eitaa logo
🥀روایت شهدا🥀
86 دنبال‌کننده
700 عکس
383 ویدیو
2 فایل
حضرت آیت الله خامنه: نگذارید نام شهدا و یاد شهدا فراموش بشود و یا در جامعه‌ی ما کهنه بشود. باید یاد حقیقت و خاطره‌ شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن، زنده نگه داشت.🌱✌🏻 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هان ای کریم ابن الکریم.mp3
1.25M
🔳 🌴هان ای کریم ابن الکریم 🌴یا حضرت عبدالعظیم 🎤 👌بسیار دلنشین @ravayatshahidan
📔 | 📚 عنوان کتاب: مشتاق الحسین (ع) 🔻روایت زندگی شهید مدافع حرم حسین مشتاقی ، یکی از سیزده قهرمان حماسه ماندگار خان‌طومان است. ✍ نویسنده:زینب بابکی @ravayatshahidan
شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن مَعبر شود. برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که شهید حمیدی‌اصیل هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود. *بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود*. چقدرفرق است بین کسی که دهانش راازگل پرمیکنه تابه دشمن گرانده باکسی که دهانش رابایدگل گرفت تادشمن صدایش رانشنود. شهید سعید حمیدی‌اصیل @ravayatshahidan
سالروز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد 🌸🌸 @ravayatshahidan
آجرك الله يا بقية الله 🏴🏴 @ravayatshahidan
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴 دو تا ابا عبدالله یکی رییس مذهب .... السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق🏴 @ravayatshahidan
🔸 در روزهای اول زندگی در اردوگاه، عراقی ها فشار می آوردند که ما را ترک کنیم؛ ولی ما اعتنا نمی کردیم. 🔹 آن ها تلاش می کردند تا نماز ما را به هم بزنند. وقتی که از این کارشان هم نتیجه ای نگرفتند، گفتند: «اگر می خواهید نماز جماعت بخوانید، حق ندارید بیش از ده نفر باشید!» 🔸 مدتی نمازهای جماعت ده نفره می خواندیم؛ ولی پس از مدتی بر تعداد افراد افزوده شد و این دستور هم ور افتاد. 🔹 وقتی دیدند که به مقصودشان نرسیده اند، جیره ی غذایی ما را کم کردند. ما گرسنگی می کشیدیم، اما نماز جماعت هم می خواندیم. 🔸 مدتی گذشت و عاجزانه اعلام کردند: «اگر نماز جماعت نخوانید، هر چه بخواهید برایتان می آوریم.» در جواب آن ها گفتیم: «ما نماز جماعت را به هیچ قیمتی رها نمی کنیم». 🔹 بعد از مدتی نماز جمعه را هم برپا کردیم. روز به روز بر همبستگی ما افزوده می شد و عراقی ها کلافه شده بودند. 🔸 آن ها برای مقابله با ما به زور متوسل شدند؛ به نوبت ما را می بردند و شکنجه می کردند، ولی باز هم نتیجه ای نگرفتند. 🔹 فرمانده ی اردوگاه که حسابی از دست ما شاکی شده بود، گفت: «معلوم نیست شما چه جور آدم هایی هستید! با زور برخورد می کنیم، حرف گوش نمی دهید؛ 🔸 امکانات رفاهی می گذاریم، باز هم به حرف ما توجه نمی کنید. غذایتان را کم یا زیاد می کنیم، برایتان فرقی نمی کند؛ 🔹 حرف فقط حرف خودتان است. شما در این جا یک جمهوری اسلامی راه انداخته اید». 📖 قصه ی نماز آزادگان، ص 183، خاطره ی محمدرضا صادقی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا