eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
465 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 از زبان روزی به اتفاق و چند تن از فرماندهان به دیدار حضرت شرفیاب شدیم تا از محضر آن بزرگوار کسب فیض نمائیم و از زلال معرفتش جرعه ای بنوشیم . امام بزرگوار پس از دیدن ما ، نگاه معنا داری به کردند و با مکثی کوتاه از جای خود بر خواستند و مجله ای که عکسی از در حالی که گلوله ای به گوشش اصابت کرده و در حال بود چاپ کرده بود را نگاه کردند . گل بر لب های مبارک حضرت امام شکفت و تا مدتی این بر لب های امام نقش زده بود و به بزرگوار نگاه میکردند. پس از ، همان را نزد حضرت امام خمینی (ره) بردیم و امام با دیدن باز شروع به کردند و وقتی خبر او را به دادیم به شدت متاثر شدند و تا مدتی غمگین بودند. 🌹 🕊 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
سردار شهید عبدالرسول زرين متولد سال ۱۳۲۰ در اطراف گچساران روستاهای کهکیلویه و بویر احمد، روستای دهدشت ، به دنیا آمد. او به تک تیرانداز جنگ معروف بوده و از همرزمان شهید خرازی بود. خانواده و زندگی شخصی شهید زرین از سن کودکی پدر و مادرش را از دست داد و بعد از آن تحت سرپرستی دایی خود قرار گرفت و رشد کرد. در سن ۱۶ سالگی به اصفهان نقل مکان کرد و مشغول کار در مغازه لباس فروشی شد. شهید زرین تک تیرانداز مشهور جنگ بنا به گفته ها، صدام بیش از بیست تک تیرانداز ماهر بین المللی را برای شکارش به جنگ فرستاده بود. بعضی از آنها، از اروپا، آمریکا و حتی از شوروی آن زمان به خدمت گرفته شده بودند. که بعضی از آنها به دست این شیرمرد لُر از پای درآمده بودند. نحوه آشنایی و ازدواج پس از چندی سکونت در اصفهان منزل و مغازه‌ای با شغل لباس فروشي در حوالي مسجد باباعلی عسگر اصفهان تهیه کرد و از آن امرار معاش میکرد. دوستان پدرش؛ همسرش را به دلیل صبوری و مؤمنی به وی معرفی می‌کنند. و در نهایت در ۲۲ سالگی در سال ۱۳۴۲ در شهرضای اصفهان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر و سه دختر است. سوابق و فعالیت های سیاسی با شروع اعتراضات و تظاهرات علیه شاه، او نیز با مردم همگام شد و در تظاهرات ضد طاغوت شرکت می کرد و یکی از مبارزان قبل از انقلاب علیه حکومت پهلوی بود . او با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمد. کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
شهید زرین در دوران جنگ شهيد عبدالرسول زرين با شروع جنگ، راهی غرب کشور شد و بعد از آن به جبهه جنوب اعزام شد و در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی به نبرد پرداخت . وی در جنگ های نامنظم و دیگر عملیات ها به عنوان تک تیر انداز شرکت میکرد و ضربات محلکی به دشمن وارد میکرد او بارها زخمی شده بود و ۶۰ درصد از کار افتادگی داشت، شهید خرازی معافیت او را از رزم صادر کرده بود اما نشستن برای این رزمنده دلاور معنایی نداشت. سلاح شهید زرین تک تير انداز سرشناس، بارها آتش دشمن را در ارتفاعات صعب العبور ، فقط با یکبار فشار دادن ماشه اسحله اش یعنی تفنگ “مگ” خاموش کرده است . تا سال ۶۳ به طور مداوم در اکثر عملیات های جنوب و غرب حضور فعال داشته و مسئولیت های مختلفی از جمله فرماندهی گردان و محور را بر عهده داشته و گروههای مختلفی را آموزش داده و به عنوان