eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
466 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 من و مادرش به زمین چسبیده و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد کشید :«برید پایین، ابوالفضل پوشش میده از ساختمون خارج شید!» دلم نمی‌آمد در هدف تیر تنهایش بگذارم و باید می‌رفتیم که قلبم کنارش جا ماند و از دفتر خارج شدیم. 💠 در تاریکی راهرو یک چشمم به پله بود تا زمین نخورم و یک چشمم به پشت سر که غرّش وحشتناکی قلبم را به قفسه سینه کوبید و بلافاصله فریاد ابوالفضل از پایین راه‌پله بلند شد :«سریعتر بیاید!» شیب پله‌ها به پایم می‌پچید، باید پا به پای زانوان ناتوان مادر مصطفی پایین می‌رفتم و مردها حواسشان بود زمین نخوریم تا بلاخره به پاگرد مقابل در رسیدیم. 💠 ظاهراً هدف‌گیری مصطفی کار خودش را کرده بود که صدای تیراندازی تمام شد، ابوالفضل همچنان با اسلحه به هر سمت می‌چرخید تا کسی شکارمان نکند و با همین از در خارج شدیم. چند نفر از رزمندگان مردمی طول خیابان را پوشش می‌دادند تا بلاخره به خانه رسیدیم و ابوالفضل به دنبال مصطفی برگشت. 💠 یک ساعت با همان لباس سفید گوشه اتاقی که از قبل برای زندگی جدیدم چیده بودم، گریه می‌کردم و مادرش با آیه‌آیه دلداری‌ام می‌داد که هر دو با هم از در وارد شدند. مثل بود که از این معرکه خسته و خاکی ولی سالم برگشتند و همان رفتن‌شان طوری جانم را گرفته بود که دیگر خنده به لب‌هایم نمی‌آمد و اشک چشمم تمام نمی‌شد. 💠 ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که می‌لنگید و همان‌جا پای در روی زمین نشست، اما مصطفی قلبش برای اشک‌هایم گرفته بود که تنها وارد اتاق شد، در را پشت سرش بست و بی‌هیچ حرفی مقابل پایم روی زمین نشست. برای اولین بار هر دو دستم را گرفت و انگار عطش فروکش نمی‌کرد که با نرمی نگاهش چشمانم را نوازش می‌کرد و باز حریف ترس ریخته در جانم نمی‌شد که سرش را کج کرد و آهسته پرسید :«چیکار کنم دیگه گریه نکنی؟» 💠 به چشمانش نگاه می‌کردم و می‌ترسیدم این چشم‌ها از دستم برود که با هر پلک اشکم بیشتر می‌چکید و او درد‌های مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که غمزده خندید و نازم را کشید :«هر کاری بگی می‌کنم، فقط یه بار بخند!» لحنش شبیه شربت قند و گلاب، خوش عطر و طعم بود که لب‌هایم بی‌اختیار به رویش خندید و همین خنده دلش را خنک کرد که هر دو دستم را با یک دستش گرفت و دست دیگر را به سمت چشمانم بلند کرد، به‌جای اشک از روی گونه تا زیر چانه‌ام دست کشید و دلبرانه پرسید :«ممنونم که خندیدی! حالا بگو چی کار کنم؟» 💠 اینهمه زخمی که روی دلم مانده بود مرهمی جز نداشت که در آغوش چشمانش حرف دلم را زدم :«میشه منو ببری حرم؟» و ای کاش این تمنا در دلم مانده بود و به رویش نمی‌آوردم که آینه نگاهش شکست، دستش از روی صورتم پایین آمد و چشمانش به زیر افتاد. هنوز خاک درگیری روی موهایش مانده و تازه دیدم گوشه گردنش خراش بلندی خورده و خط نازکی از روی یقه پیراهن سفیدش افتاده بود که صدا زدم :«مصطفی! گردنت چی شده؟» 💠 بی‌توجه به سوالم، دوباره سرش را بالا آورد و با شیشه که در گلویش مانده بود، صدایش به خس‌خس افتاد :«هنوز یه ساعت نیس تو رو از چنگ‌شون دراوردم! الان که نمی‌دونستن کی تو این ساختمونه، فقط به خاطر اینکه دفتر بود، همه جا رو به گلوله بستن! حالا اگه تو رو بشناسن من چیکار کنم؟» می‌دانستم نمی‌شود و دلم بی‌اختیار بهانه‌گیر شده بود که با همه احساسم پرسیدم :«میشه رفتی حرم، بجا منم زیارت کنی؟» 💠 از معصومیت خوابیده در لحنم، دلش برایم رفت و به رویم خندید :«چرا نمیشه عزیزدلم؟» در سکوتی ساده محو چشمانم شده و حرفی پشت لب‌هایش بی‌قراری می‌کرد که کسی به در اتاق زد. هر دو به سمت در چرخیدیم و او انگار منتظر ابوالفضل بود که برابرم قد کشید و همز‌مان پاسخ داد :«دارم میام!» باورم نمی‌شد دوباره می‌خواهد برود که دلم به زمین افتاد و از جا بلند شدم. 💠 چند قدمی دنبالش رفتم و صدای قلبم را شنید که به سمتم چرخید و لحنش غرق غم شد :« گُر گرفته، باید بریم!» هنوز پیراهن به تنش بود، دلم راضی نمی‌شد راهی‌اش کنم و پای حرم در میان بود که قلبم را قربانی (علیهاالسلام) کردم و بی‌صدا پرسیدم :«قول دادی به نیتم کنی، یادت نمیره؟» 💠 دستش به سمت دستگیره رفت و عهد بست :«به چشمای قشنگت قسم می‌خورم همین امشب به نیتت زیارت کنم!» و دیگر فرصتی برای عاشقی نمانده بود که با متانت از در بیرون رفت و پشت سرش همه وجودم در هم شکست... ✍️نویسنده: 🚩 @shohadarahshanedamadarad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هزاران بار هم که سلام دهم به شما انگار اولین سلام است و دل در تمنایِ درودهای دوباره، انتظار‌ِ صبحگاهان را می‌کشد امروز عرضه می‌دارم: سلام آرامِ دل‌هایِ بی قرار مهدی جان هر دعایی بکنم حاجت دلخواه تویی❣ اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ فیٖ فَرَجِ مَولاٰناٰ صاٰحِبَ العَصرِ وَ الزَّماٰن"عج" @shohadarahshanedamadarad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بصیرت #شهیدمدافع_حرم #شهید_محمودرضا_بیضایی؛ آقامحمودرضا ، خیلی به #امام_زمان ارادت داشت. ازین اِرادَتای خشک و خالی که فقط بشینی بگی «آقاجان کِی میای دورت بگردم» نه! دنبال آمادگی بود دنبال آماده سازی و آگاهی بود. همیشه دنبال مطالعه درباره حضرت و شرایط ظهور و آمادگی برای ظهور بود. انتظارِ محمود، یه انتظار واقعی بود. واقعا" دغدغه امام زمانش رو داشت. واقعا" داشت سعی میکرد آماده باشه. واقعا فرمایشات حضرت آقا و اطاعت از دستوراتشون رو در راستای ظهور و تمرینی برای ظهور میدید... 🚩#ما_ملت_امام_حسینیم #من_ماسک_میزنم @shohadarahshanedamadarad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
hosseini: 🍃🌸 👌 ✨ از بزرگی پرسیدند فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم چیست؟ گفت : 👀میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی! 👈🏻میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی! میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری! میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی!😠 میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی! 👈🏻می بینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود! میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گناه میشوی... @shohadarahshanedamadarad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی قلب زینب الصبور💔 او اسارت رفت تا دین خدا احیا شود ما مسلمانان رنج و غصه‌های زینبیم تازیانه خورد اما چادرش را پس گرفت تا ابدحیران این حجب و حیای زینبیم 🚩 @shohadarahshanedamadarad🏴
✨﷽✨ 🔰چرا اماکن مقدس در سرزمین‌های بد آب و هوا قرار دارند؟ ✍امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه قاصعه، نکاتی را راجع به موقعیت مکانی خانه خدا در شهر مکه ذکر می‌کنند. ایشان در این خطبه می‌فرمایند خداوند متعال یک مکان مقدس را در مکانی قرار می‌دهد که آبادانی نداشته باشد و اتفاقاً به لحاظ آب و هوا و شرایط اقلیمی نامساعد باشد تا بندگان خدا را امتحان کند. تا نشان دهد که اگر مردم در این مکان تجمعی دارند به خاطر یک امر مقدس است. این اتفاق دقیقاً دارد در موضوع حماسه پیاده روی اربعین هم رخ‌می‌دهد. این مردم یقیناً برای سیاحت و استفاده از طبیعت و هوای خوش و خرم این سرزمین به اینجا نیامده اند، آمده‌اند برای زیارت حضرت اباعبدالله و طبیعی است که آب و هوای نامساعد و گرما و گرد و غبار که هیچ، که اگر از آسمان سنگ هم ببارد باز خللی در این عزم راسخ مردم به وجود نمی‌آورد و این مردم هستند که در یک سفر معنوی و به دور از هوای نفس، به سوی حضرت حسین در حرکت‌اند. 📚بیانات استاد پناهیان 🚩 @shohadarahshanedamadarad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌙✨#نمازشب 💠آیت الله بهجت(ره): در بین تمام مستحبات ، دو عمل است که بی نظیر می باشد و هیچ عملی به آنها نمےرسد. ✨۱- نماز شب ✨۲- گریه بر امام حسین علیه السلام 🚩#ما_ملت_امام_حسینیم #من_ماسک_میزنم @shohadarahshanedamadarad