زیارت_عاشورا
به نیابت از :
🌿🌹 شهید والامقام
" شهید زکریا شیری "
اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک🤲
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮
https://eitaa.com/Ravie_1370
╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
AUD-20200411-WA0051.mp3
6.12M
┄┅═✧﷽✧═┅
زیارت عاشورا با نوای حاج مهدی سماواتی
╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮
https://eitaa.com/Ravie_1370
╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
🏴 زیارت عاشورا 🏴
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ،
یا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیآئِهِم،
یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ،
یا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى رَسُولِهِ، وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعلى اَشْیاعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ
وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ،
اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْیانَ وَمُعوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ، عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیاد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، اَللّـهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ
╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮
سپس صد مرتبه مى گویى: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً * آنگاه صد مرتبه مى گویى: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ * سپس مى گویى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً، وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیاد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ * آنگاه به سجده مى روى و مى گویى: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَالشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ».
╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮
https://eitaa.com/Ravie_1370
╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
🔰 ماجرای سربازی که حاج قاسم را تفتیش کرد؛
چند سال پیش تازه مردم با چهره حاج قاسم آشنا شده بودن و مراسم بزرگداشت شهدا تو یکی از حسینیه های سپاه بود.
طبق معمول گیت بازرسی جلوی در بود و منم بیرون وایساده بودم تا ببینم کیا میان..
یهو دیدم حاج قاسم با لباس شخصی و تنها اومد جلوی گیت، سرباز ایشون رو نشناخت و مثل بقیه حاج قاسم رو تفتیش بدنی کرد و ایشون هم نه چیزی گفت و نه اعتراضی کرد و با احترام کامل رفتار کرد.
بعدش همه اومدن به سرباز گفتن میدونی کیو تفتیش کردی...!!⁉️
📚بازنشر، مهدی یزدی
#مرد_میدان
#مردمی
#جان_فدا
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#کانال
❣#فقط_ کلام _شهید❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
#کلامعاشقے:)!🌹
﴿شهید مصطفی صدرزاده﴾
+یکی از تکه کلام هاش این بود که
نماز رو ول ڪن ! خدا رو بچسب...✨
+جملهاش برایم خیلی عجیب بود.
وقتی از او پرسیدم که چرا این را میگوید؟
خندید و دستی به شانهام زد و گفت:
داداش!
یعنی اینڪه توی نمازت باید به دنبال خدا باشی
و فقط خدا رو ببینی...!🌱👌🏼;)^^
#کلامعاشقے:)!🌹
#ـــتاشهادتـــــ🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#کانال
❣#فقط_ کلام _شهید❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_سی_چهارم🎬:
غروب تاسوعاست، امام در خیمه خویش نشسته است، رباب علی اصغر را در آغوش دارد و جلوی خیمه است و چشم به خیمه امام دارد که ناگهان صدایی در دشت می پیچید: خواهر زادگانم، عباس کجایی؟ عبدالله و عثمان ای فرزندان ام البنین ای کسانی که از مادر به بنی کلاب میرسید کجایید؟!
همهٔ سرها به سوی خیمه عباس می گردد، اما رباب خیمه حسینش را مینگرد چون خوب میداند که عباس لحظه ای از حسین جدا نمی شود و هم اینک هم در اطراف خیمه میگشت.
رباب زیر لب زمزمه میکند: شمر،این ملعون نقشه ها دارد، او رجز خوانی عباس را دیده و خوب فهمیده که هر قدمی عباس به سمت سپاهیان عمرسعد بردارد، دل سپاهیان از هراس به لرزش می افتد،آخر عباس فرزند علی ست ، او شیرمردیست که رسم شمشیر زنی را در محضر مادر که یکی از شمشیر زنان قَدَر بنی کلاب بود آموخته و جنگاوری را زیر دست پدرش علی تعلیم دیده، پس اگر عباس با حسین باشد،یعنی حسین یک لشکری قدر قدرت دارد، اگر عباس با این کاروان باشد، دل کودکان و بزرگان و پیران به او قرص است، پس باید به نحوی او را از حسین جدا کند.
باردیگر صدای شمر بلند میشود: کجایی عباس؟!
عباس خود را پشت خیمه مولایش پنهان کرده، گویی خوش ندارد بی اذن حسین با کسی همصحبت شود، حسین که خوب اخلاق این دریای ادب را می داند، ندا میدهد: عباسم! درست است که شمر آدم فاسقی ست، اما صدایت میکند، برو ببین از تو چه می خواهد.
