✳ چلوکباب تو خط، ساچمهپلو تو شهرک!
🔻 بهشدت عصبانی شد. لب هم به غذا نزد. گفت: «دلیلی نداره برای ما که فرماندهایم چلوکباب بیارند، برای نیروها غذای دیگر.» و بعد هم دستور داد غذاها را برگردانند عقب. خیلی به فکر نیروهایش بود. اگر هم بعضی وقتها دو نوع غذا درست میکردند، بهترینش را میداد برای آنها که خطاند. بین بچهها هم معروف بود «چلو کباب تو خط، ساچمهپلو تو شهرک.»
📚 برگرفته از کتاب #فرمانده؛ خاطراتی از سردار #شهید_حاج_حسین_خرازی
مجموعهی #ستارگان_درخشان ۱
📖 ص ۵۶
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
فرمانده ها شلوغ میکردن سر به سر
حاج حسین میذاشتن باز ساکت بود
کاظمی گفت؛ حاجی!
حالا همین جا صبحونه مونو می خوریم،
یه ساعتی می خوابیم، بعد هم
هرکسی بره دنبال کار خودش!
گفت؛ من باید برم خط.
با بچه های مهندسی قرار گذاشتم
زاهدی بلند شد رفت بیرون سوار ماشین
حاج حسین شد، فرو کردش توی گل.
چهار چرخ ماشین توی گل بود!
گفت؛ حالا اگه میتونی برو!
لبخندش از روی صورتش پاک شد.
بدون اینکه حرفی بزنه، رفت سوار شد.
دنده عقب گرفت، ماشین از توی گل درآمد
رفت...فقط نگاهش میکردیم
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر کار برای خداست
گفتن پس برای چی؟!
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313