eitaa logo
یادگاران گردان امام سجاد ع
193 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
322 ویدیو
180 فایل
این کانال جهت اطلاع رسانی و برنامه ریزی گردان امام سجاد ع راه اندازی شده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
بی خبری محض قسمت چهل و یکم نمیدانم امروز چند شنبه است یا چندم فروردین است ولی می‌دانم که آخر ماه شعبان است ،شاید دو سه روزی دیگر وارد ماه رمضان بشیم ! روزهای زندان تکراری شده است .هر روز صبح توی حیاط می‌نشینیم ، زخمهایمان را وارسی میکنیم ،تعدادی شپش میکشیم، تنبیه شدن بچه های سالم توسط عراقیها را نگاه می‌کنیم. علیرضا هم هر وقت قاطی می‌کند حرکات غیر معمول انجام می‌دهد و ترانه ای میخواند.دست خودش نیست از بس ترانه اش را تکرار کرده نگهبان های عراقی هم اشعارش را یاد گرفته اند.خلیل - درجه دار عراقی - می‌گوید : علیرضا غنی ،غنی ( بخوون ) و علیرضا دوباره شروع می‌کند: وقتی میگن به آدم دنیا فقط دوروزه آدم دلش میسوزه ،ای خدا ای خدا علیرضا لابلای حرفهاش فحش هایی هم به عراقیها می‌دهد. حبیب لطیفی و عزیز هم قسمت هایی از اشعار علیرضا را برای خلیل ترجمه می‌کنند. خلیل می‌خندد و بد و بیراه می‌گوید. آنقدر از نظر بهداشتی در مضیقه هستیم که شستن دست و صورت با آب و صابون هم جزء رویاها یمان شده است .واقعا" آب در اینجا کیمیا شده و هروقت تانکر آب می‌آید انگار یک روز مرگ ما عقب می‌افتد. شبها به نشستن کف سلول عادت کرده ایم و فکر کردن به گذشته کار اصلی ما شده است بدون اینکه افکارمان را برای دیگری فاش کنیم اما می‌دانیم که همه در افکارشان غوطه می‌خورند. داشتن یک پتو هم برایمان حکم داشتن قالیچه سلیمان را پیدا کرده است. غیر از ما چند نفر که دشداشه داریم لباس بقیه بچه ها مندرس و پاره پاره شده اند . هیچ اخباری از بیرون نداریم ،از اوضاع جنگ و وضعیت سیاسی ، نظامی عراق و حتی از اینکه ما کجا هستیم و آینده ما چگونه خواهد بود بی خبریم و این بی خبری بسیار درد آور است! تنها تحولی که پیش روی ماست و به آن دل بسته ایم رفتن به اردوگاه است .بیشتر صحبت های بچه ها هم پیرامون همین موضوع دور می‌زند. به غروب که نزدیک می‌شویم باید به سلول مان برویم و برای داشتن مقداری جا هم غبطه بخوریم نیمه های شب صدای وحشتناکی تمام در و دیوار را می‌لرزاند و بدنبال آن ضد هوایی ها به غرش در می‌آیند، لبخندی روی صورت بچه ها نقش می‌بندد تحلیل همه این است که هواپیماهای خودی جایی را بمب باران کرده اند .نگهبانها سراسیمه وارد می‌شوند و توی راهرو جمع می‌شوند انگار از چیزی وحشت زده شده اند ! سر و صدای ضد هوایی ها که کم می‌شود نگهبانها هم بیرون می‌روند و دوباره سکوت زندان را پر می‌کند.
📖 فایل صوتی ۳۰ جزء قرآن جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3 جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3 جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95 جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5 جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2 جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc 30 جز قرآن بصورت فایل صوتی و نیاز به دانلود نداره فقط کافيه روی لینک بزنید .
هر روز یک صفحه با قرآن هدیه به روح شهدای گردان امام سجاد ع
ادامه خاطرات برادر بیژن کریمی صفحات ۱۲۰و۱۲۱
شهدای متولد 04 فروردین.pdf
59.4K
شهدای متولد چهارم فروردین به تعداد 30 نفر
شهیدان روز 04 فروردین.pdf
57K
شهیدان روز چهارم فروردین به تعداد 28 نفر
قسمت چهل و دوم شپش های الرشید چند روزی از آمدن ما به زندان الرشید گذشته ، پنج خطی اول کامل شده است در این مدت یک دشمن خانگی هم پیدا کرده ایم ،شپش هایی با جثه های بزرگ لای درزهای لباس مان جا خوش کرده اند. برای همین، بیشتر بچه ها لباس شان را پشت و رو پوشیده اند . آنقدر تکثیرشان زیاد است که هرچه از آنها میکشیم چیزی از آمارشان کم نمیشود. با اینکه هوا هم خیلی گرم شده ولی ما مجبور هستیم در معرض نور آفتاب بنشینیم تا شپش ها از مخفیگاه خود خارج شوند. آنوقت یکی یکی آنها را می گیریم ، روی سیمان کف حیاط رها می کنیم و بعد با پشت ناخن حسابشان را میرسیم ، وقتی له می‌شوند خونشان انگار از خون ما رنگین تر است. از بس از آنها کشته ایم رنگ سیمان کف زندان تغییر کرده است. کشتن اولین شپش ها برایمان چندش آور بود ولی کم کم کشتن شپش هم برایمان شده است یک سرگرمی. بعضی مواقع آمار شپش های همدیگر را هم میگیریم تا ببینیم چه کسی بیشتر شپش کشته است. دائم دستمان بند است بعضی وقتها آنقدر بدنمان خارش دارد که خودمان را به در و دیوار میمالیم تا قدری آرام بگیریم ناخن هایمان هم خیلی بلند شده است. موهای ژولیده و لباس‌های پاره پاره بقیه را که می‌بینم میتوانم حدس بزنم که چقدر بدقیافه شده ام. یادم افتاده به اسداله ،یادش بخیر .میگفتن دیوانه است ،توی خرابه زندگی می‌کرد هر وقت از خیابان شهدا رد میشدم او را می‌دیدم، با لباسهای پاره پاره و موهای ژولیده و کفش هایی که راه رفتن با آنها سخت ترین کار بود .بچه که بودیم خیلی از او میترسیدیم ، حالا به این جماعت زندانی که نگاه میکنم خنده ام می‌گیرد، گویی هر کدام از ما شده ایم یک اسداله !!!