امام امر می کند و عباس دست بر چشم مینهد، پس می گوید: چه می خواهی شمر؟
شمر قهقه ای مستانه میزند و میگوید: ای عباس! مادر تو از قبیله من است و پس تو خواهرزاده ام محسوب می شوی، ببین که دور و بر حسین کسی نیست و هر کس با او باشد کشته میشود، پس من نخواستم این قامت رشید، این قمر زیبا، اسیر خاک شود، جای تو در افلاک است نه خاک داغ کربلا، برایت امان نامه آورده ام، به سمت ما بیا و از کشته شدن در امان باش...
با شنیدن این سخن، قلب کودکان نینوا می گیرد، آخر عباس علمدار آنهاست، عباس سقای کودکان است که اگر نبود این چند شب اخیر کودکان از تشنگی هلاک میشدند، انگار عباس چشم امید اهل حرم است...
عباس نگاهی به سپاهیان انبوه شمر میکند و دلش از بی کسی حسین سخت میگیرد و با صدایی که لرزه بر اندام لشکریان و لرزه بر زمین کربلا می اندازد می گوید: نفرین خدا برتو و بر امان نامه ات، ما در امان باشیم و فرزند پیامبر در ناامنی باشد؟! دستانت بریده باد ای شمر! تو می خواهی ما برادر خود را رها کنیم؟! هرگز...
شمر که رجز خوانی عباس را میبیند و خوب میفهمد که وفای این جماعت رنگ و روی عهد الست را دارد، خجل به سمت لشکرش برمی گردد و عباس به سمت حسین می رود و حسین عباس را در آغوش می گیرد و او را می بوسد، گویی به او می گوید ممنونم ای تمام لشکرم...ممنونم ای پناهگاه امن حسین و براستی که عباس به آغوش حسین و حسین به آغوش عباس پناه می آورد.
شب شده و همه مشغول عبادتند،انگار از رخصت حسین مبنی برعبادت، متوجه شده اند که امشب آخرین شبی ست که در زمین خاکی می توانند با خدای خویش خلوت کنند و فردا شب همه در آغوش آرام خدا جای دارند.
فریاد هلهله و جشن و پایکوبی ازسمت لشکرعمرسعد بلند است و گویی که لشکر شیطان است که قهقه میزند، زیرا فردا قرار است خون خدا را روی زمین داغ کربلا بریزند و این طرف صدای راز و نیاز امام و یارانش بلند است و انگار ملائک آسمان هم با آنها همنوا شده اند، چرا که زیباترین و خالص ترین عبادت ها را به عینه می بینند.
رقیه در خیمه رباب است و مشغول بازی با علی اصغر، رباب که کاملا متوجه شده فردا قرار است چه شود، نگاهی به این دو کودک می کند و زیر لب می گوید: فرداشب شما دوتا با درد یتیمی چه میکنید؟! اشکش جاری می شود و ناگهان قلبش مانند گنجشککی بی قرار خود را به قفس تن می کوبد و باز دلتنگ حسین است.
رباب رو به رقیه می گوید: رقیه جان، عزیزکم بیا باهم برویم و پدرت را ببینیم، رقیه خوشحال از جا برمیخیزد و میگوید، برویم...علی اصغر هم ببریم، سکینه که شاهد ماجرا ست و گویا او هم دلتنگ پدر است از جا برمیخیزد و همراه آنها میشود.
از خیمه بیرون می آیند که در نور مشعل های روبه رو قامت حسین را میبینند، انگار قصد دارد به خیمه سجاد برود و احوال فرزندش را که در تب شدید میسوزد بگیرد.
رباب نگاهی به بچه ها می کند و میگوید ما هم به خیمه سجاد میرویم، او در دل می گوید: انگار بیماری سجاد حکمتی دارد، خدا می خواهد که زمین خالی از حجت خدا نباشد و امامی از نسل فاطمه، بعد از حسین بر روی زمین باقی بماند.
وارد خیمه میشوند و رقیه با خوشحالی جلو میرود خود را در آغوش پدر که در حال احوالپرسی از سجاد است می اندازد و میگوید: خدا را شکر، عمه ام زینب هم همین جاست...
╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮
https://eitaa.com/Ravie_1370
╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