🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#پنجشنبه_ها
روز دعـاست
روز عشـــق است
روز قول و قرار است
بوی #بهشـت میدهد
عطر مزار #شهـــدا . . .
#پنجشنبه_های_دلتنگی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
🌷 #شناخت_لاله_ها 🌷
#دانشمند_هسته_ای
#شهيد_والامقام
#مصطفی_احمدی_روشن
تاریخ تولد : ۱۳۵۸/۰۶/۱۷
محل تولد : همدان
وضعیت تاهل : متاهل
شغل : فیزیکدان
تاریخ #شهادت : ۱۳۹۰/۱۰/۲۱
محل #شهادت : تهران
نام عملیات : ترور
مزار #شهید :
#امامزاده_علی_اکبر_ع_چیذر
مصطفی جان
#آسماني_شدنت_مبارك
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴
گذری کوتاه بر زندگی
#دانشمند_هسته_ای
#شهید_والامقام
#مصطفی_احمدی_روشن
#شهید_احمدی_روشن در ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۸ در روستای سنگستان استان همدان متولد شد.
وی دوران کودکی خود را در خانواده ای فقیر گذراند. خانواده وی در محله ای واقع در پشت امامزاده یحیی همدان به نام محوطه آقاجانی بیگ و در خانه ی اجاره ای و قدیمی، با امکاناتی اندک زندگی می کردند .
پدر وی راننده مینی بوس بود و در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سال های بسیاری را به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت.
وی تحصیلات خود را در زادگاه خویش آغاز کرد. دوره تحصیلی راهنمایی را با رتبه عالی از مدرسه خیام همدان فارغ التحصیل شد و به دبیرستان ابن سینا رفت.
#شهید_احمدی_روشن هشتاد و پنجمین #شهید دبیرستان ابن سینای همدان است.
پس از آن نیز در آزمون سراسری سال ۷۷ شرکت کرد و وارد دانشگاه صنعتی شریف تهران شد و سپس در سال ۸۱ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
وی دانش آموخته رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی شریف بود.
#شهید_احمدی_روشن با سن پایین حدود ۳۲ سال، دارای مقالات متعدد علمی در رشته پلیمر بود.
وی در سال ۱۳۸۰ و در دوران تحصیل خود در این دانشگاه در پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جدا سازی گازها که برای اولین بار در کشور انجام می شد، همکاری داشت. او همچنین دارای چندین مقاله ISI به زبان های انگلیسی و فارسی بود و در زمان شهادت دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می رفت که مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هسته ای نطنز را نیز به عهده داشت.
به گفته دوستانش وی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بود. شخصی شوخ و باصفا و در عین حال مدیری جدی و قاطع. سرانجام این مرد الهی در ۲۱ دی ۱۳۹۰ پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران، میدان کتابی #ترور شد.
از #شهید_احمدی_روشن یک فرزند به نام #علی به یادگار مانده است.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #پنجشنبه ۲۱ دی ماه ۱۴۰۲ مصادف با ۲۸ جمادی الثانی
📿ذکر روز پنجشنبه: لا اله الا الله الملک الحق المبین (صد مرتبه)
🌷 ذکر امروز را هدیه میکنیم به
🌸 امام حسن عسکری
💐 ۲۱ دی ماه سالروز شهادت :
🕊#شهید مدافع حرم فرزاد زنگنه
🕊#شهیدمدافع حرم مرتضی کریمی
🕊#شهیدمدافع حرم عباس آسمیه
🕊#شهیدمدافع حرم محمد آژند
🕊#شهیدمدافع حرم میثم نظری
🕊#شهیدمدافع حرم رضا عباسی
🕊#شهیدمدافع حرم مهدی حیدری
🕊#شهیدمدافع حرم محمد اینانلو
🕊#شهیدمدافع حرم عباس آبیاری
🕊#شهیدمدافع حرم علیرضا مرادی
🕊#شهیدمدافع حرم مصطفی چگینی
🕊#شهیدمدافع حرم حسین امیدواری
🕊#شهیدمدافع حرم مجید قربانخانی
🕊#شهیدمدافع حرم امیر علی محمدیان
🕊#شهیدمدافع حرم غلامرضا خاوری فر
🕊#شهید دانشمند مصطفی احمدی روشن
✅ذکر روز پنج شنبه موجب رزق و روزی میشود.