تک تيرانداز ، بين گردان‌ها فرستاده است . نحوه شهادت شهید عبدالرسول زرین شهید زرین به گردان تک نفره زرين معروف بود، او بعد از بارها مجروحیت و به یادگار گذاشتن ۷ فرزند با عشق به امام حسین (ع) در عملیات خیبر به شهادت رسید. بنیانگذار گردان تک تیراندازی شهید زرین، بنیانگذار گردان تک تیراندازی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) برای نخستین بار در کشور بود، این شهید دلیر گاهی فرمانده بود و بیشتر وقت‌ها، تک تیرانداز. دیگر فعالیت ها و علاقه مندی ها موذن مسجد بود. تلفیقی شده بود از صداقت مردم جنوب و فرهنگ اصفهان. مسجد را هر دو هفته یک‌بار تمیز می‌کرد.در تدارکات مسجد شرکت فعال داشت. فوتبال بازی میکرد و بسیار ساده و صمیمی بود. تواضع و فروتنی عجیبی تمام وجودش را فراگرفته بود و حتی ذره‌ای تکبر از او هیچگاه دیده نشد. شهید زرین تک تیرانداز شخصیت واقعی فیلم تک تیرانداز علی غفاری کارگردان فیلم سینمایی تک تیرانداز : ما در فیلم تک تیرانداز تلاش کردیم نوع جهان‌بینی شهید نسبت به جنگ و مبارزه را که با تمام تک تیراندازان جهان متفاوت است را به تصویر بکشیم. تصمیم نداشتیم این فیلم زندگینامه این شهید باشد. این فیلم برشی هر چند کوتاه از دوران حضور شهید زرین در جبهه‌های نبرد بوده است. کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
و اما آنچه زرین ها از ما انتظار دارند✌️☝️ کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 به احترام شهدا صف بکشیم پای صندوق های رأی ✌️ کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿❀✿ 🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۳۷ و ۳۸ نه تنها اشكي نديد بلكه آرامش و قاطعيت  در آن چشم‌هاي آبي ديد آرامشي كه بر دل پر آشوب او نيز سرازير گشت آخرين نگاهش ، همچون اولين نگاهش بود. پايين پلكان  دانشكده - خانم اصلاني ! ببخشيد مزاحمتون  شدم ، من به عنوان مسؤول جُنگ شعر دانشكده از شما دعوت ميکنم كه با ما در زمينه شعر كه به نظر ميرسه استعداد خوبي  هم دارين ... با ما در اين زمينه همكاري كنين صداي افتادن شيءی بر روي موزائيک‌هاي  حياط ، ليلا را به خود می‌آورد و نگاهش از خاطرات به آن سو كشيده  ميشود علي را ميبيند كه بر لبه‌ی بام نشسته است  و دستي بر چارچوب تكيه  داده ليلا به آن سو ميرود، پتك كوچك را برميدارد و به دست علي  ميدهد علي لبخند ميزند و ليلا بی‌تفاوت ميگذرد. در همين اثنا صداي كوبه‌ی در به گوش ميرسد. ليلا به طرف در رفته ، آن را باز ميكند حاج خانم را ميبيند كه در يك دست ساك  نان  دارد و كنارش امين با يك آبنبات چوبي در دست ايستاده است علي از لبه‌ی بام پايين میپرد. عرق صورت و گردنش را با دستمالي پاك ميكند به طرف مادر و امين ميرود و امين را در بغل ميگيرد و بوسه بر صورتش ميزند. ............ پ.