🌷حاج حســـــین یڪتا🌷
میخواستن میشد میخوایم نمیشه!
چہ ڪار ڪــــردیم با این دل ها از
خداوند بخوایم #دلامـــون را برای
امام زمان عج شش دانگ سند بزنه
و برای این ڪار یاریمون ڪنه ڪه
دست و پا و گـوش و چشم و زبان
جز برای #رضای حضرتحجتعج
به حـــــرڪت در نیاد!!
👈ڪه اگه خـداوند راضی باشه
عاشـــق ما میشه و ان شـــاءاللہ
عاقبتــــــــــمون شـــــــــــــهادت
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
@raviannoorshohada
دلتنــگ که می شوی بهترین مأوا
گلزار #شهدای_گمنام است
#گمنامی شان
⇜غمهایت را محو میکند
گمنامی شان
⇜ #زندگی را برایت حقیر میکند
همان زندگی که برای دنیایت
#آخرت را می دزدد
آری آنجاست که کوچکی افکارت
به #چشم_دلت دیده میشوند و
تو می مانی و اندوهی ازسر آگاهی
می روی تا دنیــا را در این
#آرامگاه کوچک دور بریزی و
کمی آخرت وام بگیری از #آنهاییکه
تمام دنیا را به آخرت فروختند
⇜کاش قدر ارزنی از #عشقشان را بفهمیم!
⇜کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان بود
کاش ...
#ماندهام_به_التماس_نگاهی
#هیــــچ_ندارم
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین وداع #مدافعان_حرم با پیکر چند تن از شهدا 💔💔
علوی میمیرم/ مرتضوی میمیرم
انتقام حرم زینبو من میگیرم✌️
@raviannoorshohada
سلام علیکم،خداقوت
🌷قابل توجه راویان خواهر؛
✔اعزام کاروان های راهیان نوراستان قم از مورخه ۲۰تیر۹۸ به مناطق عملیاتی غرب وشمال غرب شروع می گردد.
سفر چهارروزه می باشد.
هرروز کاروان داریم.
⚘خواهرانی که آمادگی روایت گری در کاروان های مذکور را دارند لطفا نام و نام خانوادگی خود به همراه تاریخ پیشنهادی و شماره تلفن را در اسرع وقت به آی دی ... ارسال نمایند...
@Manooo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نفوذ از زبان رهبر
@raviannoorshohada
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
سلام علیکم،خداقوت
🌷قابل توجه خادمین خواهر؛
✔اعزام کاروان های راهیان نوراستان قم به مناطق عملیاتی غرب وشمال غرب شروع می گردد.پیرو درخواست و استقبال خواهران خادم، برنامه ریزی شده در تاریخ ۴ مرداد کاروانی متشکل از خادمین خواهر در صورت به حد نصاب رسیدن اعزام گردد.
✔خواهرانی که تمایل دارند در این تاریخ به عنوان زائر به مناطق عملیاتی اعزام شوند، لطفا مشخصات خود شامل: نام و نام خانوادگی، نام پدر، کدملی و شماره تلفن را به آی دی.... ارسال نمایند.
📢📢📢📢لطفا به نکات ذیل توجه فرمایید:
۱- در صورتی ثبت نام قطعی می گردد که هزینه ی سفر پرداخت شود.
۲- هزینه ی سفر چهار روزه شامل: اتوبوس، غذا، اسکان، میان وعده، راوی، مداح،برنامه های فرهنگی، پزشک و بهیار، آمبولانس و... برای هر نفر مبلغ 220 هزار تومان برآورد شده ولی طبق رایزنی های به عمل آمده با سپاه استان، مبلغ اخذشده از خادمین بزرگوار ۱۲۰ هزار تومان می باشد.
اگر مجددا در خصوص کاهش هزینه ها به نتیجه رسیدیم هزینه ی اضافی عودت می شود؟
۳- افراد مبلغ مشخص شده را به کارت شماره.... نزد بانک .... واریز و پس از واریز به آی دی... اعلام نمایند...
