17.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وداع خانواده محترم شهید بزرگوار نبی لو درمعراج شهدا🌹
@raviannoorshohada
♦️مناجات زیبای #شهید
✔️دوست دارم در منتهای #بیڪسی باشم . در منتهای گمنامی🌷 دوست دارم بدنم زیر آفتاب☀️ سہ #شبانهروز بماند . دوست دارم بدنم از زخمهای جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد💔 و دوست دارم #سرم را از #پشت سر ببرند.
✔️همہ این ها را #دوست_دارم زیرا نمیخواهم فردای قیامت که #حضرت_زهرا (س) برای شفاعت امت پدرش ظهور✨ میڪنند، من با این جسم ڪم ارزش خود😔 #سالم حاضر باشم.
✔️دوست دارم وقتی نامہ عمل📃 من باز شد و سراسر #گناه بود، حضرت اشارهای و نگاهی بہ بدن من ڪنند و بگویند بہ #حسینم او را بخشیدم😭
🔺انشاءالله خدا ما را فردای #قیامت شرمنده حضرت #امابیها (س) قرار ندهد❌ بہ ما رحم ڪن ای ارحم الراحمین ! و ای #ستارالعیوب! و ای غفارالذنوب !
✍ شایان ذڪر است، شهید نوید صفری در استان #دیرالزور سوریہ زخمی شده و بہ اسارت تروریستها👹 در آمد. و 20 روز بعد با آزادی ڪامل این شهر پیڪر مطهر⚰ او پیدا شد. با یافتن پیڪرش مشخص شد ڪه او همچون ارباب بیکفن خود #امام_حسین(ع)، مظلومانہ بہ شهادت🌷 رسیده و #سر_از_تنش_جدا_شده است😔
#شهید_نوید_صفری
#شهید_مدافع_حرم 🌷
@raviannoorshohada🌹
🌹شهید_نشوی_میمیری!
میدانی حکایت من چیست؟
حکایت من آن گمشده ای است که می دود دربیابان دنیــا
میگردد دنبال نشانی از شهادت ...😔
°•⇜میدانی دردم را؟
°•⇜میفهمی اشکم را؟
°•⇜میبینی قلبم را؟
°•⇜من اینم😭
میدانی که شهید نشوی
آخرش میمیری...
تمـــــام...
یک کاغذ،پایان من وتوست
که رویش باخط تایپی مینویسند
فوت شد
💢میدانی؟
✧سخت است
✧درداست
✧بغض است
آخراین قصه اینطورتمام شود
بگویند: مُــــرد؟
خیلی سنگین است،مُرد...مُرد...مرد؟ و تمام شد؟
یعنی آخر نشد،شهادت قسمتش
👈یعنی دیدار
ابراهیم هادی،حاج همت،مهدی نوروزی،محمدرضادهقان،محمدهادی ذوالفقاری،محسن حججی رابه گور ببرد؟
اصلا انصاف نیست ها...😭
مامدعیان صف اول بودیم
ازآخرمجلس شهدا راچیدند
بیا برویم،آخر صف
شایدبه ما بی لیاقت ها هم رسید
دلشکسته ها💔 مرگ را نمی پذیرند
طاقت ندارندبگویند،آخر این قصه بامرگ ختم یافت.
خداوندا...
به حرمت شهدایت آخرقصه ی ما را شهادت قرار بده...🌹
@raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شهید در یک دقیقه، #شهید_سعید_علیزاده از #دامغان، #شهید_حبیب_رحیمی_منش، تک تیرانداز از #اندیمشک، #شهید_رضا_عادلی که بر پیکر کمیل بوسه می زند، #شهید_نوید_صفری از #تهران که بر بالین کمیل است و #شهید_عارف_کاید_خورده از #دزفول که این تصاویر رو ضبط کرده و صداش شنیده می شود . #اللهم_صلی علی محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
raviannoorshohada
🌴🕊🌹🕊🕊🕊🌹🕊🌴
اى شهيد 🌹
چه زيبا با خدايمان عشق بازى كردى
چه زيبا شناختى راز عشق بازى كردن با او را
و چه زيبا پاسخى گرفتى از معبود
عزيز شهيدم،ابراهيم هادى ما!
براستى كه چه برازنده است بر تو اين نام!
ميدانم كه حى و حاضر ميبينى
و ميدانى در كداميك از صفحات زندگيم غرق در پوچى شدم !
دستم را بگير،هادى م باش.
و مرا نجات بده از نيستى ؛
من عاشق هست بودنم ،اما مانند تو!
بر من نمايان كن كرامتى ديگرت را 🌹
@raviannoorshohada🌹
🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب این جوانمرد، همیشه با وضو بود.
