#امام_محمد_باقر_ع
#خورشیدِ_عشق در شب ظلمت دمیده بود
او را خدا شبیه نبی آفریده بود ...
با اشک های حضرت سجاد انس داشت
یک عمر ناله های پدر را شنیده بود
جابر سلامِ نابِ نبی را به او رساند
وقتی به فیض دیدن رویش رسیده بود
آن #باقر_العلوم که با چشمِ صادقش
چیزی به غیر رنج در عالم ندیده بود
پنجاه و هفت سال سرافراز و سربلند
مانند سرو بود ولی قد خمیده بود ...
میراث دار غربت و تنهایی حسن
فریادِ بی صدای گلویی بریده بود
آن پنجمین امام که در پنج سالگی
دنبال #کاروان_اسیران دویده بود 😔
با عمه ی سه ساله در آن سال های دور
در راهِ #شام ، زهرِ اسارت چشیده بود😪
او یادگار کوچک صحرای #کربلا ...
او داغدار هر گل در خون تپیده بود
او دیده بود کودک شش ماهه ای چقدر
بر روی دست های پدر قد کشیده بود😭
از غربت #بقیع نوشتم دلم گرفت ...
بارانِ اشک بر صفحاتم چکیده بود
احمد علوی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@hale_hoseyni
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📌 #حضرت_رقیه
📌 #روز_سوم_محرم
من کیستم سلالهی دامان #کوثرم
من #زینب سه ساله ی #زهرای_اطهرم
باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم
بر #سه_امام، عمّه و فرزند و خواهرم
از جانب امام زمانم سفیر شام
تنها نه یک سفیر که پیغام آورم
از #کودکی مجاهد راه خدا شدم
گویی برای کرب و بلا زاد مادرم
تا بنگرید فاتح پیروز #شام کیست
یک لحظه رو کنید به #قبر_مطهّرم
هم سنگر سه ساله ی #زینب پس از #حسین
کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم
گر رو به سوی حشر نیارند #اهل_بیت
من یک تنه #شفیعه ی فردای محشرم
جای #کفن به پیکر رنجور، وقت دفن
پیراهن اسیری من بود در برم
سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار
آیینه دار #قاسم و #عبّاس و #اکبرم
رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده
لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم
آن شب به یاد #فاطمه تا صبح گریه کرد
زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم...
استاد حاج غلامرضا سازگار
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@hale_hoseyni
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📌 #امام_سجاد
#پسر مادرِ آبی؛ #پدر اشک شدی
در مسیر غمِ خود همسفر اشک شدی
آسمان خیس شد از بارش بارانِ زمین
تا که بالا برود؛ بال و پر اشک شدی
در دل سوختهات یک غمِ چندین سالهست
چشم تو #مقتل مکشوفهای از گودال است
لحظهی شعر نوشتن قلمم میلرزد
موقعِ گفتن از این روضه زبانم لال است
تنِ تو تب زده بود و تنِ بابا بر خاک
نیزهای شد قلمِ مقتل و شد دفتر؛ خاک
تا نوشتند، #حسین_بن_علی را کشتیم ...
آسمان خورد زمین؛ ریخت زمین بر سر؛ خاک
روی نی رفت، سری؛ دور و برش هلهله شد
دُزدها حمله نمودند، #حرم ولوله شد
لرزش شانهی تو قافیه را ریخت بهم
وای، #ناموسِ_خدا همسفر حرمله شد
مهربان؛ با دلِ تو گردش ایام نشد
گریه کردی همه جا و دلت آرام نشد
کوفه و کربوبلا داغ، فراوان دیدی
آه، اما بخدا هیچ کجا #شام نشد
وای، از شهرِ بلاخیز و حسودیهایش
دستهای بزنش؛ جای کبودیهایش
همهی بغضِ #علی جمع شد و خالی شد
بر سر #قافله با دستِ #یهودیهایش
قدّ یک عمر، فقط رنج کشیدن سخت است
آه، هر ثانیه را #زهر چشیدن سخت است
قصهی خاطرههای تو تمامش روضه ست
تو چهها دیدهای آخر که شنیدن سخت است ؟!
رضا قاسمی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@hale_hoseyni
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•