eitaa logo
رستگاران
1.5هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
6.4هزار ویدیو
124 فایل
{خیلےحسیـ❤️ـن‌زحمـت‌مـاراکشـیده‌استـ} "مجموعه‌فرهنگی‌‌تربیتی‌رستگاران" «پندار ما این‌ است‌ که ما مانده‌ ایم وشهدا‌ رفته‌اند... اما حقیقت‌ آن است‌ که‌ زمان‌ مارابا خود برده‌ است‌ و شهدا مانده‌‌اند...✨🕊» خادم کانال: @Rastegar_12
مشاهده در ایتا
دانلود
« سلام بر خالق من » سلام بر فانوس شب های تاریکم 🌔 سلام بر نگهدارنده و دستاویز من ؛ و سلام بر ان کس که، روحی از وجودش در من دمید)؛ خدای من ، تو مرا به مهمانی بهشتی دعوت کردی ، تا با تو سخن بگویم و راه (درست را به لطف تو پیدا کنم و از تو سپاسگذار باشم )۰ من در مهمانی تو علاوه بر گفتگو و راز و نیاز با تو همه چیز را با وجودم احساس کردم . من دستانم را به سمت تو دراز میکردم تا دستانم را بگیری و با تو سخن بگویم . تو با من سخن میگفتی )؛ ندا به سمتم میفرستادی. افتخار این را به من دادی تا بندگان خوبت را دیدار کنم. ذهنم اشفته بود و در دلم ارامش موج میزد . تو را میدیدم که داری به من لبخند میزنی در ذهنم میگفتم تو به من نعمت دادی از من محافظت کردی اما من چه کردم ؟ چه کردم ک تو را خشنود کنم و رضایت تو را به دست اورم ؛) «دلم ارامشی را که از ذکر و نماز هایت میخواندم در بر میگرفت» با خود میگفتم : چرا این همه مدت چشمانم را رو به حقیقت بسته بودم ؟؟ چرا دلم نلرزید ؟) میگفتم ایا گناهان من جای بخشش دارند؟ «که دستان گرم تو را حس کردم »؛ تو به من پاسخ دادی(: «زمان من ابدی است» دلگرم شدم )؛ سجده کردم .و خاضعانه از ته دل در خواست کردم !! بارالها مرا ببخش چشمانم را بر هم فشردم و باز کردم و دیدم روز اخر است و باید بروم)) لحظات پایانی نزدیک و نزدیک تر شد . میخواستم بمانم،حرف هایم در دلم مانده بودند ک نگفته بودم . اشک هایم را ریختم ،ستایش کردم ، ذکر گفتم،طلب بخشش کردم. لحظه ای ک از در خارج شدم . خدا گفت :(بدان که من اینجایم ! «همیشه» غزل همایی هفتم دبیرستان سعدی