#شهیدآنه🕊
#شهیدمحمدمنتظرقائم🌷
ایشان در کمیته انقلاب شرکت کرده بود که به مستمندان رسیدگی می کرد. حتی بدون این که من بدانم و بفهمم از حقوقش به آ نها کمک می کرد. من هم البته معتقد بودم کار ثواب باید انجام شود.
یک بار هم یک گوسفند خریده بود و می خواست به آسایشکاه سالمندان در کهریزک ببرد. من را هم با خودش برد. وقتی گوسفند را داد، من هم به یکی از اتاق ها رفتم که پیرزن ها بودند.
از قضا وقت ظهر بود. دیدم یک پیرزن نمی تواند ناهارش را بخورد. شروع کردم غذا را به دهانش گذاشتن. همان موقع، محمد آقا می خواست برود. هرچه در اتاق ها جستجو کرده بود من را پیدا نکرده بود. آخر سر من را از پشت بلندگو صدا زدند.
وقتی من آمدم با خنده گفت: گوسفند را تحویل دادم ،دو ساعتِ که منتظر تو هستم....
راوی: همسر شهید
#سالروزشهادت🌷
#تنهاشهیدواقعه_صحرای_طبس