⭕️ بنرهای استقبال از پیکر شهید آشوری «جانی بت اوشانا» که در تهران مقابل کلیساها نصب شده است.
👈 او هم چون وهب نصرانی(از یاران با وفای اباعبدالله) عاقبت بخیر و #شهید شد؛ خوشا به سعادتش❤️
#شهید_مسیحی
#عند_ربهم_یرزقون
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
⊰{🕊🌷}⊱
هرموقعبهبهشتزهرامیرفت؛
آبےبرمیداشتوقبورشهدارومیشسٺ!
میگفٺ:باشهداقرارگذاشتمکهمن
غبارروازرویقبرهایآنهابشورموآنھـٰا
همغبارگناهروازرویدلِمـنبشورند...!
شهیدرسولخلیلے🤍:)))!
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🍃✨
⃟🇮🇷#شهدا
╭─✨♥️─↷
@ravianaml
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_حال هوای جاموندگان از شهادت 🥲💔
#خداحافظ_رفیق
#شهید_سجاد_قدمی
@ravianaml
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
هر شب چند صفحه کتاب بخوانیم...
📚#کتاب_خوب_بخوانیم
#دفاع_مقدس
🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
🌷 #دختر_شینا – قسمت 76
✅ فصل شانزدهم
💥 زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: « صمد! اینبار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری استها »
قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداریام بود نیامده بود. شام بچهها را که دادم، طفلیها خوابیدند. اما نمیدانم چرا خوابم نمیبرد. رفتم خانهی همسایهمان، خانم دارابی، خیلی با هم عیاق بودیم، چون شوهر او هم در جبهه بود، راحتتر با هم رفتوآمد میکردیم.
💥 اغلب شبها یا او خانهی ما بود یا من به خانهی آنها میرفتم. اتفاقاً آن شب مهمان داشت و خواهرشوهرش پیشش بود. یکدفعه خانم دارابی گفت: « فکر کنم امشب بچهات به دنیا میآید. حالت خوب است؟! »
گفتم: « خوبم. خبری نیست. »
گفت: « میخواهی با هم برویم بیمارستان؟! »
به خنده گفتم: « نه... این دفعه تا صمد نیاید، بچه دنیا نمیآید. »
💥 ساعت دوازده بود که برگشتم خانهی خودمان. با خودم گفتم: « نکند خانم دارابی راست بگوید و بچه امشب دنیا بیاید. » به همین خاطر همان نصفشبی خانه را تمیز کردم. لباس و وسایل بچه را آماده گذاشتم. بعد رفتم بخوابم. اما مگر خوابم میبرد. کمی توی جا غلت زدم که صدای در بلند شد.
💥 خوشحال شدم. گفتم حتماً صمد است. اما صمد کلید داشت. رفتم و در را باز کردم. خانم دارابی بود. گفت: « صدای آژیر آمبولانس شنیدم، فکر کردم دردت گرفته، دنبالت آمدهاند. »
گفتم: « نه، فعلاً که خبری نیست. »
خانم دارابی گفت: « دلم شور میزند. امشب پیشت میمانم. »
💥 هنوز نیمساعتی نگذشته بود که حس کردم واقعاً درد دارد سراغم میآید. یک ساعت بعد حالم بدتر شد. طوری که خانم دارابی رفت خواهرشوهرش را از خواب بیدار کرد، آورد پیش بچهها گذاشت. ماشینی خبر کرد و مرا برد بیمارستان. همین که معاینهام کردند، مرا فرستادند اتاق زایمان و یکی دو ساعت بعد بچه به دنیا آمد.
ادامه دارد...
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
🌷 #دختر_شینا – قسمت77
✅ فصل شانزدهم
💥 فردا صبح همسایهها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه. یکی اتاق را تمیز میکرد، یکی به بچهها میرسید، یکی غذا میپخت و چند نفری هم مراقب خودم بودند.
خانم دارابی کسی را فرستاد سراغ شینا و حاجآقایم. عصر بود که حاجآقا تنهایی آمد. مرا که توی رختخواب دید، ناراحت شد. به ترکی گفت: « دختر عزیز و گرامی بابا! چرا اینطور به غریبی افتادی. عزیزکردهی بابا! تو که بیکس و کار نبودی. »
💥 بعد آمد و کنارم نشست و پیشانی سردم را بوسید و گفت: « چرا نگفتی بچهات به دنیا آمده. گفتند مریضی! شینا هم حالش خوش نبود نتوانست بیاید. »
همان شب حاجآقایم رفت دنبال برادرشوهرم، آقا شمساللّه که با خانمش همدان زندگی میکردند. خانم او را آورد پیشم. بعد کسی را فرستاد دنبال شینا و خودش هم کارهای خرید بیرون را انجام داد.
💥 یک هفتهای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمیتوانست کمکم کند. مینشست بالای سرم و هی خودش را نفرین میکرد که چرا کاری از دستش برنمیآید.
حاجآقایم این وضع را که دید، شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و رفتند سر خانه و زندگیشان. فقط خانم آقاشمساللّه پیشم بود، که یکی از همسایهها آمد و گفت: « حاجآقایتان پشت تلفن است. با شما کار دارد. »
💥 معصومه، زن آقاشمساللّه، کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت. دستم را گرفت و رفتیم خانهی همسایه.
ادامه دارد...
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ...
🌱چه سست خانه ای است ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر!
سلام بر تو و بر بلندای حضور تو که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
@ravianaml
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
🌷🕊🍃
باخیالتان گاهےڪه نه،
هر روزنفسیتازه میڪنم..
دراینهوایی ڪه با دلِ من سازگار نیست"
#دفاع_مقدس 💔🥀
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@ravianaml
╰━━🌷🕊🍀🕊🌷━━╯
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
🌺هر وقت رزقت کم شد، خواستی زیادتر بشود، از همان اندکی که داری انفاق کن.
✨ وقت نداری، پول نداری، بدهکاری، اما از همان مختصری که هست به دیگران ببخش.
با صدق دل و خدایی. یک دفعه می بینی در باز شد و روزی سرازیر شد.
🌺خدا بیش و کم را کاری ندارد، با انفاق شما رزقت را بیشتر می کند.
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
ڪسۍ ڪھ در برابر خداوند زانومیزند؛
مۍتواند در برابر هـر ڪسۍ ایستادگۍ کند !🌿✌️🏿 . .
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