چون به‌بود صدروزه‌ی اقتصاد، لغو تمامی تحریم‌ها، بی‌نیازکردن مردم به یارانه، اداره‌ی امور بر مدار تدبیر، آرامش‌بخشیدن به اعصاب توده‌ها و اطلاع از تغییر قیمت بنزین بعد از خواجه‌ی شیراز! 🔺اصلا یک محمدعلی نجفی و آن زن دومی که کشت و آن تیراندازی نبوغ‌آمیز برای خواباندن مچ باقر در بحث "عمل‌کرد آن‌چنانی" کافی است! طعنه تمام! 🔹 ما اهل ریش روحانی نیستیم؛ بازوی باریشه‌ی قالیباف تنها بماند! ما هرگز مدیر جمهور را در نبرد با روحانی و شرکا تنها نمی‌گذاریم! این، فراتر از انتخاب مجلس و حتی رئیس‌جمهور، گویا است! 💢اف بر خوارجی که از صدراسلام به صدرانقلاب آمده‌اند و در تخریب قالیباف، هم‌دست پست شیوخ مقدس‌نما شده‌اند! لب کلام: فقط رفاعه‌های این‌سو، قالیباف را روحانی این‌سو می‌خوانند! 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🎥⛔️، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس از پشت پرده‌های اصلاح‌طلبان و دولت تدبیر و امید 🔻در تیم مذاکره کننده هسته‌ای چهار جاسوس بود، سه تای آنها را فراری دادند، چهارمی را هم سازمان اطلاعات سپاه پای پرواز دستگیر کرد! 🔻ارسال اطلاعات اقتصادی ایران به جک استراو (وزیر خارجه سابق انگلستان) توسط دری اصفهانی! جک استراو با دری اصفهانی تماس گرفت و از این اطلاعات ارزشمند تشکر کرد! 🔻دولت بهترین وکلا را استخدام کرد تا از دری اصفهانی رفع اتهام کند! طلبی = جاسوسی 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
از عبایت بهار می ریزد از صدایت قرار می ریزد پسر مرتضی ز چشمانت عزت و اقتدار می ریزد علم نصرت و حماسه به کف روی دوشت ردای عز و شرف در نگاهت عجب تماشایی است جلوه شوکت امیر نجف 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ ⭕️ مسئولین نفوذی که فوق تخصص گند زدن دارن 👤استاد #رائفی_پور #شبکه_نفوذ 🇮🇷 #کانال_روز_رستاخیز313 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمانهای رستاخیز
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ #شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_هجدهم_و_نوزدهم 🌸 محسن، میانه ای با مسابقات نداشت .
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ ☎️یک روز عمران از شمال زنگ زد. دعوتش کرد برای قرائت به شهرشان برود. بعد ازش خواست که بگوید چه مبلغی باید تقدیمش کنند تا با صاحب جلسه در میان بگذارد. محسن گفت: _ هیچی! عمران جا خورد.😳 گفت: _ اینطوری که نمیشه! محسن پرسید: _ چرا نمیشه؟ عمران من و منی کرد و گفت: _ بالاخره هر محفلی چیزی به شما می دن! ☘🌱 اصرار عمران افاقه نکرد. محسن علاقه ای به این بحث ها نداشت. سرو ته حرف را زود جمع کرد و گفت: _ ببین عمران! من فقط دنبال یه فضای خوب و قرآنی ام. دیگه هیچی برام مهم نیس!☺️ شاگرد هایش مال شهر های مختلف بودند. هرکدام دعوتش می کردند به شهر و دیارشان محسن با هزینه شخصی می رفت و آنجا تلاوت می کرد و آموزش می داد. 👌 🍁🍂 جواد و مصطفی که به بعضی شهر ها برای قرائت دعوت می شدند از آنجا می شنیدند که: _ حاج محسن چند سال پیش اومده برای ما تلاوت کرده و هنوز پولش رو نگرفته. حتی زنگ هم نزده! همیشه می گفت: _خود قرآن روزی آدم رو می ده! ✨🌹 🚩 🇹🇿 رفته بود تانزانیا؛ یک کشور آفریقایی که بیشتر مردمش اهل سنت هستند. در بزرگترین مسجد پایتخت تانزانیا، برای گروه آنها مجلس تلاوت ترتیب داده بودند. 💎پارچه ترمه ای پهن شده بود جلوی جایگاه قاری ها. همین که محسن شروع کرد به قرائت، مردمی که از ظاهرشان پیدا بود وضع مالی خوبی دارند، شروع کردند دسته دسته اسکناس روی سرش و توی ترمه ریختند. 💵💰تلاوت که تمام شد، همه پول ها را ریختند وسط ترمه، گوشه هایش را جمع کردند و دادند دست محسن. محسن به خاطر احترام به رسوم آنها ترمه را قبول کرد. 💸 حدود ده ـ دوازده میلیون تومانی می شد. 😔 پایش را که از مسجد بیرون گذاشت چشمش افتاد به بچه های لاغر و پابرهنه آفریقایی که جلو در مسجد جمع شده بودند. ☹️ با آن مراسم پول ریزان فکر می کرد مردم این شهر باید وضع و روزگار بهتری داشته باشند. 🔺دلش به درد آمد. از همراهانش پرسید : _ اینا چرا اینطوری ان؟! 🔻یکی جواب داد : _ اینا ثروتمندانشون خیلی ثروتمند و فقیرانشون خیلی فقیرند. 👞👕👖محسن برگشت داخل . از رئیس برنامه خواست بیاید. آن منظره را نشان داد. پول ها را داد به رئیس و گفت : _ شما از طرف من امین! این پول رو خرج کفش و لباس این بچه ها بکنید. 🎁 رئیس نگاهی به بچه ها و نگاهی به محسن کرد : _ اما این پول هدیه ست! متعلق به شماست! 👋 محسن دستش را تکان داد و رفت ... ادامه دارد... 🇮🇷 🇮🇷 🔰 iD ➠http://t.me/BanoZeinab تلگرام 🔰 iD ➠eitaa.com/rastakhiz313 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌸بسـمـ الله الرحمنــ الرحیمـ🌸✨ 📚 کتاب👇👇 ۷۲ روایـت از شـ‌هـداے 💚 و 💚