eitaa logo
روابط عمومی مرزبانی خراسان شمالی 🇮🇷مرزمقدس🇮🇷
544 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
217 فایل
🆔 @marze_26 📌مهم حتما پیام سنجاق شده مطالعه شود 💫تبادل لینک صورت می گیرد💫 🔻کانال روابط عمومی مرزبانی خراسان شمالی درسروش:👇 https://splus.ir/marze_moghadas9
مشاهده در ایتا
دانلود
✅خاطرات همرزمان شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹قسمت چهارم خاطره مرام شیعه حاج قاسم سلیمانی در کتاب ذوالفقار یکی از خاطرات سردار سلیمانی با نام مرام شیعه، مندرج در صفحه ۱۳۲کتاب به شرح زیر است: «ما یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سال‌ها به دنبال او بودیم و هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت می‌کرد و هم از تعداد زیادی از بچه‌های ما را شهید کرده بود، با روش‌های پیچیده اطلاعاتی برای مذاکره دعوت کردیم به منطقه خاصی و پس از ورود آن ها به آنجا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم. خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلاً پنجاه بار اعدام بود. در جلسه‌ای که خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکس العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند! من بدون چون و چرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم که: آقا چرا؟ من اصلاً متوجه نمی‌شوم که چرا باید این کار را می‌کردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟ رهبری فرمودند: «مگر نمی‌گویی دعوتش کردیم؟» بعد از این جمله من خشکم زد. البته ایشان فرمودند: «حتما دستگیرش کنید.» و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که دعوت می‌کنی و مهمان تو است حتی اگر قاتل پدرت هم باشد حق نداری او را آزار بدهی.»
این یه کرامت از مرتضی بود که یه ادم از جنس خودش رو تو مسیر زندگیم قرار داد که میتونه راهنمای خوبی هنگام دلگرفتگی و سختی های دنیوی باشه اون شب با محمدمهدی خیلی خوش گذشت اون قدر که اصلا دوست نداشتم ازش جدا بشم. تو راه برگشت به خوابگاه بازم حرف زدیم. و از اینکه این چند سال چطور گذشت گفتیم و شنیدیم. من و رسوند خوابگاه از ماشین پیاده شدم دلم میخواست باز هم باهم بودیم. صحبتاش لحن صداشو همه و همه آرامش خاصی به من میداد انگار این بشر اشتباهی اومده روی زمین و تعلق داره به بهشتی که همه در موردش حرف میزنند باهاش خداحافظی کردم و یه لبخند زدم و گفتم -مواظب خودت باش چن قدمی که دور شدم صداش من و جلب خودش کرد -اسماعیل؟؟؟ بااشتیاق برگشتمو بهش نگاه کردم و گفتم -جانم؟ -نمیشه بمونی؟ دلم میخواست بگم آره چرا که نه اما...... -نه عزیزم همین الانم کلی دیرم شده فردا استادمون بیدار شه پوستمو کندس سرشو انداخت پایین و باحسرت خاصی گفت -باشه اما؟؟؟ -اما چی؟؟ -اما این و بدون......هیچی اصلا بی‌خیال میدونستم چی میخواد بگه یه اخمی به چهرم گرفتم و تو دلم گفتم -منم همینطور محمدمهدی رفت و من رفتنشو تماشا کردم درب خوابگاه رو هل دادم اما باز نشد واااای مگه ساعت چنده؟؟ یه نگاه به ساعتم انداختم و با یه دست کوبیدم تو سرم. ساعت یک و نیم شب بود. خدایا خاک بر سر شدم. جواب اقای صالحی رو چی بدم. از یه طرف هم اصلا دوست نداشتم شب رو بیرون بخوابم. مونده بودم چکار کنم گوشیمو از تو جیبم درآوردم تا به علیرضا زنگ بزنم تا بیاد پایین درو باز کنه اما گفتم شاید خواب باشه بدخواب شه حق‌الناس میشه. خواستم گوشیمو بذارم تو جیبم که یادم افتاد شب رو باید تو خیابون بخوابم. سریع شماره علیرضا رو گرفتم تا یه بوق خورد گوشی رو برداشت -الو سلام -سلام علی -اصلا معلومه کجایی؟؟ -به خدا من اومدم در بستس چطور بیام تو -به من چه که بستس میگی چکار کنم -داداش بیا درو باز کن جبران میکنم علی هم که فرصت‌طلب تا این و شنید گفت -مثلا چطور؟؟ -مثلا؟؟..... اها با پیتزا موافقی -چرا که نه صبر کن الان میام کمتر از یه دقیقه علیرضا خودش و رسوند دم در و درب رو باز کرد -اصلا معلوم هست کجایی -حاج اقا چیزی نگفت -چرا بابا همش از تو میپرسید منم گفتم رفتی حرم -علیرضا!!!! چرا دروغ گفتی؟؟؟ -خیلی پر رویی جا تشکرته.؟ انتظار داشتی بگم اسماعیل با دوست جدیدش رفته تفریح اونم بگه اخی طفلی اشکال نداره بذار راحت باشه -ممنونم علی من تو رو نداشتم چکار میکردم از پله ها رفتیم بالا اروم و بی‌سروصدا که اقای صالحی بیدار نشه رفتیم تو اتاقمون بقیه بچه‌ها خواب بودن لباسمو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم علیرضا اومد بالای سرم -خب تعریف کن کجا رفتین. اصلا فهمیدی این یارو کی بود -آره یه فرشته تو لباس آدمها باید بودی میدیدی چقدر متین و باادب حرف میزد یه اسماعیل میگفت صد تا از پهلوش در میومد -پس طرف جنتلمن بوده -آره بابا حسابی تا حالا کسی اینقدر تحویلم نگرفته بود -خوشبحالت حداقل یکی هست بخوادت منم زیرکانه یه آهی کشیدم و گفتم -چه فایده؟ علیرضا که حرفمو خونده بود باصدای بلند خندید و گفت -بگیر بخواب تا نماز صبحت قضا نشده علی رفت رو تخت خودش و منم با یه شب بخیر به پهلو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم و تمام شب رو تو ذهنم مرور کردم. نمیدونم چقدر طول کشید تا خوابم برد باصدای اذان از خواب بیدار شدم خیلی خوابم میومد حوصله نماز خوندن نداشتم با هزار سستی رفتم سمت سرویسهای بهداشتی و وضو گرفتم یه نماز به سرعت نور خوندم و دوباره رو تخت ولو شدم تازه چشمام گرم شده بود که صدای اس‌ام‌اس گوشیم بلند شد. به خودم گفتم سر صبحی کی میتونه باشه حتما ایرانسله دوباره پیام داده به مسابقه دعوتم کنه . با بی‌حوصلگی گوشیمو برداشتم تا قفل صفش باز شد با دیدن اسم پیام فرستنده از جام پریدم خواب از سرم پرید. انگار یه دنیا انرژی بهم دادند. محمدمهدی سرصبح پیام داده بود باعجله پیامو باز کردم -بیداری؟؟ -اره محمدجان بیدارم جانم درخدمتم -هیچی خواستم بگم برای نماز خواب نمونی -مرسی عزیزم نماز خوندم بازم ممنون که یادم بودی دیگه پیامی نیومد منم گوشیمو خاموش کردم و گرفتم خوابیدم حدود ساعت هشت و نیم صبح بود که علیرضا اومد بالای سرم و بیدارم کرد -پاشو خوابالو صبحانه بخور ساعت ۹ کلاس داریم -علی جون من بیخیال شو خوابم میاد -منم خوابم میاد ولی خب ساعت ۹ کلاس داریم چاره چیه؟ با غر زدن بخاطر اینکه وقت خوابمون کلاس گذاشتن از جام پاشدم و بعد شستن دست و صورت با علیرضا رفتم سلف و صبحانه خوردیم. ساعت ۹ شد رفتیم کلاس و طبق معمول من و علی باهم و کنار هم نشستیم . تمام مدت کلاس به دیشب فکر میکردم و اتفاقات شیرینی که گذشت و هنوز طعمش زیر زبونم بود. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 این داستان ادامه دارد...
✅زندگینامه شهید سید ابراهیم رئیسی 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷 بعد از رحلت امام (ره) سید ابراهیم رئیسی با حکم رئیس قوه قضائیه وقت به سمت دادستان تهران منصوب شد و از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۳ به مدت پنج سال این مسئولیت را برعهده داشت. ایشان از سال ۱۳۷۳ به ریاست سازمان بازرسی کل کشور منصوب شد که خدمت ایشان در این سمت تا سال ۱۳۸۳ ادامه یافت. دوره مدیریت رئیسی بر سازمان بازرسی کل کشور نقطه عطفی در زندگی ایشان بود. وی که یک مدیریت کلان ملی را به مدت ده سال تجربه می کرد با اتکاء به تجربیات اندوخته خود نظارت بر دستگاه‌های اداری را متحول و نظام مند کرد. سازمان بازرسی کل کشور در زمان تصدی ایشان با توسعه متوازن ساختاری مواجه شد و به عنوان یکی از ارکان نظارتی نظام جمهوری اسلامی تثبیت شد. این دوران که با روی کارآمدن دولت اصلاحات همزمان بود بسیاری از گره های نظام اداری و اقتصادی شناسایی و راهکار برون رفت از زمینه فساد در آن تدوین شد. بعضی پرونده های جنجالی مفاسد اقتصادی محصول فعالیت شبانه روزی رئیسی و همکارانش در این سازمان و درآن دوره بود