💢 موش و شتر
🔰موشی افسار شتر بزرگی را محکم در دست گرفته بود و با عجله جلو میرفت.
🔸شتر هم با آن قد و قامت بلندش آرام و بیصدا پشت سر موش حرکت میکرد. انگار میخواست به این موش کوچک فرصت دهد تا خودش به اشتباهش پی ببرد.
🔹شترچند ساعتی پشت سر موش حرکت کرد تا به رودخانه بزرگی رسیدند.
🔸 آب رودخانه با شدت به سنگها میخورد و صدای بلندی ایجاد میکرد.
🔹موش ایستاد و رو به شتر کرد و گفت: این رودخانه خیلی عمیقه! نمیتونیم از اینجا رد بشیم!
🔸شتر با خونسردی پایش را توی آب گذاشت و گفت: نه بابا! آبش که تا زانومه! خیلی هم کمه.
🔹موش نگاهی به شتر کرد و گفت: آخه قد من که به زانوی تو نمیرسه!
🔸شتر خندید و گفت: برو همراه کسی بشو که قد و اندازه خودته. شاید اون باهات همراه و همنظر باشه.
📎 #کودک_نوجوان
📎 #داستانک
📎 #حکایت
📎 #پند_قند
💢ترک دنیا
🔰نادرشاه با دو هزار نفر به حوالی نجف رسید، دستور داد لشکریان خارج شهر چادر بزنن، ولی سربازان گروه گروه وارد شهر شده و مردم را اذیت میکردند.
🔸اهالی نجف پیش سید هاشم خارکن رفتند و از وضعیت شکایت کردند، سید سوار الاغش شد و به سوی شاه حرکت کرد، همچنان سواره با الاغ بر شاه وارد شد.
🔹شاه به احترام سید ایستاد و جایش را به او داد، بعد اعتراض سید دستور داد کسی حق ندارد اهالی نجف را اذیت کند.
🔸بعد رو به سربازی کرد و گفت: کیسه طلا به سید بدهید، سید عصای خود را به کیسه زد و گفت: اگراین طلا برای من است که من از این چیزها بی نیازم، چون مخارج یک روزم را دارم.
🔹اما اگر برای الاغ من است که او از من بی نیازتر است، چون غذای او طلا و نقره نیست، کاه و یونجه میخورد که خودم به او میدهم.
🔸شاه لبخندی زد و گفت: چه قدر این سید ترک دنیا کرده.
🔹سید چوب دستی را بالا گرفت و گفت: کار تو بزرگ تر و زاهدانه تر است چون تو ترک آخرت جاودانه را کردهای ولی من ترک دنیای فانی را کردهام.
📎 #پلیس_نیشابور
📎 #داستانک
📎 #حکایت
📎 #پند_قند
🇮🇷روابط عمومی پلیس شهرستان نیشابور🇮🇷
⬇️ به ما بپیوندید👇
🛃➡️ @ravabetomomi_neyshabour