ن :علی برادر شوهر لیلا است حاج خانم به طرف درخت تاك  ميرود و مقابلش مي‌ايستد. - خير ببيني مادر! اين داربست ديگه داشت  درهم ميشكست علي دست بر سر خود كشيده ، ميگويد: - وظيفمه مادر... كاري نكردم ... يكي بايد به  شماها برسه ... به خدا مشغول ذمه‌ايد اگه  كاري داشته باشيد و به من نگين ... اين علي  نوكرتونه - مادرجان ! پسرم ! تو خودت هزار كار و گرفتاري داري ... عيالواري علي با سرفه سينه را صاف كرده و ميگويد: - اين حرفها كدومه مادر! غريبه كه نيستم ... تعارف ميكني .. به خدا قسم اگر دست و پام  هم بشكنه ، باز هم اين علي چاكرتونه ... مگه  اين علي نباشه كه ديگه شماها رو تنها بذاره مادر با مهربانی به او نگاه ميكند و دلسوزانه  ميگويد: - خدا نكنه پسرم ! ان‌شاءالله هميشه خوش و سالم باشي دست به خاك بزني طلا بشه خدا عمر و عزتت  بده علي ، امين را زمين ميگذارد، آستين هايش را پايين می‌آورد و كتش را كه به شاخه‌ی بريده‌ی توت آويزان است ، برميدارد - كجا مادر؟ نهار باش  - نه ديگه به زهره گفتم ناهار ميام خونه ليلا، چادر را زير گلو ميفشارد و رو به علي  ميگويد: - لااقل چايتونو بخوريد، حتماً سرد هم  شده ، ميرم براتون گرمش كنم  علي كت را روي شانه می‌اندازد، از كنج چشم  به ليلا نظر دوخته ، با تبسم ميگويد: - زحمت نكشيد ليلا خانم ، نميخواد گرمش  كنيد، همينطوري هم  ميچسبه 🍃🇮🇷ادامه دارد... « » https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
✿❀✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿❀✿ 🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۳۹ و ۴۰ وارد مسجد مي شود، انبوه جمعيت ، چادرها رنگ و وارنگ سرش را پايين می‌اندازد، و به دنبال حاج‌خانم كه دست  امين را در دست دارد به راه می‌افتد زني ميان سال و فربه كه مقنعه‌اي همرنگ  چادرنمازش به سر داشت جايي در كنار خود براي آن دو باز ميكند حاج خانم كنار زن  مينشيند. زن در سخن پيش دستي ميكند: - عروسته ؟ حاج خانم آه كوتاهي  ميكشد: - آره سلطنت خانم ، ليلاست زن حسين  شهيدم ... سلطنت سر از تأسف تكان ميدهد، چشم در چشم ليلا ميدوزد و به مهرباني ميگويد:  - خدا به تو و حاج خانم صبر بده ... پيش  خدا خيلي اجر دارين سپس دست بر دست ديگرش گذاشته و حسرت بار ادامه ميدهد: - هِي هِي هِي! حسين گل بود... تقدير هم گل بر چينه  ليلا سجاده‌اش را مرتب ميكند و تسبيح  زيتوني رنگ را پيرامون مهر قرار ميدهد سنگيني نگاه‌هايی را احساس ميكند كه گاه و بيگاه از صفهاي جلو به او دوخته ميشود، عده‌اي هم درگوشي پچ‌پچ ميكنند. نگاه ترحم آميز آنها را ميبيند ليلا سرش را پايين می‌اندازد و چادر را بر سر جابه جا ميكند، از اين نگاه‌ها بدش مي‌آيد نميخواهد ترحم و تأسف كسي را بر خود و فرزندش ببيند، نداي درونش را ميشنود: «ليلا! چرا سرتو پايين انداختي ! نگاه ميكنن  كه بكنن ، دلشون براي خودشون بسوزه ليلا!سرتو با افتخار بلند كن ... بگذار تو رو خوب  ببينن ... همسر يك شهيد رو... پس غرورت  كجاست ؟ سرتو بالا كن ... با افتخار... بگذار غرورت رو ببينن ...» نماز به پايان ميرسد و نمازگزاران متفرق  ميشوند ليلا دست امين را ميگيرد تا از مسجد بيرون  برود در ازدحام زنان صدايي به گوشش میرسد:  - بيچاره !... چه جوونه !...حيفش ... حالا تا عمر داره بايد يتيم‌داري كنه ....! ليلا با عصبانيت روي به طرف صاحب صدا ميچرخاند زني  را ميبيند، باريك‌اندام و سبزه رو، با چانه‌اي گود افتاده، نگاهش روي او متوقف شده،ابروان درهم فروميكند زن باريك اندام ، لبه‌ی چادر را به دندان ميگیرد و برای فرار از نگاه‌های خشم آلود در ازدحام جمعیت گم میشود 🍃🇮🇷ادامه دارد... « » https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید_ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
قسمت جدید رمان2