eitaa logo
〖 ࢪَواْقْ 〗
938 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
641 ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در شب ظلمت دمیده بود او را خدا شبیه نبی آفریده بود ... با اشک های حضرت سجاد انس داشت یک عمر ناله های پدر را شنیده بود جابر سلامِ نابِ نبی را به او رساند وقتی به فیض دیدن رویش رسیده بود آن که با چشمِ صادقش چیزی به غیر رنج در عالم ندیده بود پنجاه و هفت سال سرافراز و سربلند مانند سرو بود ولی قد خمیده بود ... میراث دار غربت و تنهایی حسن فریادِ بی صدای گلویی بریده بود آن پنجمین امام که در پنج سالگی دنبال دویده بود 😔 با عمه ی سه ساله در آن سال های دور در راهِ ، زهرِ اسارت چشیده بود😪 او یادگار کوچک صحرای ... او داغدار هر گل در خون تپیده بود او دیده بود کودک شش ماهه ای چقدر بر روی دست های پدر قد کشیده بود😭 از غربت نوشتم دلم گرفت ... بارانِ اشک بر صفحاتم چکیده بود احمد علوی •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @hale_hoseyni •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📌 📌 من کیستم سلاله‌ی دامان من سه ساله ی باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم بر ، عمّه و فرزند و خواهرم از جانب امام زمانم سفیر شام تنها نه یک سفیر که پیغام آورم از مجاهد راه خدا شدم گویی برای کرب و بلا زاد مادرم تا بنگرید فاتح پیروز کیست یک لحظه رو کنید به هم سنگر سه ساله ی پس از کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم گر رو به سوی حشر نیارند من یک تنه ی فردای محشرم جای به پیکر رنجور، وقت دفن پیراهن اسیری من بود در برم سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار آیینه دار و و رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم آن شب به یاد تا صبح گریه کرد زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم... استاد حاج غلامرضا سازگار •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @hale_hoseyni •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📌 مادرِ آبی؛ اشک شدی در مسیر غمِ خود همسفر اشک شدی آسمان خیس شد از بارش بارانِ زمین تا که بالا برود؛ بال و پر اشک شدی در دل سوخته‌ات یک غمِ چندین ساله‌ست چشم تو مکشوفه‌ای از گودال است لحظه‌ی شعر نوشتن قلمم می‌لرزد موقعِ گفتن از این روضه زبانم لال است تنِ تو تب زده بود و تنِ بابا بر خاک نیزه‌ای شد قلمِ مقتل و شد دفتر؛ خاک تا نوشتند، را کشتیم ... آسمان خورد زمین؛ ریخت زمین بر سر؛ خاک روی نی رفت، سری؛ دور و برش هلهله شد دُزدها حمله نمودند، ولوله شد لرزش شانه‌ی تو قافیه را ریخت بهم وای، همسفر حرمله شد مهربان؛ با دلِ تو گردش ایام نشد گریه کردی همه جا و دلت آرام نشد کوفه و کرب‌و‌بلا داغ، فراوان دیدی آه، اما بخدا هیچ کجا نشد وای، از شهرِ بلاخیز و حسودی‌هایش دست‌های بزنش؛ جای کبودی‌هایش همه‌ی بغضِ جمع شد و خالی شد بر سر با دستِ قدّ یک عمر، فقط رنج کشیدن سخت است آه، هر ثانیه را چشیدن سخت است قصه‌ی خاطره‌های تو تمامش روضه ست تو چه‌ها دیده‌ای آخر که شنیدن سخت است ؟! رضا قاسمی •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @hale_hoseyni •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•