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!!هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش. کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت»این جوانمرد،در۴۳ سالگی در یکی از عملیاتهای دفاع مقدس به شهادت رسید"شهیدعبدالحسین کیانی" همان "جوانمردقصاب"است
@raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنان که یک عمر مرده اند ،
یک لحظه هم شهید نخواهند شد ..
شهـادت یک عمر زندگی است ،
نه یک اتفاق!!
ای شهــ🌷ــدا برای ما حمد بخوانید که شما زنده اید و ما مرده..
تا ابد به شما مدیونیم...
@raviannoorshohada🌹
روزی از جهاد مغنیه پرسیدم که تا کنون چند مرتبه رهبر معظم انقلاب را دیده ای؟ وی پاسخ داد: «شاید پنج یا شش مرتبه» از او پرسیدم قبل از شهادت پدرت یا پس از شهادت ایشان؟ وی گفت: «اولین دیدار قبل از شهادت پدر بود، من و دوستان وارد اتاق آقا شدیم، فردی مرا به ایشان معرفی کرد و آقا فرمودند:« مراقب پدرت باش خیلی برای من عزیز است» دفعه بعد که پس از شهادت پدرم به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتم ایشان با لحن شوخی به من فرمودند: »مگر به تو نگفته بودم مراقب پدرت باش؟». این نشان از اهمیت این پدر و پسر می دهد که در آن طرف مرز ها بار ولایت را بر دوش می کشند.
راوی: سید کمیل باقر زاده
@raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ_شهدا
✅روز قیامت شهدا درانتظارمان هستند‼️
تا جواب دهیم که آیااز قطره قطره خونشان حفاظت کرده ایم
و یا...
روی خونشان پا گذاشته ایم
صحیفه رحمت حسیݩ است
@raviannoorshohada🌹
#سیره شهدا
یاد کنیم از شهید نوجوانی که
به #حق_الناس خیلی اهمیت میداد!!!
#شهید_غلامرضا_ساعدی_کرمانی
🔻من در بچگی دو تا از لامپهای
#بیت_ المال را شکسته ام؛ #خسارت آن چند میشود؟
به حق الناس خیلی اهمیت میداد.
زمانی که برای اولین بار میخواست به #جبهه برود،
به شهرداری رفت و گفت:
من در بچگی دو تا از لامپهای بیت المال را شکسته ام.
خسارت آن چند میشود؟
غلامرضا خسارت لامپ ها را #پرداخت و با خیال راحت به جبهه رفت....
@raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ماجرای شگفت انگیز شناسایی #شهید_عبدالرحیم_جمشیدی رزمنده افغانستانی
@raviannoorshohada🌹
#شهدای_گمنام💔
#معجزات_شهدایی✌️
👈ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﻪ #ﺷﻬﯿﺪ-ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ
ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ .
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ....😔🥀
👈#ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ
ﺍﻧﺪ😊 ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ
ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ🙂 ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ، #ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ
ﺍﻭ #ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ🤚 ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ #ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ☝️🏼
ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ
ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ
ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ✋🏼
ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺷﻔﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ
ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ .
ﺑﻪ #ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ😞 ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺟﺎﺩﻩ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟
ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ😍، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ
ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ
ﺁﻭﺭﻧﺪ 😭. ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ.
وآن کسی نیست جز #شهیدسیدمیرحسین_امیرخواه🥀
#معجزات_شهدا🥀
@raviannoorshohada🌹
🌷هیئت بیت الشهدا ویژه ی خانواده های معظم شهدا، برگزار می کند:
⚘ویژه برنامه معرفی شهیدان عزیز علیرضا و محمدرضا نیازمند
⚘با حضور خانواده های معظم شهدا
✔سخنران: دکتر احمد امیرآبادی
نماینده محترم مردم قم در مجلس شورای اسلامی
✔مداح: حاج میثم نبی لو
فرزند شهید عزیز مدافع حرم آقامصطفی نبی لو
✔زمان: روز جمعه مورخه ۱۵ شهریور ۹۸، ساعت ۱۸
✔مکان: قم، بیت الشهدا، منزل شهیدان علیرضا و محمدرضا نیازمند
به آدرس:۴۵ متری صدوقی، انتهای بلوار فردوسی، خیابان دانیال، خیابان شهیدان قائمی، کوچه 3، فرعی 3، پلاک 18
@raviannoorshohada
16.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ستارههای خدمت
🔻 خاطرات رهبر انقلاب از شهدای دولت؛
📌 شهید محمد علی رجائی
👈 رهبرانقلاب: یکوقت مرحوم رجائی به من گفت که به محلّ کار یکی از وزرای خود در دورهی نخستوزیریاش رفته و در آنجا دیده که وزیر پشت میز پنهان است؛ از بس روی میز او کارتابل چیده بودند! ایشان میگفت رفتم وزیر را از آنجا بیرون کشیدم و به او گفتم کارت را بکن. ۱۳۸۰/۰۶/۰۵
raviannoorshohada🌹
می شنوی...
صدای زنگ قافله را...
صدای پای بیعت هایی که ناجوانمردی مردم کوفه را فریاد می زند .
صدای رقیه را که پدرش را با امید صدا می زند .
صدای لالایی رباب برای شش ماهه ی در گهواره اش را ..
صدای مناجات زینب که برای به سلامت رسیدن قافله دعا می کند..
صدای یاسیدی گفتن علمدار به اربابش را ..
صدای مناجات امام حسین که از روز عرفه تا کنون تمام کائنات را محو خود کرده است..
صدای شمارش روزهایی که دارد رسیدن به محرم و زمین نینوا را ضجه می زند .....
اما صدایی رساتر نیز به گوش می رسد ...گوش کن....همین حوالی..
صدای شکستن همان عهدهایی که برای شادی دل یوسف زهرا بسته شد اما هیچ کس مشتاقش نبود و به دست گناههای زیاد افتاد و شکست ...
صدای گریه آقا برای بخشش گناهان منتظر های به ظاهر منتظر را ....
صدای الهی العفوهای مهدی فاطمه هنگام دیدن نامه اعمال شیعیان را ....
صدای غمگینِ وجدان را که به حالِ دلِ نفس اماره درد می کشد و آه می بارد و از حب الحسین بودنش خجالت می کشد.
کاش بیدار شویم از این خواب ..حال که سردار سپاهش نشدیم و راه را برایش بسته ایم ، کاش لااقل حرّاش باشیم
برای ظهورش دعای فرج بخوانیم ....
در فراغش ناله سردهیم ....
امان نامه شیطان را پس بزنیم ...
کاش کمی منتظر باشیم ...
@raviannoorshohada🌹
°•|🍃🌸
°•{روحانی مبارز
#شهید_سیدعباس_موسویقوچانی🌹
🔴روایت #رهبرمعظم_انقلاب از شهید موسوی در زندان ساواک
◽️یک روز دیدم صدای آقای موســـــوی میآید، فهمیــــدم که بله ایشــــان را هم دستگیر کردهاند و اتفاقاً بعد از چند روز ایشان را همسایـــه من کردند؛ سختترین شکنجــهها را آن روزها و در زنـــــدان به آقای موســوی دادند. در یک روز ۳ مرتبه او را بردند بازجویی و هر سه بار کتـــک زدند و این خیلی چیـــز عجیبــــی بود و ایشـان دیگر نمیتوانست راه برود و بعد از آن ایشان را به سلول دیگری بردند.
◽️صبح یا همان شـب به بهانهای بیرون رفتم و دیدم صدای آقای موسوی نمیآید و درب سلـــــول او باز است. گفتـم نکند ایشان را شهیــد کرده باشند؛ بعد از چند ساعت صدای شهیــــد از آن طرف زندان بلند شد و بهعنوان اینکه قرآن میخواند، وضــع حال خودش را به عربــــی به من توضیح داد.
◽️بعد از چند روز به بهانه تیمّـم نگهبان بیچاره را خام کرد و در مقابل سلول من نشست و با تظاهـــر به قـــــرآن خواندن خیلی راحت بنا کرد با من عربـــی حرف زدن.
◽️حرفش این بود که فلانی به من بگو که اگر مــــن در این حال کشتـــــه شوم، شهید هستم یا نه، البته من هم پاسخ او را با همان صــــدا از توی سلـــــول گفتم:《تو انشاءالله کشته نمیشوی و زنــــده میمانی، و بدان اگر کشتـــــه هم بشوی، یقیناً شهید هستی و مقاومت کن... 》بسیار خوشحال و شاد تیمّمش را کرد و از آنجا آویزان به گردن نگهبــــان بیچاره رفت.
@raviannoorshohada🌹
⭕️دایی همسر شهید:
💟بهش گفتم: از این #سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه میزنی، برام بگو.
💟راستش آن اوایل تا میدیدمش، مدام به رهبر، بد و بیراه میگفتم.
او هم سرش را میانداخت پایین و لام تا کام حرفی نمیزد.
💟آن روز گفت: گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسیش!
چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.
💟بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار #رهبری ، گفتیم تو هم بیای.
💟پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها ببینمش. باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.
💟 #عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: #عاقبت_بخیر بشی!
💟همانجا به محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم #عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش #عوضی نشم.