@Manooo
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#خاطرات_شهید
یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند.
یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار ، منم راه افتادم راه زیاد بود ، کم کم صدای آب به گوش رسید ، از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.
تا چشمم به رودخانه افتاد ، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! ، بدنم شروع کرد به لرزیدن ؛ نمیدانستم چه کار کنم !! ، همان جا پشت درخت مخفی شدم !
می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم ، پشت آن درخت و کنار رودخانه ، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند.
همان جا خدا را صدا زدم و گفتم ، خدایا کمک کن ، خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند ، که من نگاه کنم ؛ هیچ کس هم متوجه نمی شود! ، اما خدایا من به خاطر تو ، از این گناه می گذرم!
از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم ، خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود ، یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند ، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.
گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم! ، حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات می کردم ، خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله … به محض تکرار این عبارات ، صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد.
به اطرافم نگاه کردم ؛ صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!!
همه می گفتند ، سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح !!
از آن موقع ، کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد !!
👈 در سال ۱۳۹۱ ، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ، بدست آمد .
در آخرین صفحه نوشته شده بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم ...
#شهیداحمدعلی_نیری
📕 عارفانه
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@raviannoorshohada
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
سلام علیکم،خداقوت
🌷قابل توجه خادمین خواهر؛
✔اعزام کاروان های راهیان نوراستان قم به مناطق عملیاتی غرب وشمال غرب شروع می گردد.پیرو درخواست و استقبال خواهران خادم، برنامه ریزی شده در تاریخ ۴ مرداد کاروانی متشکل از خادمین خواهر در صورت به حد نصاب رسیدن اعزام گردد.
✔خواهرانی که تمایل دارند در این تاریخ به عنوان زائر به مناطق عملیاتی اعزام شوند، لطفا مشخصات خود شامل: نام و نام خانوادگی، نام پدر، کدملی و شماره تلفن را به آی دی
@Manooo
ارسال نمایند.
📢📢📢📢لطفا به نکات ذیل توجه فرمایید:
۱- در صورتی ثبت نام قطعی می گردد که هزینه ی سفر پرداخت شود.
۲- هزینه ی سفر چهار روزه شامل: اتوبوس، غذا، اسکان، میان وعده، راوی، مداح،برنامه های فرهنگی، پزشک و بهیار، آمبولانس و... برای هر نفر مبلغ 220 هزار تومان برآورد شده ولی طبق رایزنی های به عمل آمده با سپاه استان، مبلغ اخذشده از خادمین بزرگوار ۱۲۰ هزار تومان می باشد.
اگر مجددا در خصوص کاهش هزینه ها به نتیجه رسیدیم هزینه ی اضافی عودت می شود؟
۳- افراد مبلغ مشخص شده را به کارت شماره
6037697491931454
نزد بانک صادرات
فاطمه علی محمدی
واریز و پس از واریز به آی دی👇👇👇👇👇
@Manooo
اعلام نمایند...
@raviannoorshohada
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌙 #مناجات_شبانه از نوع دڪترای فیزیڪ پلاسما از ڪالیفرنیا
آنان ڪه بہ من بدی ڪردند ، مرا هوشیار ڪردند .
آنان ڪه از من انتقاد ڪردند ، بہ من راه و رسم زندگی آموختند .
آنان ڪه بہ من بی اعتنایی ڪردند ، بہ من صبر و تحمل آموختند .
آنان ڪه بہ من خوبی ڪردند ، بہ من مهر و وفا و دوستی آموختند .
پس خدایا بہ همہ ی آنانی ڪه باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند ، خیر و نیڪی دنیا و آخرت عطا فرما .
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران🌹
#شبتون_شهدایی ✨
🌷@raviannoorshohada
محرم حدود 20 سال پيش بود كه تو يه اتفاق، پام ضربه ي شديدي خورد؛ به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. ناراحت بودم كه نمي تونستم تو اين ايام كمك كنم. نذر كرده بودم كه اگه پام تا عاشورا خوب بشه، با بقيه ي دوستانم، ديگ هاي مسجد را بشورم و كمكشون كنم.
