شهید جمهور، آیت الله سید ابراهیم رئیسی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
[هشتمین رئیس جمهور ایران]
تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۹/۲۳
محل ولادت: مشهد
تاریخ شهادت: ۱۴۰۳/۲/۳۰
محل شهادت: منطقه ورزقان در اثر سانحه هوایی مصادف با شب میلاد امام رضا(ع)
مزار: حرم امام رضا (ع)_دارالسلام_ پائین پای حضرت، کنار مزار شهید هاشمی نژاد
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
🔷چند خاطره کوتاه از شهید خدمت سید ابراهیم رئیسی:
🌹علاقه به روضه خوانی
علاقه ایشان به روضه و منبر یکی از ویژگیهای برجسته اش بود و حتی الامکان حضور در جلسات هیئت ها و روضه خوانی و منبر رفتن را جزء برنامه های اصلی خود می دانست و یک جلسه ی روضه هفتگی هم داشت که گاهی چند نفره برگزار می شد، مثلاً در سفری که در معیت ایشان کربلا مشرف بودم، این روضه هفتگی را با خانواده در صحن حرم حضرت ابوالفضل (ع) بر پا کردند و خودشان روضه خواندند.
🌹احترام و تکریم مادر
جناب رئيسی مادر خیلی نورانی و نازنینی دارد که در سفر کربلا ایشان را هم همراه خود آورده بود و چون او توان راه رفتن نداشت، با ویلچر او را به حرم و زیارت می برد و با اینکه در این سفر دیگر همراهان ایشان هم بودند، مقید بود که ویلچر مادر را خود راه ببرد و اجازه نمی داد تا خودش هست دیگران اینکار را بکنند.
🌹بذله گویی و با نشاط بودن
بذله گویی و با نشاط بودن از ویژگی های بارز جناب رئیسی بود و کمتر باری بود که ایشان را ببینم و یک جوک و یا جمله ی خنده دار از ایشان نشنوم و گاهی به ایشان می گفتم حاج آقا من از این روحیّه شاد شما متعجبم! شما از صبح تا شب با پرونده های سنگین قضایی و جرم و جنایت سروکار دارید و واقعاً نباید اعصابی برای شما باقی مانده باشد ولیکن هر شب که به مسجد می آئید با روحیه ای بشاش و شاداب با مردم برخورد می کنید و حتی برای خنداندنشان جوک هم می گوئيد و البته یک غرض دیگر هم داشت و او می خواست با این بذله گویی ها فضای سنگین یک مقام بلند پایه و مردم را بشکند تا آنان احساس خودمانی کرده و سفره دلشان را باز کنند.
🌹ساده زیستی و سالم ماندن
از نکات مهم زندگی شهید رئيسی ساده زیستی و مواظبت به دخل و خرجش بود بطوری که حتی حاضر نمی شد پول سفر خود و خانواده اش به کربلا را دیگران بپردازند و مقید بود با خرج خودش سفر کند و زیر بار منت هیچ کس نرود، چه بسیار ثروتمندانی که بارها سعی کردند تا او را در تور خود بیندازند، ولی موفق نشدند و این برای یک مقامی که بیش از سی سال در قوه قضائيه منصب داشته باشد ولی نتوانند او را بخرند خیلی مهم است.
🌹در استقبال از آمدن آقای رئيسی برای ریاست قوه قضائیه
روزی در حرم حضرت امام رضا (ع) بعد از نماز صبح ایشان را دیدم و مرا به دفتر خود برد و با هم گپی زدیم، در آنجا به ایشان عرض کردم که شنیده ام رهبر معظم انقلاب قصد دارند حضرتعالی را به ریاست قوه قضائیه بنشانند، آیا درست است؟
ایشان پاسخ داد من هم شنیده ام ولی بنده، بودن در آستان حضرت رضا (ع) را ترجیح می دهم و من هم عرض کردم بله، بهتر از آستان حضرت رضا (ع) جایی در کشور ما نیست ولیکن این قوه قضائیه به شخصی مثل شما نیازمند است که سالها در این قوه بوده و صغیر و کبیر آن را می شناسد، قاضیان فاسد و رشوه گیر را می شناسد و مشکلات این قوه را هم می داند و از همه مهمتر خودش سالم است و هنوز نتوانسته اند او را بخرند و واقعاً پشت سر چنین شخصی باید نماز خواند!
ایشان هم گفت حالا هر چه تکلیف شود و پس از این گفتگو خداحافظی کردم و چند قدمی دور شدم، دیدم جناب رئیسی مشغول تلاوت قرآن شد و من با دیدن این صحنه زیبا و دلنشین برگشتم و با موبایلم تصویری از ایشان گرفتم و ایشان تعجب کرد که من دوباره برگشتم لذا عرض کردم خواستم تصویری از شما به یادگار بگیرم و رفتم.
