👌یک توفیق #مضاعف !
✅شب نیمه شعبان، بعداز اتمام جشن چند رسانه ای #سبیکه در روستای نوغاب پسکوه قاین برای اجرای برنامه در جمع شب زنده داران مراسم احیای نیمه شعبان در مصلای #بیرجند حرکت کردیم.
هنگام عبور از حاشیه شهرک #دهشک خضری دشت بیاض ، کشش معنوی مزار شهید گمنام تازه مدفون در این شهرک ما را میهمان زیارتش کرد.
درهوای سرد و دلپذیر اولین ساعات بامداد ، روشنی سنگ مزار دل انگیزش وخنکای باطراوتی که نصیب دستانمان کرد جانمان به وجد آورد!
برای این توفیق خدای را سپاسگزاریم 🤲😔
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅#سخنرانی_چند_رسانه_ای با موضوع : چالش جمعیتی و فرزند آوری
♦️نیمه شعبان 1401
🔹فخرآباد خوسف #بیرجند
ارتباط با ما 👇
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅دریافت محصولات : https://ravyonline.sellfile.ir
✅مشاهده کلیپ ها در آپارات : https://www.aparat.com/malakootfer
☎️هماهنگی اجرای برنامه : 09151342012
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅تویوتاهای خوش غیرت و بی غیرت !😱
ارتباط با ما 👇
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅دریافت محصولات : https://ravyonline.sellfile.ir
✅مشاهده کلیپ ها در آپارات : https://www.aparat.com/malakootfer
✅#جشن_چند_رسانه_ای 💐#سبیکه 💐
♦️روستای نوغاب پسکوه #قائن
❇️شب نیمه شعبان 1401
ارتباط با ما 👇
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅دریافت محصولات : https://ravyonline.sellfile.ir
✅مشاهده کلیپ ها در آپارات : https://www.aparat.com/malakootfer
☎️هماهنگی اجرای برنامه : 09151342012
سلحشور شهیدا روـکجا ما می شناسیم.mp3
9.34M
♨️بنظر شما لذتی بالاتر از شنیدن این نوا هست ؟!😔
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
حاج حسین ناظری
✅داستان دنباله دار #عروس_مجنون #قسمت_یازدهم 👇 ✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅داستان دنباله دار #عروس_مجنون
#قسمت_یازدهم
بعد از لحظاتی که توانستم بر خودم مسلط شوم آهسته چادر را از روی صورتش کنار زدم و گفتم :
-زهرا خانم! خیلی دلم می خواهد به قولم وفادار باشم اما ... اما ...
و این بار هم حرف زهرا کمکم کرد که بتونم یه جوری بقیه مطلب را ادمه بدم :
ـ می دونم آقا حمید ... این راه عشق یه چیز دیگه است ... من که خوب درک نمی کنم فقط این قدر می دونم که خیلی قشنگه ...
وبعدش هم ادامه داد :
- من خوب می دونم شما با شهدا چی گفتین . من کی باشم که بخوام در مقابل این راه نورانی سد باشم ... هر جور دوست دارین همون طور عمل کنین .
با این حرف زهرا نفس راحتی کشیدم و بهش گفتم :« آفرین خانم خانما ... معلومه که شما هم اهل حالید!» که اون هم فوری جواب داد : «آخه هرچی باشه شاگرد شمایم آقا حمید !
تقریباً مشکل حل بود فقط مانده بود اطلاع به خانواده خودم و پدر و مادر زهرا که اونم البته زیاد کار سختی نبود . همین طور که داشتیم از مزار شهدا بر می گشتیم یک بار دیگه به شهدا سلام دادم و از روح بلندشان تشکر کردم .
در اولین فرصت به حسین اطلاع دادم که فردا با او به جبهه خواهم آمد البته قبل از آن ،موضوع را به اطلاع مادر و پدر خودم و زهرا رساندم و آنها هم حرف چندانی نداشتند یعنی زهرا قبلاً با آنها صحبت کرده بود و کار مرا راحت کرده بود .
شب آخری که در شهر بودم اواخر شب به خانه زهرا رفتم و تا صبح در خانه شان ماندم . شب عجیبی بود زهرا اصلاً سر حال به نظر نمی آمد البته سعی می کرد خود را عادی نشان دهد ولی من اثرات اشکی را که پنهان از من با گوشه روسری اش پاک می کرد می دیدم . البته من هم حال و روز بهتر از او نداشتم منتها عشق به جبهه و حضور در کنار یاران عاشقم آنچنان دلم را پر کرده بود که تمام محبت ها را تحت الشعاع قرار داده بود .
