eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
465 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️روزی که شهید آقا مهدی باکری هم‌زمان دعا و نفرین شد 🔹وقتی مهندس مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید. به طوری که سیل جاری شد. همان شب ترتیب اعزام گروه های امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد. پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید، به کمک مردم سیل زده شتافت. 🔹در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد، از مردم کمک میخواست‌... تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. کم کم کارها روبه راه شد. 🔹پیرزن به مهدی که با جسم نحیفش مرتب در حال فعالیت و امداد بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی. نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یه کمی از غیرت و شرف شما یاد بگیره 🔹آقا مهدی سرشو بالا نکرد بگه من شهردارم. گفت مادر دعا کنید عاقبت به خیر بشه. 🌷سالروز شهادت سردار سرلشکر مهدی باکری فرمانده لشکر پرافتخار عاشورا •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
می‌گفت: از خدا خواستم بدنم حتی یک وجب از خاک زمین را اشغال نکند! آب دجله او را برای همیشه با خود بُرد... •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
مهدی ، آدمِ ماندن نبود اهل معامله بود اهل معامله‌های کلان ، متاعش را به غیر خدا نفروخت و کارهایش را با خدا معامله کرد و نگذاشت کسی زیاد از این معامله‌ها خبر داشته باشد . کسی هم نمی‌تواند بگوید مهدی را شناخته ... گمنامی انتخابِ درستِ مهدی بود مردی که در میاندوآب به دنیا آمد و در دل آب‌ های خروشان دجله  حیات جاودانه گرفت تا اجر شهادتش مضاعف شود و سومین مرد خانواده‌ی باکری باشد که « شهید » می‌شود؛ بی‌آنکه پیکر مطهرش مزاری را به بودنش مفتخر کرده باشد و خاکی میزبانِ جسم افلاکی‌ش باشد ... یادداشت حسین شرفخانلو فرزند شهید علی شرفخانلو •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
✅شهردار ✍️شب بود، باران شدیدی می‌بارید و هر لحظه هم بیشتر می‌شد، مهدی از جا بلند شد و گفت: دیگر باید بروم. گفتم: کجا؟ گفت: جای بدی نمی‌روم، نپرس. آنقدر اصرار کردم تا بالاخره گفت: بلند شو با هم برویم ببین کجا می‌روم! رفتیم تا رسید به جلبی‌آباد. گفتم: اینجا آمدی چکار؟ گفت: روی زمین را نمی‌بینی چقدر آب جمع شده؟ یعنی ما شهردار این شهریم. باید جوابگو باشیم. 📚شهید مهدی باکری، شهردار آن زمان ارومیه ۲۵ اسفند سالروز شهادت🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ✅شهردار ✍️شب بود، باران شدیدی می‌بارید و هر لحظه هم بیشتر می‌شد، مهدی از جا بلند شد و گفت: دیگر باید بروم. گفتم: کجا؟ گفت: جای بدی نمی‌روم، نپرس. آنقدر اصرار کردم تا بالاخره گفت: بلند شو با هم برویم ببین کجا می‌روم! رفتیم تا رسید به جلبی‌آباد. گفتم: اینجا آمدی چکار؟ گفت: روی زمین را نمی‌بینی چقدر آب جمع شده؟ یعنی ما شهردار این شهریم. باید جوابگو باشیم. 📚شهید مهدی باکری، شهردار آن زمان ارومیه ۲۵ اسفند سالروز شهادت🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
شهیدی که پیکرش را آب بُرد شهید مهدی باکری🌹 تاریخ تولد: ۱۲ / ۱ / ۱۳۳۳ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱۲ / ۱۳۶۳ محل تولد: میاندوآب محل شهادت: دجله سردار شهید مهدی باکری شادی روحش صلوات❤️ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
🌹فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا،او حدود ۹ ماه شهردار ارومیه بود. بعد از ازدواج عازم جبهه های جنگ شد.یکروز در جبهه ناهار مرغ بود، آقا مهدی که با سر و وضعی خاکی و و خسته🥀 از خط برگشته بود، به سر سفره آمد، تا چشمش به غذا افتاد، گفت آیا بسیجی ها هم الآن مرغ میخورند❓بچه ها سکوت کردند🥀مرغ را کنار گذاشت و به خوردن برنج اکتفا کرد خربزه را نمیخورد و میگفت بچه ها توی خط از این چیزا ندارن🌷حتی نمیگذاشت همسرش در خانه از خودکار بیت المال استفاده کند 🌺خدایا از تو میخواهم وقتی کشته میشوم جسدم پیدا نشود تا من یک وجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم این فرمانده در عملیات بدر در ۲۵ اسفند ۶۳ بر اثر اصابت گلوله مستقیم ندای حق را لبیک گفت🕊هنگامی که پیکرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند قایق حامل پیکر او مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت پیکرش افتاد توی دجله و آب با خودش برد و به آرزویش رسید سردار شهید مهدی باکری شادی روحش صلوات❤️ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم؛ با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم؛ محو عالم بی نهایت شوم؛ از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم...😊 چندسال است ڪه شاهدرفت وآمدهایـے؟❢استادشدن چندنفررا به چشم دل دیده ای؟..توهم ؟❤ بـےاراده لبخند میزنم❢به یاد چند تذڪر ...چهار روز است ڪه پیدایت نیست.😔 دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدید درگوشم میپیچد... .. خب اگر نروم چـے؟❢😐 چرا دوستت مثل خروس بـے محل بین حرفت پرید و...😒 دستـے از پشت روی شانه ام قرار میگیرد! ازجامیپرم و برمیگردم... یڪ غریبه درقاب چادر.بایڪ تبسم وصدایـے ارام... _ سلام گلم❣..ترسیدی؟ با تردید جواب میدهم _سلام❣...بفرمایید..؟ _ مزاحم نیستم؟..یه عرض ڪوچولو داشتم. شانه ام راعقب میڪشم ... _ ببخشید بجانیاوردم..!! لبخندش عمیق ترمیشود.. _ من؟؟!....خواهرِ مفتشم😊 یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چندساعت است ڪه مقابلم نشسته وصحبت میڪند: _ برادرم منو فرستاد تا اول ازت معذرت خواهـے ڪنم خانومے❣اگر بد حرف زده....درڪل حلالش ڪنے.بعدهم دیگه نمیخواست تذڪر دهنده باشه! بابت این دو باری ڪه با تو بحث ڪرده خیلے تو خودش بود. هـےراه میرفت میگفت:اخہ بنده خدا بہ تو چہ ڪه رفتـے با نامحرم دهن به دهن گذاشتـے!... این چهارپنج روزم رفته بقول خودش آدم شہ!... _ آدم شہ؟؟؟...ڪجا رفته؟؟؟😕 _ اوهوم...ڪارهمیشگے! وقتـےخطایـےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـے،چیزی برداره.قرآن،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساڪ دستـے ڪوچیڪو میره... _ خب ڪجا میره!!؟ _ نمیدونم!...ولـے وقتـے میاد خیلـےلاغره...!یجورایـے میڪنه😊 باچشمانـےگرد به لبهای خواهرش خیره میشوم... _ توبه ڪنه؟؟؟؟...مگہ...مگہ اشتباه ازیشون بوده؟... چیزی نمیگوید.صحبت رامیڪشاند به جمله آخر.... _ فقط حلالش ڪن!...علاقہ ات بہ طلبہ ها رو تحسین میڪرد!... ... اینم بزار پای همینش ... همنام پسرِ اربابــے....هر روز برایم عجیب ترمیشوے... تو متفاوتـے یا... تو را میبینم؟ ✍ ادامه دارد ... «» https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🍃 ڪار نشریه به خوبـے تمام شد و دوستے من با فاطمہ سادات خواهر تو شروع❣❤ آنقدر مهربان،صبور و آرام بود ڪه حتـےمیشداورا دوست داشت. حرفهایش راجب مرا هرروز ڪنجڪاوتر میڪرد. همین حرفها بہ رفت و آمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد. گاه تماس تلفنـے داشتیم و بعضـے وقتهاهم بیرون میرفتیم تا بشوددسوژه جدید عڪسهای من... جلوه خاصی داشت در ڪادر تصاویر... ڪم ڪم متوجه شدم خانواده نسبتا پرجمعیتـے هستید. علـےاکبر،سجاد،علـےاصغر،فاطمه و زینب با مادروپدر عزیزی ڪه در چند برخورد ڪوتاه توانسته بودم از نزدیڪ ببینمشان. برادر بزرگتری و مابقی طبق نامشان ازتوڪوچڪتر.... نام پدرت حسین و مادرت زهرا❣ حتـے این چینش اسمها برایم عجیب بود. تو را دیگرندیدم و فقط چند جمله‌ای بود ڪه فاطمه گاهی بین حرفهایش از تو میگفت. دوستـے ما روز به روز محڪم ترمیشد و در این فاصله خبر اردوی بہ گوشم رسید... 🍃🍃🍃🍃 _ فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟❣... _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهـــیان نور؟... _ اره!ماچند ساله ڪه میریم. بادودلـے وڪمےمِن.و.مِن میگویم: _ میشه منم بیام؟ چشمانش برق میزند... _ دوست دارے بیای؟😏 _ آره...خیلـ😔ــے... _چراڪه نشه!..فقط ... گوشه چادرش رامیڪشم... _ فقط چے؟ نگاه معنادارے به سر تاپایم میڪند... _ باید چادر سر ڪنـے.😊 سر ڪج میڪنم،ابرو بالا میندازم... _ مگہ حجابم بده؟؟؟😒 _ نه!ڪےگفته بده؟!...اماجایـے ڪه ما میریم حرمت خاصـے داره! در اصل رفتن اونها بخاطرهمین سیاهـے بوده...حفظ این❣ و ڪناری از چادرش را با دست سمتم میگیرد 🍃🍃🍃🍃 دوست داشتم هر طور شده همراهشان شوم.حال و هوایشان رادوست داشتم. زندگـےشان بوی غریب و آشنایـے از محبت میداد🌹💞 محبتـے ڪه من در زندگـےام دنبالش میگشم؛حالا اینجاست...دربین همین افراد. قرارشد در این سفربشوم عڪاس اختصاصـے خواهر و برادری ڪه مهرشان عجیب به دلم نشستہ بود❣ تصمیمم راگرفتم... 🍃 ✍ ادامه دارد ... «» https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