eitaa logo
شیخ حسین اکبری
278 دنبال‌کننده
801 عکس
88 ویدیو
28 فایل
كانال رسمى شیخ حسین اکبری در زمينه نشر مباحث، مواضع، نقدها و سخنراني هاى ايشان و پاسخ به سوالات و شبهات كاربران مي باشد. ارتباط با ادمین @safirolhosein313
مشاهده در ایتا
دانلود
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 📚 بسته مستندات بیست و پنجمین جلسه توسط 👇 نامه شماره ۷۲ و من كتاب له (عليه السلام) إلى عبد الله بن العباس [رضي الله عنه]: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ وَ لَا مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَكَ؛ وَ اعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ، يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ، وَ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ؛ فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ، وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ. * ترجمه : نامه اى از آن حضرت (ع) به عبد الله بن عباس: اما بعد، تو بر اجلت پيشى نخواهى گرفت و آنچه روزى تو نيست به تواش ندهند و بدان كه دنيا دو روز است: روزى به سود تو و روزى به زيان تو. و دنيا سرايى است كه پيوسته دست به دست مى گردد. آنچه از آن تو باشد، سرانجام، به تو خواهد رسيد، هر چند، ناتوان باشى و آنچه بر زيان توست، دفعش نتوانى كرد، هر چند، نيرومند باشى. * شرح و توضیح : إلى عَبْدِ اللهِ بْنِ الْعَبّاسِ.(1) از نامه هاى امام(عليه السلام) به عبدالله بن عباس است.(2) نامه در یک نگاه: این نامه که دقیقاً معلوم نیست امام در چه شرایطى آن را براى (عبدالله بن عباس) مرقوم داشت، حاوى نصایح مهمى است و در مجموع هدف آن بازداشتن مخاطب آن که در واقع همه انسان ها هستند از حرص و آز و دنیاپرستى است و نیز پیام آن تسلیم مقدرات بودن و بى تابى و جزع و فزع نکردن در برابر حوادث ناخواسته و بیرون از قدرت ماست. ابن عباس! غمگين مباش: به نظر مى رسد حادثه ناگوارى براى «عبد الله بن عباس» روى داده بوده و يا انتظار مهمى داشته و برآورده نشده و از اين جهت غمگين بوده است; امام(عليه السلام) اين نامه را براى دلدارى او و توجّه دادنش به طبيعت زندگى دنيا و مقدرات الهى مى نگارد تا آرامش پيدا کند. امام(عليه السلام) در اين نامه کوتاه به پنج نکته مهم اشاره مى کند: نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان) تو هرگز بر اجل و سرآمدت پيشى نمى گيرى»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّکَ لَسْتَ بِسَابِق أَجَلَکَ). اشاره به اينکه تا اجل قطعى انسان فرا نرسد، حوادث خطرناک نمى تواند او را در کام خود فرو برد و هنگامى که فرا رسد تأخير در آن ممکن نيست. همان گونه که قرآن فرموده است: «(ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّة أَجَلَها وَما يَسْتَأْخِرُونَ); هيچ گروهى از اجل خود پيشى نمى گيرد و از آن عقب نخواهد افتاد».(3) البته اين اشاره به اجل حتمى است و به آن معنا نيست که انسان در مقابل اجل معلق بى پروايى به خرج دهد و خود را گرفتار کند و بى دليل در کام خطر فرو رود. در دومين نکته مى فرمايد: «(و نيز) آنچه قسمت تو نيست روزى تو نخواهد شد»; (وَلاَ مَرْزُوق مَا لَيْسَ لَکَ). اشاره به اينکه اگر انتظار نعمتى داشتى و به سبب عوامل ناخواسته از آن محروم شدى نگران نباش، چون روزى تو نبوده است و حتى با تلاش و کوشش هم به آن نمى رسيدى، هرچند گمان مى کردى امکان وصول به آن وجود دارد. اين سخن تسلى خاطرى است براى تمام