چهره زهرا خیلی دوست داشتنی شده بود و مظلوم وار فقط مرا نگاه می کرد و گاهی اوقات هم زورکی خنده تلخی بر لبانش نقش می بست . مدتی به سکوت گذشت اما بالاخره لب های زهرا به سخن باز شد :
-آقا حمید ... دیگه فردا می رین ؟
همین یک جمله کافی بود که قلبم را آتش بزند با اشاره سر به او فهماندم که آری فردا می روم و امشب ، شب آخر است . زهرا پرسید :« پس مرا به کی می سپارید ؟». نمی دانستم چه جوابی بدهم بغض گلویم را فشرده بود آرام لبخندی زدم و گفتم :
-زهرا خانم شما را به خدا می سپارم و بعد آرام آرام زمزمه کردم « حسبنالله نعم الوکیل نعم المولی و نعم نصیر » و دیگر نتوانستم حرفی بزنم .
آن شب تا صبح در منزل زهرا ماندم در طول شب هر وقت بیدار می شدم زهرا هم بیدار بود و فقط آرام آرام قطرات اشکش را می گرفت . فردا صبح زود ساکم را آماده کردم و پس از خداحافظی با اقوام به طرف اعزام نیرو به راه افتادم . از زهرا خواهش کرده بودم به بدرقه ام نیاید ولی او قبول نکرد . اعزام مجددی ها که تعداد آنها بیش از 100 نفر بود آماده اعزام بودند . ساعت به هشت صبح نزدیک می شد و کم کم خداحافظی های مردم به اوج می رسید .
نوای دل انگیز « این غافله عزم کرب و بلا دارد » از بلند گو شنیده می شد که مانند شرابی مقدس همه را سر مست کرده بود . برای آخرین خداحافظی با زهرا به طرف او که به همراه پدر و مادرش و پدر و مادر خود من در کنار خیابان دورتر از جمعیت ایستاده بودند رفتم. مادرم گریه می کرد . سعی کردم آرام ترش کنم . با همه خداحافظی کردم اما نمی توانستم به صورت زهرا نگاه کنم . در آخرین لحظه زهرا را کناری کشیدم و در حالی سرم را پایین انداخته بودم گفتم :
-زهرا خانم ... من آدم بد قولی نیستم ... باور کنید خیلی دلم می خواست به قولی که داده بودم وفادار بمانم ولی ... ولی چه کنم دلم طاقت نمی آره که ...
و هنگامی که سرم را بالا می آوردم صورت خیس اشک زهرا دلم را آتش زد. نمی دانستم چطور زهرا را آرام کنم هر چه برایش می گفتم گریه اش بیشتر می شد . مستأصل شده بودم فکر کردم شاید تنها چیزی که بتواند به زهرا آرامش ببخشد قرآن باشد. به همین خاطر قرآن کوچکی که یادگار دوست شهیدم محمد بود و در لحظه جان دادنش به رسم یادگار از کوله پشتی اش در آورده بودم آرام آرام از جیبم در آوردم و به طرف زهرا دراز کردم و بعدش هم بغض آلود گفتم :
- زهرا جان خودت می دونی این قرآن چقدر برای من ارزش داره ... اونو پیش شما می گذارم ... مونس خوبی می تونه باشه .
♦️پایان قسمت #یازدهم
ادامه دارد....
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅#روایتگری_چند_رسانه_ای
♦️#حاج_حسین_ناظری
❇️مصلای بزرگ نماز جمعه #بیرجند
🔹مراسم احیای شب نیمه شعبان
ارتباط با ما 👇
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅دریافت محصولات : https://ravyonline.sellfile.ir
✅مشاهده کلیپ ها در آپارات : https://www.aparat.com/malakootfer
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 زیبایی چشمانش، علت داشت...!
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅هزینه هایی که برای تداوم این #انقلاب داده ایم !
😢صحنه هایی تکان دهنده از گودی قتلگاه منطقه #فکه قبل از آغاز عملیات تفحص شهدا
🌹شهدای عملیات #والفجر_مقدماتی
آیا تاریخ خواهد توانست مظلومیت لحظات آخر این شهدا را دراین دنیا برای آیندگان تجسم کند!
حکایت غربت و تشنگی و زخم هایی که هرگز التیامی برای آن نیافتند!😔
...عطش همه را هلاک کرده، همه را جز #شهدا، که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)!
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅یکی از اشتباهات بزرگی که مسئولین ما بعداز جنگ مرتکب شدند غفلت از نیروهای جوان و انقلابی بود!
♦️همانهایی که به برکت حضورشان در دفاع مقدس،پوزه دشمنان بخاک مذلت کشیده شد.
⭕️آیا جوانانی که جنگ را اداره کردند و پهلوانان صحنه های نبرد بودند نمی توانستند در اداره این کشور نقش طلایی خود را ایفا کنند؟!
♨️#جوانان_مومن_انقلابی کلید طلایی حل مشکلات هستند غفلت نکنیم !
✍️نظر شما چیست :👈 @ravyfer
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf