eitaa logo
رواق
138 دنبال‌کننده
839 عکس
270 ویدیو
1 فایل
این کانال در حوزه تولید و انتشار آثار هنری از جمله شعر، داستان، مستندنویسی، هنرهای تجسمی، نقد سینمایی و ... فعالیت می‌کند. ارتباط با مدیر: @m_i_saba
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹مهمانی زخم دیری‌ست بهار سرد و طوفانی‌ست در کنج قفس  پرنده  زندانی‌ست یک زخم عمیق از ازل گویی در کلبه دل به رسم مهمانی‌ست از آینه سادگی  مجو   ای دل صدچینِ ریاش روی پیشانی‌ست چندی‌ست  که آفتاب کوچیده چندی‌ست هوای کوچه بارانی‌ست ای باغِ غزل چرا  نمی‌خشکی هر واژه پر از شرار پنهانی‌ست تا جنس قلم ز استخوان ماست او کاتب  آیه‌های  نورانی‌ست از من قلم ای انیس من بنویس گل‌خانه مهر  رو به  ویرانی‌ست 🔹شعر از: دکتر مظاهر زمانی(م.رافا)، استاد و از مدیران دانشگاه‌ و عضو بصیر رواق ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹اثری از مهدی رضایی عضو ممتاز انجمن خوش‌نویسان ایران، خواننده موسیقی اصیل ایرانی و عضو فرهیخته رواق ‌ ‌ ‌ گر کسی وصف او ز من پرسد بی‌دل از بی‌خبر چه گوید باز ‌ 🔸عاشقان کشته‌گان معشوقند 🔸بر نیاید ز گشته‌گان آواز سعدی ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹آوازهٔ مصطفی(ص) ‌ 🔸من مست توام، پیمانۀ وارون‌شده در دست توام ‌ ✅ اجرای زندۀ استاد محمد معتمدی در افتتاحیۀ جایزۀ مصطفی(ص) ‌‌ @Farsna ‌ ‌🔹آواز: محمد معتمدی ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹دفاع مقدس 🔸اصطلاحات و تعبیرات جبهه: - پاس‌بخش: نماز شب‌خوان - پاس دَم صبحی: نماز شبی که به فریضۀ صبح متصل می‌شد - پالان اسب: اورکت آمریکایی - پرویز دکاندار: پرز دکوییار، دبیر کل وقت سازمان ملل - پلاک‌قرمز: رزمنده‌ای که پیشانی‌بند سرخ‌رنگ بسته بود - پل صراط: خط مقدم - تسویه‌خانه: حسینیه، نمازخانه - تعاونی هفده: محل نگه‌داری اسب و قاطر در جبهه‌های کوهستانی غرب ‌ ‌ 🔸فرهنگ جبهه، اصطلاحات و تعبیرات جلد سوم ۱۳۸۲ - نشر فرهنگ‌گستر ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹با سلام و ارادت به محضر استاد محمدعلی نیکومنش رانکوهی شاعر، منتقد و ادب‌پژوه پارسی و عرض خیر مقدم بابت حضورشان در رواق، به عنوان اولین دشت در چارسوق اندیشه‌ورزان و گرفتن پاداش دست‌خوشی از استاد، اولین اثرشان را که نقدی است بر غزل «بی‌قرار» سروده استاد گران‌مایه جناب دکتر زمانی، با هم خوانده و بهره‌مند می‌شویم. ‌ ‌ 🔸ارادتمند: خادم رواقیون: منصور ایمانی@ravagh_channel ‌ ‌ ‌👇
🔹بی‌قراری تنها به جرم آن‌که پر از بی‌قراری‌ام باز آ بزن دوباره همان زخم کاری‌ام زخمی بزن که هیچ نیندیشم از شفا تیغی بزن که بشکند این استواری‌ام غم نیست این‌که سنگ به راهم بیفکنی من چشمه‌ام؛ سرشت من این‌ست: جاری‌ام پائیز را چه باک که بنشانَدَم به خاک پاییز را چه غصه ز بی‌برگ و باری‌ام بگذار با تو فاش بگویم که من کی‌ام اردیبهشت باغچه‌ام، من بهاری‌ام ‌حاجت به ریش و شال و تبرزین و مُهر نیست من با همین پیاله، پر از رستگاری‌ام ‌ ‌ ‌ ‌ 🔹شعر از: جناب آقای دکتر مظاهر زمانی (م.رافا)، استاد دانشگاه‌ و عضو فرزانه روق ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌👇
🔹نقد غزل «بی‌قراری» 🔸سروده: دکتر مظاهر زمانی(م.رافا) بنابر نقد فرمالیستی تمام واژه‌های این غزل - از آغاز تا پایان - در خدمت محتوا و مضمون شعر بوده و هیچ کدام از مسیر فکری شاعر، یعنی صبر، استواری و امید خارج نمی‌شوند. شعر از همان آغاز، معنای شجاعت را در مقابل ناملایمات زندگی به تماشا می‌گذارد: «بازآ بزن دوباره همان زخم کاری‌ام» و در نهایت سرشت ِجاری و بهاری بودن را به مفهوم رستگاری در مصراع پایانی گره می‌زند: «من با همین پیاله پر از رستگاری‌ام» شعر موفق می‌شود که تعصّبات کور نالایقان عصر حاضر را به بوتهٔ نقد بگذارد. خوش‌بختانه این مضمون در وزنی روان و جویباری جاری شده است: «مفعول ُفاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن» ‌که بسیار با محتوای اثر هماهنگ است. صوَر خیال در این غزل نیز در خدمت محتوا است. شاعر با تشبیه خود به چشمه‌ای جاری (در مصراع ۶) و بهار و اردیبهشت ِباغچه در (مصراع ۱۰)، تلاش پاییز را در تاراج بهار ناکام گذاشته است. این غزل با کنایه‌هایش در مصراع ۵: «غم نیست این که سنگ به راهم بیفکنی» و یا در مصراع ۷: «پاییز را چه باک که بنشاندم به خاک» به استواری شاعر اشاره دارد. هر چند که سرایندهٔ غزل، پیش از این کنایه‌ها، در مصراع ۴ گفته بود: «تیغی بزن که بشکند این استواری‌ام» و زیبایی اثر نیز به همین بیانِ پارادوکسی‌اش می‌باشد، آرایهٔ تناقض‌نما در مصراع پایانی کامل می‌شود و مخاطب را به وجد می‌آورد. در حقیقت ساختار غزل به گونه‌ای است که ابیات را _ بی‌آنکه از روش داستانی بهره ببرند _ به هم پیوند می‌زند، طوری که گویا هر بیتی در همان‌جا متولد شده و جایش نباید به هیچ وجه تغییر کند! موضوع غزل بی‌تردید غنایی است، اما روح انتقاد از ریاکاری‌های ابنای زمانه در کلّ شعر موج می‌زند و شعر را از یک حدیث نفس معمولی خارج می‌کند. سوال مهم در این‌جا این است که: آیا شاعر توانسته برای مفهوم شعر خود از زبان مناسبی هم سود بجوید؟ زبان شعر، بی‌شک زبانی به‌روز و کارآمد است، با این حال جناب دکتر زمانی با هوش‌مندی از دایرهٔ واژه‌گانی ِکهن، بیشترین بهره را می‌برد تا بر کوبنده‌گی انتقاد خود بیفزاید. ایشان از واژه‌های قدیمی، مانند تیغ، تبرزین، پیاله، حاجت، بنشاندَم، بیفکنی و... در بستری باستان‌گرایانه و محکم، جمله‌هایی متناسب با درون‌مایه می‌آفریند. جهش ضمیر ِ «م» در : «بزن زخم کاری‌ام» در مصراع ۲ و در «بنشانَِدم به خاک» در مصراع ۷ ساختار نحوی ِآرکائیک جملات را به شکل مناسبی (هماهنگ با محتوا) استحکام بخشیده است‌. حتی علامت مفعولی «را» در مصراع ۷ به معنای حرف اضافهٔ «از» نیز قابل تاویل است که باز هم علاقهٔ شاعر به دستور زبان تاریخی را بازتاب می‌دهد. در بعضی موارد ضمیر شخصی قابل حذف است و شاعر می‌توانست از حشو جلوگیری کند مانند واژهٔ «من» در مصراع ۱۰: «اردیبهشت باغچه‌ام، من بهاری‌ام». آرایه‌های موازنه در آغاز مصراع‌های ۳ و ۴: «بازآ بزن... زخمی بزن...» و جناس ناقص اختلافی در واژه‌های «باک» و «خاک» در مصراع ۷ و آرایهٔ نغمه حروف در تکرار واو عطف در مصراع ۱۱ : «حاجت به ریش و شال و تبرزین و مُهر نیست» به خوش‌آهنگی زبان شعر و موسیقی واژه‌ها بسیار کمک کرده است.‌ رسالت و پیام شعر هم دقیقا در همین‌جاست. لازم به ذکر است که میزان استقبال مخاطبان از این غزل و آثاری از این دست با سلیقه‌های مختلف تغییر می‌کند. آن خواننده‌گانی که به دنبال فضاهای پُست‌مدرن و فانتزی در شعرند، ممکن است از این اثر چندان استقبال نکنند، اما خواننده‌گان دغدغه‌مندی که هم‌چنان منتظر آشنایی‌زدایی شاعران از واژه‌ها و فضاهای شعر کهن پارسی هستند، از توانایی شاعرانی چون دکتر مظاهر زمانی شگفت‌زده می‌شوند! 🔸در پایان جدا از هر نوع سلیقه و نگرش، نباید از این حقیقت دور شد که شاعرانی که هنوز قادرند از ظرفیت واژه‌های زبان ملّی خود نهایت ِبهره را ببرند و هماهنگ با درون‌مایه، زبان هنجار و معمولی را تبدیل به زبانی ادبی و فاخر نمایند، بسیار گران‌قدراند. ‌ ‌ 🖊محمدعلی نیکومنش 🔸شاعر و منتقد ادبی ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹سحرگاه‌مان را با دعا شروع کنیم خداوند از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است ‌ ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌
🔹سلام اول سلام و بعد سلام و سپس سلام با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام باید سلام کرد و جواب سلام شد بر هر کسی که هست از این هیچ‌کس سلام فرقی نمی‌کند که کجایی‌ست لهجه‌ات اَترک سلام، کرخه سلام و ارس سلام ظهر بلوچ، نیمه‌شب کُرد و ترکمن صبح خلیج فارس، غروب طبس سلام بازارگان درد! اگر می‌روی به هند از ما به طوطیان رها از قفس سلام «دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست» گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام معنای عشق غیر سلام و علیک نیست وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام! قبل از سلام جام تشهد گرفته‌ایم ما کشته‌گان مسلخ عشقیم، والسلام! 🔸شعر از: علی‌رضا قزوه ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹قافله شوق 🔸سفرنامه - راهیان نورآشپزباشی به اهواز که رسیدیم، خاطرات جبهه‌های جنوب به ذهنم هجوم آوردند. واحد پیاده ما تو خط مقدم پادگان حمید، طرفهای پاسگاه جفیر مستقر بود و من هم تک‌تیرانداز بودم. یه بار ما را به عنوان جایگزین یکی از بچه‌ها، برای چند روز فرستادند آشپزخانۀ گردان. سرآشپز با یکی دو ساعت آموزش سرپایی، ما را پای تیان خورشت گذاشت و ملاقه‌ای چوبی قد یه متر هم داد دست‌مان. آشپزخانه در هر وعدۀ غذائی، برای سیصد و پنجاه نفر، سه چهار تا تیان برنج و یه تیان هم خورش بار می‌گذاشت. نهار روز دوم یا سوم بود که طبق برنامۀ هفته‌گی باید قورمه‌سبزی می‌دادیم. گوشت‌های قورمه‌شده که نیم‌پز شد، لوبیای چشم‌بلبلی را ریختم توی تیان و بعد سبزی جعفری و شنبلیله و ترۀ ساطوری را هم به آن اضافه کردم و گذاشتم همه با هم کاملا بپزند. نزدیک پخته شدن خورش بود که دو تا حلبی چهارکیلویی رب گوجه فرنگی را باز کردم و ریختم توی تیان و با ملاقۀ چوبی شروع کردم به هم‌زدن. اما هرچه که هم می‌زدم، رنگ خورشت سبزی، به قهوه‌ایِ نزدیک سیاه می‌رفت. سرآشپز در طول آماده شدن غذاها، دو سه بار به دیگ‌های برنج و خورش سر می‌کشید و اگر کم و کسری داشتند، به ما می‌گفت. یه بار هم آخر سر می‌آمد غذاها را می‌چشید و اگر خوب بود، دستور کشیدن‌شان را می‌داد. غذای هر گروهان را توی دیگ‌های بزرگ خودشان می‌ریختیم و می‌دادیم ماشین‌ غذا برای‌شان می‌برد. خورشت من آماده بود. سرآشپز وقتی آمد و حلبی‌های خالی رب گوجه و رنگ تیرۀ قورمه‌سبزی را دید، با غضب و فریاد ملاقه چوبی را از دستم قاپید و انداخت دنبالم. پشت سرم می‌دوید و با بد و بی‌راه و داد و قال، فریاد می‌زد: «آدم خل، دیوانه! رب گوجه رو به خورشت قیمه می‌زنن نه قورمه‌سبزی. اون هم هشت کیلو رب؟!» آن روز چرخ سرآشپز را چنبر کرده بودم و نهار یک گردان خراب شده بود. عوض قورمه‌سبزی، تن ماهی دادند، ولی سرآشپز همان روز پالانم را آفتاب گذاشت و اخراجم کرد که برگردم خط و من هم از خدا خواسته. توی خط راحت‌تر و تقریبا آقا و نوکر خودمان بودیم. ‌ ‌ ‌ ‌ 🖊 راوی‌نویسنده: منصور ایمانی ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹دفاع مقدس 🔸ریا با اشتهای تمام، طوری گرم خوردن بود که دیگر جایی برای نفس‌کشیدن نداشت. لابلای لقمه‌هایی که بر می‌داشت، می‌گفت: «بزرگان ما گفتن راه مبارزه با نفس اینه که هر چی او می‌گه، تو مخالفش را انجام بدی. حتی اگه بگه پاشو عبادت بکن، تو بشین سر جات. الآن مدتی یه نفْسم بهم می‌گه کم بخور، کم بنوش، ولی من محلّ سگ هم بهش نمی‌ذارم و هی می‌خورم، هی می‌لمبونم!». بعد سرش را می‌انداخت پایین و عین آدمهای شرمنده می‌گفت: «فقط نگرانم که یه وقت خوردنم توی جمع، ریا نباشه!». ‌ ‌ 🔹فرهنگ جبهه، شوخ‌طبعی‌ها جلد اول ۱۳۸۲ - فرهنگ‌گستر ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