کسانى که گرفتار محروميت هايى ناخواسته در زندگى مى شوند و چه بسا صفحه زندگى آنها را تيره و تار مى سازد. اگر به اين نکته توجّه داشته باشند که چنين چيزى هرگز براى آنها مقرر نشده بوده و امکان دسترسى به آن حاصل نبوده، نگرانى آنها برطرف مى شود، هرچند اين سخن به آن معنا نيست که انسان سعى و تلاش و مديريت و تدبير را براى رسيدن به نعمت هاى بيشتر فراموش کند. قرآن مجيد مى فرمايد: «(أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا); آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مى کنند؟! ما معيشت آنها را در زندگى دنيا در ميان آنها تقسيم کرديم».(4) * پي نوشت: 1. عبدالله بن عباس، عموزاده پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و اميرمؤمنان على(عليه السلام)، از دانشمندان بزرگ امت و از علاقه مندان به امام است. ان شاالله شرح حال او را به طور مبسوط ذيل نامه 41 خواهیم آورده . 2. سند نامه: به گفته صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه در ذيل کلمات قصار 396 اين کلام را صاحب کتاب تحف العقول (حسن بن على بن شعبه که کمى پيش از سيّد رضى مى زيسته) با تفاوتى آورده است (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 284) و جمله «الدهر يومان...» به صورت ضرب المثلى در ميان ادباى عرب در آمده است. در کتاب تمام نهج البلاغه اين نامه با اضافاتى آمده است که بخشى از اين اضافات در کتاب نثر الدرّ محقق آبى و بخش ديگرى از آن در کتاب اسعاف الراغبين که در حاشيه کتاب نورالابصار شبلنجى آمده، چاپ شده است (تمام نهج البلاغه، ص 771). 3. حجر، آيه 5. 4. زخرف، آيه 32. کلیک کنید 👇 https://eitaa.com/ravag313/349
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 📚 بسته مستندات بیست و ششمین جلسه توسط 👇 نامه شماره ۷۲ و من كتاب له (عليه السلام) إلى عبد الله بن العباس [رضي الله عنه]: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ وَ لَا مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَكَ؛ وَ اعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ، يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ، وَ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ؛ فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ، وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ. * ترجمه : نامه اى از آن حضرت (ع) به عبد الله بن عباس: اما بعد، تو بر اجلت پيشى نخواهى گرفت و آنچه روزى تو نيست به تواش ندهند و بدان كه دنيا دو روز است: روزى به سود تو و روزى به زيان تو. و دنيا سرايى است كه پيوسته دست به دست مى گردد. آنچه از آن تو باشد، سرانجام، به تو خواهد رسيد، هر چند، ناتوان باشى و آنچه بر زيان توست، دفعش نتوانى كرد، هر چند، نيرومند باشى. نامه در یک نگاه: این نامه که دقیقاً معلوم نیست امام در چه شرایطى آن را براى (عبدالله بن عباس) مرقوم داشت، حاوى نصایح مهمى است و در مجموع هدف آن بازداشتن مخاطب آن که در واقع همه انسان ها هستند از حرص و آز و دنیاپرستى است و نیز پیام آن تسلیم مقدرات بودن و بى تابى و جزع و فزع نکردن در برابر حوادث ناخواسته و بیرون از قدرت ماست. ابن عباس! غمگين مباش: به نظر مى رسد حادثه ناگوارى براى «عبد الله بن عباس» روى داده بوده و يا انتظار مهمى داشته و برآورده نشده و از اين جهت غمگين بوده است; امام(عليه السلام) اين نامه را براى دلدارى او و توجّه دادنش به طبيعت زندگى دنيا و مقدرات الهى مى نگارد تا آرامش پيدا کند. امام(عليه السلام) در اين نامه کوتاه به پنج نکته مهم اشاره مى کند: ......... در سومين اندرز به نکته مهم ترى اشاره مى کند و مى فرمايد: «بدان دنيا دو روز است: روزى به سود توست و روزى به زيان تو»; (وَاعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَکَ وَ يَوْمٌ عَلَيْکَ). سراسر تاريخ بشر گواه اين معناست که غالب انسان ها به خصوص شخصيت ها و صاحبان مقامات برجسته دوران هاى مختلفى در زندگى داشته اند; گاهى در اوج قدرت بودند و گاه در نهايت ضعف و ناتوانى. به هنگامى که در اوج قدرت بودند هرگز باور نمى کردند روزى گرفتار چنان زندگى نکبت بارى شوند و گاه که ضعيف و ناتوان بودند به فکرشان خطور نمى کرد که روزى بر اوج قدرت بنشينند. توجّه به اين حقيقت سبب مى شود که انسان از حوادث روزگار و فراز و نشيب آن هرگز نگران نشود و کاسه صبرش لبريز نگردد و زمام اختيار از دست ندهد و بداند که هيچ يک از حوادث روزگار پايدار نيست. اين جمله به قدرى در کلمات دانشمندان و ادبا مشهور شده که به صورت ضرب المثلى در آمده است. شاعر فارسى زبان مى گويد: روزگار است آن که گه عزت دهد گه خوار دارد * چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد شاعر بلندآوازه ديگر مى گويد: چرخ گردون گر دو روزى بر مراد تو نگشت * دائماً يکسان نماند حال گردون غم مخور ابويعقوب خريمى در اين زمينه اشعارى دارد که مطلعش اين است: هَلِ الدَّهْرُ إلاّ صَرْفُه وَنَوائِبُهُ * وَسَرّاءُ عَيْش زائِل وَمَصائِبُهُ يَقُولُ الْفَتى ثَمَّرْتُ مالي وَإنَّما * لِوارِثِهِ ما ثَمَّرَ الْمالَ کاسِبُهُ يُحاسِبُ فِيهِ نَفْسَهُ في حَياتِهِ *** وَيَتْرُکُهُ نَهْباً لِمَنْ لا يُحاسِبُهُ آيا دوران زندگى جز تغييرات و حوادث ناگوار و شادى هاى زوال پذير و مصيبت ها چيز ديگرى هست؟ جوان مى گويد: اموالم را به ثمر رساندم در حالى که آنچه را به ثمر رسانده براى وارث مى نهد. خودش با دقت در حيات خود اموالش را محاسبه مى کند; ولى آن را به صورت اشياى غارت شده اى براى کسانى مى گذارد که حساب و کتابى در آن ندارند.(5) سپس در چهارمين نکته براى تأکيد بر نکته قبل مى فرمايد: «اين دنيا سراى متغير و متحولى است (و هر روز به دست گروهى مى افتد)»; (وَأَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَل(6)). همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: «(وَتِلْکَ الاَْيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ); و ما اين روزها (ى پيروزى و شکست) را در ميان مردم مى گردانيم (و اين طبيعت زندگى دنياست)».(7) تاريخ جهان و حتى تاريخ معاصر و آنچه با چشم خود در زندگى کوتاهمان ديده ايم گواه اين معناست; پيرمردهايى را سراغ داريم که گاه چندين شاه، نخست وزير و رئيس جمهور را در عمر خود ديده اند که يکى پس از ديگرى بر اريکه قدرت تکيه زده اند. آن گاه در پنجمين و آخرين اندرز مى فرمايد: «آنچه از مواهب دنيا، قسمت توست به سراغ تو مى آيد، هرچند ضعيف باشى و آنچه بر زيان توست گريبانت را خواهد گرفت (هرچند قوى باشى) و نمى توانى با قدرتت آن را از خود دور سازى»;