به تهران که برگشتم این موضوع ذهنم را مشغول کرده بود و با اینکه هنوز رهبری معظم تصمیم نهایی شان را نگرفته بودند بنده به استقبال موضوع رفته و با عنوان «در استقبال از آمدن آقای رئیسی» یادداشتی نوشتم که این برای انتصاب ایشان برای قوه قضائیه بود و نه انتخابات ریاست جمهوری که بعدها انجام شد.
خوشبختانه از این یادداشت استقبال گسترده ای شد و گروههای مختلف و سلایق سیاسی اقبال نشان دادند
و خوشبختانه بعد از این اقبال عمومی رهبری معظم نیز جناب رئیسی را به ریاست قوه قضائیه نشاندند و اقدامات ایشان هم در همان مدت سه سال ریاست قوه قضائیه بسیار حائز اهمیت بود که همگان می دانند.
✨به نقل از آقای نجفی قدسی
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
16.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مثل لوتیهای قدیمی
🔸روایت آقای افضل قربانخانی پدر شهید مجید قربانخانی و خانم کبری خدابخش نویسنده کتاب «مجید بربری» از زندگی شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
#شهیدمجیدقربانخانی
#حُرّمدافعانحرم
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
☑️هدیه خاص سیدحسن نصرالله به شهید راه قدس
🔸دختر شهید علی آقازاده: اسفند ۱۴۰۱ وقتی پدرم از سوریه برگشت، دور هم جمع بودیم. پدرم به ما گفت یک شگفتانه دارم و بعد از داخل کیفش یک جعبه شیشهای بیرون آورد. او به ما گفت؛ حدس بزنید از کجا آمده، گفتیم شاید تبرک است و یکی یکی حدس زدیم و هیچکدام درست نگفتیم. پدر گفت؛ این هدیه از طرف سیدحسن نصرالله است که به رزمندگان جبهه مقاومت دادند؛ داخل جعبه یک تسبیح شاه مقصود و ۲ انگشتر بود.
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی) ✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️ قسمت۱۸ 💭نهار رسیدیم سبزوار... کن
📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی)
✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی
❇️ قسمت۱۹
💭چهره مادرم خیلی ناراحت و گرفته بود ... با غصه بهم نگاه می کرد ... و سعید هم ... هی می رفت و می اومد در طرفداری از بابا بهم تیکه های اساسی می انداخت ...
رفتم سمت مادرم و آروم در گوشش گفتم ...
- نگران من نباش ... می دونستم این اتفاق ها می افته ... پوستم کلفت تر از این حرف هاست ...
و سوار ماشین شدم ...
و اون سوئی شرت ... واقعا آخرین لباسی بود که پدرم پولش رو داد ... واقعا سر حرفش موند ...
گاهی دلم می لرزید ... اما این چیزها و این حرف ها ... من رو نمی ترسوند ... دلم گرم بود به خدایی که ...
- " و از جایی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد و هر که بر خدا توکل کند ،، خدا او را کافی است خدا کار خود را به اجرا می رساند و هر چیز را اندازه ای قرار داده است " ...
اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم ... اما کم کم حواسم بهشون جمع شد ... دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست ... و بهشون توجه نکرد ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟ ... با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود ... اگر مسخره ام نمی کرد ... جواب درستی هم به دستم نمی رسید ...
و در نهایت ... جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم ... بدون اینکه سوال من رو بدونه ... داشت سخنرانی می کرد ...
- اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه ... نزول وحی و هم کلامی با فرشته وحی ... فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ... اما قلب انسان جایگاه خداست ... جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره ... مگه اینکه خود انسان ... بهش اجازه ورود بده ... قلب جایگاه خداست ... و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خالص کنه ... این جاده دو طرفه است ... خدا رو که در قلبت راه بدی ... این رابطه شروع بشه و به پیش بره... قلبت که لایق بشه ... اون وقت دیگه امر عجیبی نیست... خدا به قلبت الهام می کنه و هدایتت می کنه ... و شیطان مثل قبل ... با خطواتش حمله می کنه ...
خیابان خلوت ... داشتم رد می شدم ... وسط گل کاری ... همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گل کاری خارج شم ... به قوی ترین شکل ممکن گفت ... بایست ...
از شوک و ناگهانی بودن این حالت ... ناخودآگاه پاهام خشک شد ... و ماشین با سرعت عجیبی ... مثل برق از کنارم رد شد ... به حدی نزدیک ... که آینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ... و چند هفته رفت توی گچ ...
این آخرین باری بود که شک کردم ... بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ... درگیر خطوات بشم ... هنوز هم با منه ... مرزهای باریک اونها... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست ...