شب عاشورا رسيده بود و هنوز پام همون طور بود. از مسجد كه به خونه رفتم، حال خوشي نداشتم. زيارت را خوندم و كلي دعا كردم. نزديك هاي صبح بود كه گفتم يه مقدار بخوابم، تا صبح با دوستان به مسجد بِرَم. تو خواب ديدم تو مسجد ( المهدي ) جمعيت زيادي جمع هستند و منم با دو تا عصا زير بغل رفته بودم. يه دسته ي عزاداري منظم، داشت وارد مسجد مي شد. جلوي دسته، شهيد سعيد آل طه داشت نوحه مي خوند.
با خودم گفتم: اين كه شهيد شده بود! پس اين جا چيكار مي كنه؟! يه دفعه ديدم پسرم محمد هم در كنارش هست. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اين ها رو نگاه مي كردم كه ديدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چه قدر بزرگ شدي! گفت: آره از موقعي كه اومديم اين جان، كلي بزرگ شديم.
ديدم كنارش شهيد آزاديان هم وايساده. آزاديان به من گفت: حاج خانوم! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چيزيش نيست. بعد رو كرد به خودم و گفت: مامان! چيه؟ گفتم: چيزي نيست؛ پاهام يه كم درد مي كرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برات يه شال سبز آوردم. مي خواستم زودتر بيام كه آزاديان گفت: صبر كن با هم بريم. بعد تو راه رفته بوديم مرقد امام (ره).
گفتيم امروز كه روز عاشوراست، اول بريم مسجد، زيارت بخونيم بعد بيايم پيش شما. بعد دستاشو باز كرد و كشيد از سر تا مچ پاهام. بعد آتل و باندها رو باز كرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نيست؛ يه كم به خاطر عضله ات است كه او هم خوب مي شه.
از خواب بيدار شدم ديدم واقعيت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزي به پاهام بسته شده بود. آروم بلند شدم و يواش يواش راه رفتم. من كه كف پام را نمي تونستم رو زمين بذارم، حالا داشتم بدون عصا راه مي رفتم. رفتم پايين و شروع به كار كردم كه ديدم پدر محمد از خواب بيدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدي؟ چيزي نمي تونستم بگم. زبونم بند اومده بود، فقط گفتم: حاجي! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو كه ديد، زد زير گريه. بعد بچه ها رو صدا كرد. اونا هم گريه شون گرفته بود. اين شال يه بويي داشت كه كلّ فضاي خونه رو پر كرده بود.
مسجد هم كه رفتيم، كلّ مسجد پر شده بود از اين بو. رفتم پيش بقيه ي خانوم ها و گفتم: يادتونه گفته بودم اگه پاهام به زمينه برسه، صبح مي آم. اونا هم منقلب شده بودند. يه خانومي بود كه ميگرن داشت. شال رو از دست من گرفت و يه لحظه به سرش بست و بعد هم باز كرد. از اون به بعد ديگه ميگرن اذيتش نكرده.
مسجدي ها هم موضوع را فهميده بودند. واقعاً عاشورايي به پا شده بود. بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رسيد. ايشون هم فرموده بودند: كه اين ها رو پيش من بياريد. پيش ايشون رفتم، كنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روي دو چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين (ع) رو مي ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بياريد، مي خوام با هم مقايسه شون كنم. وقتي تربت رو كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين شال و تربت از يك جا اومده. بعد آقا فرمودند: فكر نكنيد اين يه تربت معموليه. اين تربت از زير بدن امام حسين (ع) برداشته شده، مال قتل گاه ست؛ دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسيده. بعد ادامه دادند: شما نيم سانت از اين شال رو به ما بديد، من هم به جاش بهتون از اين تربت مي دهم.
بهشون گفتم: آقا بفرماييد تمام شال براي خودتان. ايشون فرمودند: اگه قرار بود اين شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمي كرد؛ خداوند خانواده ي شهدا رو انتخاب كرد تا مقامشون رو به همه يادآور بشه ... اگه روزي ارزش خون شهداي كربلا از بين رفت، ارزش خون شهداي شما هم از بين مي ره. بعد هم نيم سانت از شال بهشون دادم و يه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم."
راوي : مادرشهيدمحمدمعماريان
مرقد مطهر این شهید بزرگوار درشهرقم گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع) قرار دارد.🌷🌷🌷🌷
@raviannoorshohada
🌷هیئت بیت الشهدا ویژه ی خانواده های معظم شهدا برگزار می کند:
✔ویژه برنامه جشن ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(س) و آقا امام رضا(ع)
⚘با حضور خانواده های معظم و معزز شهدا
✔زمان: روز جمعه ۲۱ تیرماه ۹۸، ساعت ۱۸:۱۵
✔مکان:قم، بیت الشهدا(منزل پدر بزرگوار شهید عزیز مدافع حرم آقاسعید سامانلو )
✔افرادی که تمایل دارند در این ویژه برنامه شرکت کنند، لطفا نام و نام خانوادگی خود را به آی دی ذیل ارسال نمایند:
@Manooo
@raviannoorshohada
#تلنگر
میگویند !! .
تقوا از تخصص لازم تر است ، آن را می پذیرم !
اما میگویم ،
آن کس که تخصص ندارد ،
و کاری را می پذیرد ، بی تقواست.....
#شهیددکترمصطفی_چمران
#شبتون_شهدایی
التماس دعای فرج.....
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@raviannoorshohada
طبق برنامه اي كه تدارك ديده شده بود، قرار بود پيكر پاك شهيد موسوي را به آمل منتقل و به خانواده ي شهيد تحويل دهيم تا پس از مراسم احياي شب 21 ماه رمضان فرداي آن شب يعني روز شهادت حضرت امير همان جا پيكر را دفن كنند.
در جريان انتقال پيكر پاك شهدا دوستان با وجودي كه پيكر شهيد موسوي را كنار گذاشته بودند تا به آمل بفرستند، اما به طور اشتباه همراه شهداي ديگر، پيكر ايشان را هم به اهواز فرستادند، تا همراه شهداي ديگر از شلمچه به طرف مشهد تشييع شود.
همان زمان، مادر شهيد تماس مي گيرد و اصرار مي كند پيكر شهيد را به آمل بفرستيد، چون آن طور كه ايشان گفته بود در آمل، خانواده ي شهيد برنامه ريزي كرده بودند و مهمان دعوت كرده بودند.
دوستان تلفن زدند و مرا در جريان گذاشتند. من گفتم: «خب! اگر خانواده ي شهيد اصرار دارند، چاره اي نيست، پيكر را سريع با هواپيما به تهران و از آن جا به آمل بفرستيد، اما براي خودم اين پرسش پيش آمد كه شهيد چه طور حاضر شده دوستانش را ترك كند و فيض زيارت حرم ثامن الائمه (ع) را از دست بدهد؟ چون كاملاً معتقدم ما كاره اي نيستيم. همه ي كارها دست شهداست».
اين گذشت، تا اين كه شب 23 رمضان، از بچه ها پرسيدم بالاخره پيكر شهيد موسوي را به آمل فرستاديد؟ گفتند نه. پرسيدم چرا؟ گفتند ما مقدمات انتقال پيكر شهيد را به آمل آماده مي كرديم و در آستانه ي فرستاندن آن بوديم كه تلفن زنگ زد. مادر شهيد پشت خط بود و گفت: ديشب خوابي ديدم. البته به طور كامل، خواب را تعريف نكرد. براساس آن بايد بچه ي من ابتدا به مشهد برود، زيارت بكند، بعد بيايد ما پيكر را تحويل بگيريم، اتفاقاً پيكر شهيد سيدعلي موسوي از پيكرهايي بود كه دو بار، دور ضريح نوراني آقا علي بن موسي الرضا (ع) طواف داده شد؟!».