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 📚 بسته مستندات بیست و هفتمین جلسه توسط 👇 نامه شماره ۷۱ از نامه هاى آن حضرت است به منذر بن جارود عبدى كه او را در بعضى نواحى به كار گمارد و او در امانت كار گزاريش خيانت كرد: اما بعد، درستى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين نمود، و فكر كردم پيرو او هستى، و به روش او مى روى، ناگاه به من گزارش رسيد كه در تبعيت از هواى نفس دست بردار نيستى، و ذخيره اى براى آخرتت باقى نمى گذارى، با ويران كردن آخرتت دنيايت را آباد مى كنى، و به قيمت جدا شدن از دينت به خويشانت مى پيوندى. اگر آنچه از تو به من گزارش شده درست باشد شتر خانواده ات و بند كفشت از تو بهتر است. كسى كه مانند تو باشد نه اهليت دارد كه مرزى به وسيله او بسته شود، و نه برنامه اى به توسط او اجرا گردد، و يا مقامش را بالا برند، يا در امانتى شريكش نمايند، يا از خيانت او در امان باشند. زمانى كه اين نامه به دستت رسد به طرف من حركت كن، ان شاء اللّه. اين منذر كسى است كه امير المؤمنين عليه السّلام در باره اش فرمود: از خود بينى و خودپسندى مرتب به اين طرف و آن طرفش نظر مى كند، در دو جامه خود مى خرامد، و پيوسته گرد و غبار كفشهايش را پاك مى نمايد.   نکته : شخصیت شناسی «مُنذر بن جارود عبدى» کيست؟ «جارود» پدر «منذر» همان گونه که امام در نامه مورد بحث به آن اشاره فرموده مردى شايسته و صالح بود. او که قبلاً از آيين مسيح پيروى مى کرد در سال نهم يا دهم هجرى با گروهى از طايفه «عبد قيس» خدمت پيغمبر رسيد و اسلام را به طور کامل پذيرفت و سپس در بصره ساکن شد و در يکى از جنگ هاى اسلامى که در ناحيه فارس صورت گرفت در سال بيست و يک هجرى شرکت کرد و به افتخار شهادت نائل گرديد. «جارود» در ميان قبيله اش مورد احترام خاصى بود و هنگامى که پيغمبر اکرم از دنيا رحلت فرمود و گروهى از اعراب مرتد شدند، او براى قبيله خود سخنرانى کرد و گفت: «اگر محمّد از دنيا رفته است خدايش نمرده در دين خود محکم باشيد و اگر در اين فتنه اى که بر پا شده به کسانى صدمه اى برسد من دو برابر آن را تضمين مى کنم». به همين دليل از طايفه «عبد قيس» کسى مخالفت نکرد. از عجايب اينکه از عمر نقل شده درباره «جارود» مى گفت: اگر از پيغمبر نشنيده بودم که مى فرمود: خلافت در قريش خواهد بود من «جارود» را براى خلافت پيغمبر برمى گزيدم; ولى با اين حال روزى عمر نشسته بود و تازيانه اى در دست داشت و مردم در اطرف او بودند. ناگهان «جارود» وارد شد. کسى با صداى بلند گفت: اين بزرگ طايفه «ربيعه» است. عمر و اطرافيانش و «جارود» اين سخن را شنيدند و هنگامى که «جارود» به عمر نزديک شد تازيانه را حواله او کرد. «جارود» گفت: چرا چنين مى کنى؟ گفت: شنيدى آنچه را درباره تو گفته اند؟ گفت: آرى شنيدم. گفت: ترسيدم در ميان جمعيتى بنشينند و بگويند امير تويى لذا خواستم ابهت تو را بشکنم. اما فرزندش «منذر» که در زمان حيات پيامبر متولد شد در جنگ جمل در لشکر على(عليه السلام) شرکت داشت و ظاهراً مرد صالحى بود و به دليل صالح بودن پدرش امام او را فرماندار «اصطخر»; (يکى از نواحى فارس) نمود; ولى متأسفانه به دليل حب جاه و مقام و عشق به مال و ثروت و لذات دنيا آلوده انواع انحرافات شد و همان گونه که اشاره شد امام او را عزل کرد. اين مرد مسير نادرست خود را ادامه داد تا آنجا که بعدها از طرف يزيد بن معاويه فرماندار يکى از مناطق اسلامى شد. از کارهاى بسيار زشت او اين بود که در ميان نامه هایى که امام حسين(عليه السلام) به اهل کوفه نوشت، نامه اى نيز به «منذر» نوشت و به وسيله شخصى به نام «سليمان» براى او فرستاد و او را به يارى خود دعوت کرد اما «منذر» نه تنها پاسخ مثبت نداد، بلکه نامه امام را به «عبيدالله» داد و فرستاده امام را تسليم چوبه دار نمود، در حالى که رسولان و نامه آوران در هر قوم و ملتى در امانند و اين نخستين رسولى بود که در اسلام به دار آويخته شد. هرچند بعضى خواسته اند اين عمل را بدين گونه توجيه کنند که «منذر» خيال مى کرد اين رسول را «ابن زياد» فرستاده تا از عقايد او در مورد همکارى با امام حسين(عليه السلام) آگاه شود در حالى که اين توجيه بسيار نادرستى است، زيرا او مى توانست نامه را به رسول برگرداند و با تندى با او سخن بگويد تا اگر آن شخص فرستاده ابن زياد هم باشد، اين برخورد را به اطلاع امير خود برساند. لزومى نداشت او را دستگير کند و همراه نامه تحويل ابن زياد و سپس تحويل چوبه دار دهد، زيرا «ابن زياد» با خبر شد که او از سوى امام است. يکى ديگر از بدبختى هاى «منذر» اين بود که در همان ايام دختر خود را به همسرى «ابن زياد» درآورد. https://eitaa.com/ravag313/434
شیخ حسین اکبری
#جلسه_هفتگی ۱۵ مهر ۱۴۰۲ جلسه سی و یکم ان شاالله بررسی نامه ۷۰ https://eitaa.com/ravag313/708
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 📚 بسته مستندات سی و یکمین جلسه توسط ۱۵ مهر ۱۴۰۲ نامه اى از آن حضرت (ع) به سهل بن حنيف انصارى كه از سوى آن حضرت حاكم مدينه بود. در اين باب كه شمارى از كسانى كه نزد او بودند به معاويه پيوستند: اما بعد، به من خبر رسيد كه برخى از مردانى كه در فرمان تواند، پنهانى، به نزد معاويه مى گريزند. غمگين مباش اگر از شمار سپاهيانت كاسته مى شود يا يارى شمارى از ايشان را از دست مى دهى. كيفر ايشان همين بس كه به گمراهى افتاده اند و تو از زحمتشان رهايى يافته اى. آنان از هدايت و حق گريخته اند و به نابينايى و نادانى افتاده اند. اينان، ياران دنيا بودند و به دنيا روى آوردند و به سوى آن شتافتند. حكومت عدل ما را ديدند و شناختند و آوازه آن را شنيدند و به گوش سپردند. دريافته بودند كه در اينجا مردم در برابر حق و عدالت برابرند. پس گريختند تا مگر خود به سودى برسند. خداوند ايشان را از رحمت خود دور گرداند. اينان از ستم نگريخته اند و به عدل نيز نخواهند رسيد و در اين كار از خدا مى خواهيم، دشواريها را برايمان آسان سازد. و ناهمواريها را هموار گرداند. ان شاء الله. والسلام. نامه در یک نگاه: همان گونه که در عنوان نامه آمده است، گروهى از اهل مدینه در زمانى که «سهل بن حنیف انصارى» از سوى امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرماندار آنجا بود براى مال و منافع دنیا به معاویه در شام پیوسته بودند و ظاهرا «سهل بن حنیف» نگران شده بود. امام براى رفع نگرانى او این نامه را به او نوشت و به او یادآور شد که از فرار آن گروه ناراحت نباشد، زیرا براى گمراهى آنان همین بس که از هدایت و حق به گمراهى و کورى پناه بردند. امام آنها را دنیاپرستانى معرفى مى کند که براى رسیدن به لذات دنیا، به معاویه پیوستند در حالى که مرکز عدل را مى شناختند. آن گاه امام اظهار امیدوارى مى کند که خداوند به لطفش مشکلات را حل فرماید. فراريان دنياپرست: از پاره اى از جمله هاى اضافى که در کتاب تمام نهج البلاغه ذيل اين نامه آمده استفاده مى شود که اين نامه امام(عليه السلام) در واقع پاسخى بود به نامه اى که «سهل بن حنيف» خدمت امام نوشته بود و از گروهى از مردم مدينه که به شام فرار کرده بودند شکايت کرده بود. امام در پاسخش او را دلدارى داده نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) به من خبر رسيده که افرادى از قلمرو تو مخفيانه به معاويه مى پيوندند; هرگز از اين تعداد که از دست داده اى و از کمک آنان بى بهره شده اى تأسف مخور»; (أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالاً مِمَّنْ قِبَلَکَ(3) يَتَسَلَّلُونَ(4) إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُکَ مِنْ عَدَدِهِمْ، وَيَذْهَبُ عَنْکَ مِنْ مَدَدِهِمْ). آن گاه امام براى اينکه روشن سازد اين گونه افراد کسانى نيستند که بتوان از آنان در مشکلات يارى جست و بر آنان اعتماد کرد و از دست رفتن آنها هرگز مايه تأسّف نيست مى افزايد: «اين گمراهى براى آنان بس و براى آرامش خاطر تو کافى است، که آنها از هدايت و حق به سوى کوردلى و جهل شتافته اند»; (فَکَفَى لَهُمْ غَيّاً، وَلَکَ مِنْهُمْ شَافِياً، فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَالْحَقِّ، وَ إِيضَاعُهُمْ(5) إِلَى الْعَمَى وَالْجَهْلِ). اشاره به اينکه آنها افراد بى شخصيت، کوردل و فاسد و مفسدى بودند که اگر در کنار تو مى ماندند نه تنها به حل مشکلات کمک نمى کردند، بلکه چه بسا مايه فساد در منطقه حکومت تو مى شدند. اين دلدارى شبيه مطلبى است که قرآن مجيد نسبت به کارشکنى منافقان براى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بيان مى کند: «(لَوْ خَرَجُوا فيکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً وَلاََوْضَعُوا خِلالَکُمْ يَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ); اگر آنها همراه شما (به سوى ميدان جهاد) خارج مى شدند جز اضطراب و ترديد و فساد چيزى بر شما نمى افزودند و به سرعت در بين شما به فتنه انگيزى مى پرداختند».(6) جمله «وَلَکَ مِنْهُمْ شَافِياً» را جمعى از شارحان نهج البلاغه به اين معنا دانسته اند که امام مى فرمايد: براى آرامش خاطر تو و شفاى درونت همين بس که بدانى آنها از هدايت به ضلالت فرار مى کنند; ولى بعضى ديگر معتقدند اين جمله اشاره به اين دارد که اين گونه افراد همچون جرثومه هاى بيمارى هستند; چه بهتر که فرار کنند و پيکر جامعه از اين بيمارى وجود آنها شفا يابد و اگر امام مى فرمايد: «براى تو اسباب شفاست» براى آن است که رئيس حکومت نماينده تمام مردمى است که تحت فرمان او هستند. البته جمع ميان هر دو معنا به اعتقاد ما که استعمال لفظ را در اکثر از يک معنا جايز مى دانيم رواست.
شرح نامه ۷۰ نهج البلاغه شیخ حسین اکبری ۱۵ مهر ۱۴۰۲ 1696936142344.m4a
حجم: 12.59M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 📋 جلسه ‌سی و یکم سلسله مباحث 📆 شنبه ۱۴۰٢/۰۷/۱۵ 📌 شنبه شبها ۲۰ متری افسریه ┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄ 🔸 سخنرانی https://eitaa.com/ravag313/738
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 📚 بسته مستندات سی و دومین جلسه توسط ۲۲ مهر ۱۴۰۲ 👈🏾 قسمت پایانی نامه ۷۰ آن گاه امام در توضيح بيشترى مى فرمايد: «(غم مخور زيرا) آنها فقط اهل دنيا هستند و به آن روى آورده اند و با سرعت به سوى آن مى شتابند در حالى که عدالت را به خوبى شناخته و ديده بودند و گزارش آن را شنيده و به خاطر سپرده بودند و مى دانستند که همه مردم نزد ما حقوق برابر دارند، پس آنها از اين «برابرى» به سوى «تبعيض هاى ناروا» گريختند. خداوند آنها را از رحمت خود دور سازد و هلاک کند»; (وَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا، وَمُهْطِعُونَ(7) إِلَيْهَا، وَقَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ، وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ، وَعَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ(8)، فَهَرَبُوا إِلَى الاَْثَرَةِ(9)، فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً(10)). بديهى است هيچ کس براى حق و هدايت و درک حقيقت اسلام به سوى معاويه نمى رفت; آنها مى دانستند او در تقسيم بيت المال هرگز رعايت مساوات را در ميان آحاد مردم نمى کند، بلکه گروهى را که براى او کار مى کنند و سنگ او را به سينه مى زنند بر ديگران مقدم مى دارد. به اين ترتيب اگر نزد امام بمانند سهم کمى به آنها مى رسد و اگر نزد معاويه بروند صاحب آلاف و الوف مى شوند. مشکل ديگر آنها اين بود که آنها جاهلانى نبودند که از حق و عدالت بى خبر باشند همه آنها عدالت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را يا ديده و يا شنيده بودند و با اين علم و آگاهى به سوى باطل رفتند و از حق چشم پوشيدند، بنابراين هرگز فرار آنها نبايد اسباب تأسف باشد و چه بسا ماندن آنها سبب فساد در جامعه اسلامى مى شد و چه بهتر که به مقتضاى (الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَالْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ) آن ها به شام رفتند. آن گاه امام(عليه السلام) در پايان اين نامه باز بر اين حقيقت تأکيد مى کند که آنها از باطل به سوى حق و از ظلم به سوى عدالت نگريختند. مى فرمايد: « به خدا سوگند آنها از ستم نگريختند و به عدل نپيوستند و ما اميدواريم که در اين راه، خداوند مشکلات را بر ما آسان سازد و سختى ها را بر ما هموار کند، إن شاءالله والسلام»; (إِنَّهُمْ وَاللهِ لَمْ يَنْفِرُوا مِنْ جَوْر، وَلَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْل، وَإِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هَذَا الاَْمْرِ أَنْ يُذَلِّلَ اللهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَيُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ(11)، إِنْ شَاءَ اللهُ، وَالسَّلاَمُ). به اين ترتيب امام تحليل روشنى از فرار اين گروه دنياپرست و بى ايمان ارائه کرده و اگر از اين نظر مشکلاتى براى بعضى از ساده دلان روى داده و تزلزلى در آنان به وجود آورده است حل آن را از خداوند بزرگ مى طلبد. پی نوشت ها : 7. «مُهْطِعُونَ» به معناى کسانى است که در انجام کارى سرعت مى کنند; سرعتى آميخته با ترس. 8. «أُسْوَة» در اينجا به معناى مساوى است. 9. «الأثَرَة» به معناى برترى دادن شخص يا چيزى بر ديگرى است. گاه در مورد تبعيضات ناروا به کار مى رود و گاه در مورد ايثار به نفس و در عبارت بالا معناى اوّل اراده شده است. 10. «سُحْق» در اصل به معناى ساييدن و نرم کردن است سپس به معناى دور ماندن و يا دور ماندن از رحمت خدا آمده است. 11. «حَزْن» بر وزن «متن» به معناى چيز ناهموار است و عرب بخش هايى از زمين را که ناهموار است «حَزْن» مى نامد و غم و اندوه را از اين جهت «حُزن» بر وزن «مزد» مى گويند که نوعى خشونت و ناهموارى در روح انسان است. https://eitaa.com/ravag313/771
شرح نامه ۷۰ نهج البلاغه شیخ حسین اکبری۲۲ مهر ۱۴۰۲.m4a
حجم: 10.48M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 📋 جلسه ‌سی و دوم سلسله مباحث 📆 شنبه ۱۴۰٢/۰۷/۲۲ 📌 شنبه شبها ۲۰ متری افسریه ┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄ 🔸 سخنرانی https://eitaa.com/ravag313/773
شرح نامه۶۹نهج البلاغه شیخ حسین اکبری۲۹ مهر ۱۴۰۲.m4a
حجم: 13.27M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 📋 جلسه ‌سی و سوم سلسله مباحث 📆 شنبه ۱۴۰٢/۰۷/۲۹ 📌 شنبه شبها ۲۰ متری افسریه ┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄ 🔸 سخنرانی https://eitaa.com/ravag313/840