رمان جدید نفوذ ناپذیر
قسمت اول فردا صبح
داستان رمان نفوذ ناپذیر دربارۀ دختری به نام رائیکا، سروان دوم دایرهٔ جنایی پلیس، جدی اما با قلبی مهربان است که به خاطر شخصیت بیرونیاش بسیاری او را نشناختهاند. او ماموریت میگیرد که برای متوقف ساختن یک گروه به آن وارد شود.
در بخشی از کتاب رمان نفوذ ناپذیر میخوانیم:
روژان گفت: رائیکا ترو خدا…
همونجور که مقنعهام رو درست میکردم، با لحن جدی و همیشگیم گفتم: روژان الکی بحث نکن، من خوشم نمیآد برم اینجورجاها… تولد شمسی و قمری و میلادیشون رو هی جشن میگیرن، من که نمیگم تو نرو، برو خوش باشی اما من نمیآم….
با زاری گفت: تو دلم مونده برای یک بار هم که شده تو رو به دوستام نشون بدم…
- پس موضوع اینه؟ عزیز من مجبور نیستی جار بزنی خواهر من پلیسه…
مطمئن بودم که نگفته…. یک دروغ کاملا بچگانه بود…. میدونست کار من رو نباید به کسی بگه!
گفت: حالا که گفتم، رائیکا یک رحمی کن… ها؟
کش چادرم رو درست کردم و همونجور که به سمت در ورودی میرفتم گفتم: خوش بگذره، خداحافظ…
داد زد: چرا دلت نمیسوزه، دخترهٔ سنگدل…
لبخند کوچولویی زدم و زود جمعش کردم… سوار پژو ۲۰۶ مشکیم شدم و به سمت اداره راه افتادم…
#نفوذ_ناپذیر
#پیشگفتار
#تولیدی_عس_زنجان