راوي : سردار باقرزاده
🌷@raviannoorshohada
امروز هم شهدا خودشان را نشان ندادند» اين جمله ي تأسف بار بر و بچه هاي تفحص لشگر 14 امام حسين (ع) بود كه در غروب آخرين روز از جست و جوي طاقت فرسا و بي نتيجه ي خود، با صد اندوه بر زبان مي آوردند.
آنان اميدوار بودند كه پس از يك هفته تلاش، آقا، امروز ديگر حتماً به آن ها عيدي مي دهد. چرا كه عيد شعبان بود و روز ولادت آقا، اما دريغ و حيف، باز هم دست خالي.
در ميان اين جمع غم زده، بيش از همه چهره ي خسته و خاك آلود علي رضا به چشم مي آمد. هم او كه با هزار اصرار توانسته بود اجازه ي تفحص محدود يك هفته اي را در منطقه ي عملياتي محرم بگيرد.
قرارگاه با او مخالفت مي كرد چون اعتقاد بر اين بود كه در منطقه ي مد نظر علي رضا (منطقه ي شرهاني) شهيدي بر جاي نمانده، اما او دست بردار نبود و آن قدر پافشاري كرد تا توانست جواز كار را بگيرد، جوازي كه به او فقط يك هفته اجازه ي تفحص مي داد و امروز آخرين روز آن بود. يك هفته تلاش و جست وجو، شكافتن و جابه جا كردن خروارها خاك هيچ نتيجه اي عايد نكرده بود.
علي رضا سر را ميان دو دست خود گرفت، آرنج ها را بر زانوان خود تكيه داد و با نگاهي حسرت بار به دشت مملو از لاله و شقايق منطقه شرهاني چشم دوخته بود.
آفتاب در حال غروب كردن است.
مطابق رسم معمول اهل تفحص، در پايان هر عمليات بچه ها يك يادگاري از منطقه ي تفحص شده براي خود برمي دارند.
يكي پوكه، يكي فشنگ، يكي خشاب، يكي.. اما علي رضا فقط به دشت خيره شده، چشمه ي چشمان او خاك هاي پهن دشت صورتش را شسته بود.
كم كم او نيز خود را آماده مي كرد تا مانند ديگران بپذيرد كه در اين دشت قامت هيچ سروي نياراميده است. با خود گفت اين بار به جاي يادگاري هاي مرسوم گلي را برمي دارم. در فاصله چند متري شقايقي را نشان كرد به نظر مي رسد كه با ديگر هم جنسان خود تفاوتي آشكار دارد. خوشرنگ تر و زيباتر، باشكوه تر است و سرفراز تر، بلند شد نزديك رفت هنگامي كه قصد چيدن آن را كرد، حالت خاصي به او دست داد منصرف شد و تصميم گرفت اين گل زيبا را با ريشه درآورد و در ظرفي بگذارد و با خود ببرد. آهسته آهسته خاك ها را كنار زد هرچه پايين تر رفت تپش قلبش شديد تر شد كم كم به ريشه رسيد خواست كه ريشه را با خاك بيشتري درآورد اما نتوانست. دستانش به جسم سختي خود گويا سنگ بود اما نه سر انگشتانش به او گفتند كه جنس اين جسم آشناست.
او اين جنس را بارها و بارها لمس كرده، مطمئن نبود، باقيمانده خاك ها را كنار زد به ناگه جمجمه اي در پيش چشمش آشكار گرديد، خدايا چه مي بينم.....
شقايق از وسط پيشاني شهيدي از خاك سر بيرون آورده، چشمان خود را لمس كرد تا مطمئن شود كه خواب نمي بيند.
هفت روز تلاش پيگير و طاقت فرساي او و بچه ها نتيجه داده بود، فرياد برآورد يا حسين (ع)، يا زهرا (س)، يا حسين (ع)، همه جمع شدند پلاك را برداشتند مشخصات پلاك نشان از رزمندگان ما داشت. علي رضا از خود بيخود شده بود آن ها عيدي شان را از آقا گرفتند.
پلاك شهيد به مركز برده شد و نام او استعلام گرديد صاحب پلاك شهيدي بود بزرگوار از لشگر 14 امام حسين (ع) شهيد مهدي منتظرالقائم!
راوي : سيد عباس دانش گر
🌷@raviannoorsohada
🌸🕊
🔴 شهیدی که در خواب از #حادثه_منا خبر داد!
🔹روحانی کاروان با کلی پرس و جو من رو پیدا کرد و از من پرسید، شما حاج منصوری؟
🔸گفتم بله.
🔹بعد پرسید: شما پدر شهیدی و اسم پسرت عباسه؟
🔸گفتم بله، یکی از دو شهیدم عباسه.
🔹روحانی کاروان گفت: حاج منصور من که شما رو نمیشناختم و نمیدونستم پدر شهید هستی، شهید شما به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست، برید پدر من رو تو کاروان خودتون پیدا کنید و بهش بگید چون قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منا نرود، و از من خواست تا مراقب شما باشم.
🔸به روحانی کاروان گفتم، اینطوری که نمیشه.
🔹در جواب به من گفت: این چیزى بود که باید میامدم به شما میگفتم، شما هم مىتوانید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتلتون.
🔻حاج منصور گفت: همین کار را انجام دادم و برای خودم و همسرم نایب گرفتم و برگشتیم هتل، و بعد از این که حادثه منا رخ داد، حکمت این اتفاق رو فهمیدم و به این که میگویند، #شهدا_زندهاند بیشتر اعتقاد پیدا کردم.
راوی 👈 پدر شهید
#شهید_عبـــــاس_فخارنیـــــا🍃🌹
نــشــــربمنــــــاسبت
#ســالــــروزشھــــادت
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خاطره گویی شهید مدافع حرم مجید سلمانیان از #امربهمعروف و عنایت #حضرت_معصومه(س)🌹
@raviannoorshohada
39.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_ابراهیم_هادی_دلها❤️
🎥کرامت شهید ابراهیم هادی به یک دختر جوان
#دانلود_کنید
@raviannoorshohada
📣 برادرا / خواهرا
یہ عده تو جبهہ میامدن میگرفتن ، میرسیدن میرفتن !!...
⭕️ نیت مهمہ ...
آقا نون نیتو میخوریم ...!!
❗️بہ هر ڪه هر چہ دادن از این نیت دادن وَ
⭕️ مرده شور نیت های ما رو ببرن !!!
⭕️ مرده شور این دلهای ما رو ببرن !!!
⭕️ مرده شور این اوضاع بهم ور ما رو ببرن ڪه بچه ها ڪار ما قفل ڪرده ...
💠 حاج حسین یکتا
🌷@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادتهـ مۍ گفتۍ زهراۍ بابا زهراۍ بابا😔
دیگه مݩ باید بگم باباۍ زهرایی ام😭😭
#نازدانه
🕊 #شهید_ابراهیم_عشریه
@ raviannoorshohada
شهید محمد حسین بشیری🌷
#مواظب_چشماتون_باشید
🌹 دو روز مونده بود از سوریه برگردیم .
محمد حسین با قرارگاه هماهنگ کرد که به داخل شهر بریم و سوغاتی مختصری برای خانواده هامون تهیه کنیم .
🌹 بچه ها لباس شخصی پوشیدن و آماده رفتن شدیم که محمدحسین سفارش هایی کرد و آخر سر گفت : بچه ها چشماتون قشنگ شده ، مواظب چشماتون باشید که گناه زیبایی چشماتون رو نگیره .
🌹 آره کسی می تونست این حرف رو بزنه که چشمای خودش پاک باشه و ما به وضوح نورانیت و پاکی رو توی چشماش می دیدم .
#شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_بشیری
یاد شهدا با #صلوات 🌹
#سبک_زندگی_شهدا
رفاقت تا شهادت....🌷
@raviannoorshohada