📚برگرفته از کتاب #سربلند ؛ روایت هایی از زندگی شهید محسن حججی
🌹وصیت شهید مدافع حرم محسن حججی:👇👇👇
💟از #ولایت_فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که #امام_خامنهای نائب بر حق #امام_زمان است.
🍃 #شهید_محسن_حججی
🍃 #یاد_شهدا_باصلوات
@raviannoorshohada🌹
18.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ستارههای خدمت
🔻 خاطرات رهبر انقلاب از شهدای دولت؛
📌 قسمت هفتم | شهید محمدجواد باهنر
👈 رهبرانقلاب: یاد -شهید رجایی عزیز و شهید باهنر عزیز را - که در همان مدت کوتاه مسئولیتشان، طوری عمل کردند که از خودشان برای ما الگو باقی گذاشتند - گرامی میدارم و حقیقتاً با تلاش سختی که کردند، با تحملی که به خرج دادند و با تمسکی که به عقیده و ایمان خودشان در عمل ورزیدند، موجب شدند که ما امروز بتوانیم برای تعریف مدل موردنظر خودمان، اسم و یاد اینها را مطرح کنیم. ۱۳۸۵/۰۶/۰۶
@raviannoorshohada🌹
✍اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمایید
عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود
زمان جنگ توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود ، خیلی ها مسخره اش می کردند💔
یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش " غلامرضا اکبری "
عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت " #شهید_عبدالمطلب_اکبری "
ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن
عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم ، بنده خدا هیچی نگفت💔
فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش رو پاک کرد.
بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت😞... فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش💔
.
10 روز بعد #شهید شد و پیکرش رو آوردند
جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرش کردیم
وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود 💔
👈نوشته بود:
" بسم الله الرحمن الرحیم "
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدند...💔
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند.💔
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی
گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم. 💔
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم ...
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد.💔
شهيد عبدالمطلب اكبرى
📝راوی حجت الاسلام انجوی نژاد
@raviannoorshohada🌹
یکی از دغدغه های شهید نبی لو برگزاری باشکوه مجالس اهل بیت بود در هر محله ای که وارد میشدیم اولین کاری که میکرد برپایی هیات بود حتی با تعداد کم افراد باز هم هیات برقرار میشد و عقیده داشت که خود اهل بیت در مجلس حضور دارند
از چند روز مانده به محرم در تدارک ایام عزاداری بود سیاه پوش کردن و اماده کردن وسایل مورد نیاز هیات همیشه از درامد خود مبلغی مختص هیات کنار میگذاشت حتی اگر از نظر مالی در مضیقه بودیم این کارشون ترک نمیشد چون اعتقادشون این بود که خود اهل بیت جبران میکنند
@raviannoorshohada🌹
48.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات خداحافظی شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو باخانواده قبل ازآخرین اعزام .
@raviannoorshohada🌹
🌹 #معجزات_شهدا
💐 شهیدی ڪہ هنگام دیدار مادر قطره اشڪ از چشمش جاری شد . . .
🌸 برادرم احترام و علاقہ زیادى براى مادرم قائل بود . براى نمونہ هيچ وقت دیده نشد در جلوى مادرم پایش را دراز ڪند . در حضور او دو زانو و مؤدب مى نشست و صحبت مى ڪرد .
🌸در غسّالخانہ ، مادرم را آوردند ڪہ با فرزندش وداع ڪند . وقتى چشم مادرم بہ سيد مهدى ڪہ در تابوت بود افتاد با چشمان گریان و دلى شڪستہ و بیانی بغض آلود بہ او گفت : سيّد على (در خانه او را سيّد على صدا میزدیم ) تا یاد دارم تو هيچ وقت در مقابل من پایت را دراز نمى ڪردى و تا من نمى نشستم ، نمى نشستى . حالا چہ شده من بہ پيش تو آمده ام و تو حال دیگرى دارى !؟
🌸تا این جملات از زبان مادرم بيان شد ، اقوام و آشنایانی ڪہ دور برادرم بودند از شدت تأثر نگاهی بہ چهره گریان مادرم و نگاه دیگرى هم بہ چهره برادر شهيدم انداختند ، ناگهان همہ مشاهده ڪردند چشمان سيد مهدى براى چند لحظہ باز شد و یك قطره اشك از آنها بر گونہ هایش سرازیر شد .
✍ راوی : برادر شهید ، حجت الاسلام سید باقر اسلامی خواه ( منبع : سلام سربدار )
#شهید_سید_مهدی_اسلامی_خواه 🕊
🌹 @raviannoorshohada