اما اون روز ... رسیدیم مشهد ... مادبزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیه جلوتر از من ... بهش که رسیدم... تمام ذوق و لبخندم کور شد ...
اون حس ... تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان آورد ..
توی در خشک شدم ... و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم... صد و هشتاد درجه تغییر کرد ... چشم هایی که از شادی می درخشید ... منتظر تکانی بود ... تا کنترل اشک از اختیارم خارج بشه ... و سرازیر بشه ...
- چی شدی مادر؟ ...
خودم رو پرت کردم توی بغلش ...
- هیچی ... دلم برات خیلی تنگ شده بود بی بی ...
بی حس و حال بود ... تا تکان می خورد دنبالش می دویدم... تلخ ترین عید عمرم ... به سخت ترین شکل ممکن می گذشت ... بقیه غرق شادی و عید دیدنی و خوشگذرانی ... من ... چشم ها و پاهام ... همه جا دنبال بی بی ...
اون حس ... چیزهایی بهم می گفت ... که دلم نمی خواست باور کنم ...
عید به آخر می رسید ... و عین همیشه ... یازده فروردین ... وقت برگشت بود ...
پدر ... دو سه بار سرم تشر زد ...
- وسایل رو ببر توی ماشین ... مگه با تو نیستم؟ ...
اما پای من به رفتن نبود ... توی راه ... تمام مدت ... بی اختیار از چشم هام اشک می بارید ... و پدرم ... باز هم مسخره ام می کرد ...
- چته عین زن های بچه مرده ... یه ریز داری گریه می کنی؟ ...
دل توی دلم نبود ... خرداد و امتحاناتش تموم بشه ... و دوباره برگردیم مشهد ...
هفته ای چند بار زنگ می زدم و احوال بی بی رو می پرسیدم ... تا اینکه بالاخره کارنامه ها رو دادن ...
🔸ادامه دارد..
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
چقدر خوب است که بعضی #آدمهای_خوب، بدون اینکه خودت بفهمی؛ بر سر راهت ظاهر میشوند و
#زندگیات را تغییر میدهند...
آن موقع است که میفهمی #خدا، خیلی وقت است جواب #دعاهایت را، بافرستادن بندههایش داده است
#رفیق_شهید_داری؟؟
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
همسر شهید برونسی درگذشت🥀
🔹«معصومه سبکخیز» همسر سردار شهید «عبدالحسین برونسی»، پس از تحمل یک دوره بیماری، در یکی از بیمارستانهای مشهد دار فانی را وداع گفت.
🔹️مرحومه سبک خیز در سال ۱۳۴۷، با شهید برونسی ازدواج میکند که حاصل آن ۸ فرزند بود.
🔹️سردار شهید عبدالحسین برونسی از شهدای بزرگ دوران دفاع مقدس بود که در عملیاتهای متعددی، چون عاشورا، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر ۳، خیبر و بدر حضور فعال داشت و سرانجام در حالی که فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع) را بر عهده داشت، در تاریخ ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ در شرق رودخانه دجله به فیض شهادت رسید.
🔹️رهبر معظم انقلاب شهید برونسی را یک شخصیت جامعالاطراف خوانده و وی را از عجایب و استثنائات انقلاب دانستهاند، شخصیتی که نماد استعداد برای پرورش افکار بوده است.
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆همه ی این ۹ دانش آموز به شهادت رسیدند
۱ بهمن ماه سال ۱۳۶۵ بود.
این دانش آموزان گروه سرود مدرسه راوندی
قم
قرار بود بروند سینما تربیت سرود اجرا کنند.
سرود تمام شد مسیر برگشت بودند..
در مسیر نزدیک حرم بودند
ماشینشون مورد اصابت بمباران نیروهای بعثی قرار گرفت.
همشون شهید شدند.😭
هیچ اثری از پیکر این شهدا باقی نمونده بود.
۳ روز طول کشیده بودتا پیداشون کنند
اسم سرودشون ( سرود پرواز ) بود.
خودشونم پرکشیدند..
قبل پروازشان نغمه پرواز سردادند😭
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
💢پیکر ٩ شهید مرزبانی فراجا از جنایت فجیع گروهک تروریستی جندالشیطان در سال ۱۳۸۷، در صحرای داغ پاکستان تفحص، شناسایی و برای خاکسپاری به کشور منتقل شد.
🔹اشرار مسلح وابسته به یک گروهک تروریستی ۲۴ خرداد ماه سال ۸۷ با اقدامی غافلگیرانه و استفاده از تاریکی شب پاسگاه مرزی شمسر سراوان را خلع سلاح کرده و ۱۶ مامور آن را به گروگان بردند و به پاکستان منتقل کردند
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------