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
اعمال قبل از خواب 🌸❤️
شبتون به زیبایی بین الحرمین🌱🌸
#اعمال_قبل_خواب
شبتون شهدایی(:
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_سی_و_سوم
_بعد از یک هفتہ کلنجار رفتـݧ باخودم بالاخره جواب سجادے رو دادم
با مریم داشتیم وارد دانشگاه میشدیم کہ سجادے و محسنے و دیدیم
تا ما رو دیدݧ وایسادݧو همونطورے کہ بہ زمیـݧ نگاه میکردند سلام دادݧ
مریم کہ ایـݧ رفتار براش غیر عادے بود با تعجب داشت بهشوݧ نگاه میکرد
خندم گرفت و در،گوشش گفتم:
_اونطورے نگا نکـݧ الاݧ فک میکنن خلے ها
جواب سلامشونو دادیم
داشتند وارد دانشگاه میشدند کہ صداش کردم
آقاے سجادے؟
با تعجب برگشت سمتم و گفت بله؟ بامنید؟
بلہ باشمام اگہ میشہ چند لحظہ صبر کنید .یہ عرض کوچیک داشتم خدمتتوݧ
_بلہ بلہ حتما
بعد هم بہ محسنے اشاره کرد کہ تو برو تو
مریم هم همراه محسنے رفت داخل
خوب بفرمایید در خدمتم خانم محمدے
راستش آقاے سجادے مـݧ فکرامو کردم
خیلے سخت بود تصمیم گیرے اما خوب نمیتونستم شما رو منتظر نگہ دارم
_سجادے کہ از استرس همینطور با سوویچ ماشیـݧ بازے میکرد پرید وسط حرفمو گفت:
خانم محمدے اگہ بعد از یک هفتہ فکر کردݧ جوابتوݧ منفیہ خواهش میکنم بیشتر فکر کنید
مـݧ تا هر زمانے کہ بگید صبر میکنم
_خندیدم و گفتم:مطمعنید صبر میکنید؟ شما همیـݧ الاݧ هم صبر نکردید مـݧ حرفمو کامل بزنم
معذرت میخوام خانم محمدے
در هر صورت مـݧ مخالفتے ندارم
سرشو آورد بالا و با هیجاݧ گفت جدے میگید خانم محمدے؟
بلہ کاملا
_پس اجازه هست ما دوباره خدمت برسیم با خوانواده؟
اینو دیگہ باید از خوانوادم بپرسید با اجازتوݧ
وارد کلاس شدم و رفتم پیش مریم نشستم اما سجادے نیومد
مریم زد بہ شونم و گفت:إ اسماء سجادے کو پس
نمیدونم والا پشت سرم بود
چے بهش گفتے مگہ؟
هیچے جواب خواستگاریشو دادم.
_حتما جواب منفے دادے بہ جووݧ مردم رفتہ یہ بلایے سر خودش بیاره
بازوشو فشار دادم و با خنده گفتم نخیر اتفاقا برعکس
إ خرشدے بالاخره؟ پس فکر کنم ذوق مرگ شده.اسماء شیرینے یادت نره ها
باشہ بابا کشتے تو منو بعدشم هنوز خبرے نیست کہ
_وارد خونہ شدم کہ ماماݧ صدام کرد
اسماااااء؟
سلام جانم؟
بیا کارت دارم
باشہ ماماݧ بزار لباسامو...
نذاشت حرفم تموم بشہ
_همیـݧ الاݧ بیا..
بلہ ماماݧ
مادر سجادے زنگ زده بود.تو ازجوابے کہ بہ سجادے دادے مطمعنے؟
مگہ براے شما مهمہ مامان؟
چپ چپ نگاهم کرد و گفت ایـݧ حرفت یعنے چے؟
_خب راست میگم دیگہ ماماݧ همش فکرت پیش اردلانہ تو ایـݧ یہ هفتہ ۴ بار رفتے با مادر زهرا حرف زدے تا بالاخره راضیشوݧ کنے اما یہ بار از مـݧ پرسیدے میخواے چیکار کنے نظرت چیہ؟
_اسماء مـݧ منتظر بودم خودت بیاے باهام حرف بزنے و ازم کمک بخواے ترسیدم اگہ چیزے بگم مثل دفعہ ے قبل...
حرفشو قطع کردم و گفتم ماماݧ خواهش میکنم از گذشتہ چیزے نگو
_باشہ دخترم.مگہ میشہ تو برام مهم نباشے؟
مگہ میشہ حالا کہ قراره مهم تریـݧ تصمیم زندگیتو بگیرے بہ فکرت نباشم بعدشم تو عاقل تر از ایـݧ حرفایے مطمعـݧ بودم تصمیم درستے میگیرے
_باشہ ماماݧ مـݧ خستم میرم بخوابم
وایسااا.مـݧ بهشوݧ گفتم با پدرت حرف میزنم بعد بهشوݧ خبر میدم الاݧ هم بابا و اردلاݧ رفتـݧ واسہ تحقیق
تو دلم گفتم چہ عجب و رفتم تو اتاقم
_اردلاݧ و بابا تحقیق هاشونو کرده بودند و راضے بودن و قرار شده بود سجادے خوانوادش آخر هفتہ بیاݧ براے گذاشتـݧ قرار مدار عقد.
یک شب قبل از بلہ بروݧ اردلاݧ اومد تو اتاقمو گفت...
✍ ادامه دارد
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