سلام صب دوستان بخیر
امروز درمورد شهیدمدافع حریم زینب س شهید مصطفی نبی لو 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 همسر شهید مدافع حرم مصطفی نبیلو به مناسبت ماه رمضان در صفحه اینستاگرام خود به انس شهید نبی لو با قرآن اشاره کرده و نوشته است:
«سلام عزیزترینم
ماه رمضان و بهار قرآن
عزیزم این روزها و لحظه ها که همه جا عطر قرآن پیچیده دوباره دلتنگی و دوباره بیقراری تمام وجودم را فراگرفته. یادم می آید که «آرام جانم» چطور و با چه جدیت و دقتی شروع به خواندن قرآن می کرد و تمام وقتش را به تلاوت قرآن می گذراند تاجایی که هرکسی که وصیت نامه اش را می خواند اولین سوالش اینه که ایشان چقدر با قرآن مانوس بود که توانست چنین وصیت نامه ای بنویسد.
تمام وجود عزیز جانم آشته به عطر قرآن بود
درتمام لحظات به یادت هستم»
براساس این گزارش، شهید مصطفی نبی لو متولد سال 1345 و از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود که در چهارمین اعزام به سوریه توسط تک تیراندازان تکفیری در لاذقیه به شهادت رسید.
شهید مصطفی نبی لو از ساکنان شهرک پردیسان قم و دایی شهید مدافع حرم مسعود عسگری بود که به عنوان مستشار نظامی، مسوولیت محور مهندسی رزمی در بخشی از جبهه سوریه را بر عهده داشت. او پیش از این در جبهه سوریه در سال 95 از ناحیه شکم مجروح شده و در شمار جانبازان مدافع حرم نیز جای گرفته بود. از این شهید والامقام سه فرزند به یادگار مانده است.http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a58b
طیبه نبی لو دختر این شهید والامقام نامه ای را خطاب به پدرش نوشته و بر سر مزار او گذاشته است. او در این نامه نوشته است:
السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)
بابای خوبم.شهادتت مبارک
شهادت آرزوی شما و هدیه خدا به ما بود.
عهد میبندیم که پای آرامان شما تا آخرین قطره خوم بمانیم و اجازه تکرار عاشورا و غربت امام را به دشمنان ندهیم
لیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است
دوستت دارم
از طرف دخترت(طیبه نبی لو)
http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a58b
متولد محرم شهید رمضان:
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۷ مرداد ۱۳۹۸
میلادی: ۱۸آگوست ۲۰۱۹
قمری: الأحد، ۱۶ ذو الحجة ۱۴۴۰
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (۱۰۰ مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (۱۰۰۰ مرتبه)
- یا فتاح (۴۸۹ مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️۲روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم
▪️۱۴ روز تا آغاز ماه محرم الحرام
▪️۲۳روز تا عاشورای حسینی
▪️۳۸روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️۴۸روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
✅ با ما همراه شوید...
🍃🌹اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a58b
شهدا را از اخر صف چیده اند
ان شالله ما جز اول صف باشیم درنماز جماعت مساجد التماس دعای فراوان دراین موقع اذان ملکوتی و لبیک یاحق خداوند🌹🌹🌹🌹🌹🌹http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a58b
غربت نشینی:
🔷بِــسْمِاللهالـرَّحْمَٰنِالرَّحــيمِ
باسلام و صبح بخیر خدمت همراهان عزیر🌹
🔹ذکر امروز (۱۰۰مرتبه)یا قاضی الحاجات
🔹🔹🔹🔹
🔹امروز:دوشنبه
🔹۲۸ مرداد ۱۳۹۸
🔹۱۹ اگوست ۲۰۱۹
🔹۱۷ ذی الحجه ۱۴۴۰
🌹روزشمار: ۱ روز تا عیدغدیرخم
🔹🔹🔹🔹
رسول الله(ص) میفرمایند:
اَلا مَن كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ💚 مَوْلاهُ
آگاه باشید!هر که من ولی و سرپرست اویم،پس این علی(س)💚 ولی و سرپرست اوست.
(خطبه غدیر/فراhttp://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a58b
غربت نشینی:
به رسم هر روز صبح با سلام
بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
صبحتون حسینی☀️
http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a58b
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام
خدمت شما خواهران و برادران عزیز که در کانال هرروزبایک شهید ما را همراهے میکنید🙏🌺🌷
از امروز هر روز قسمتے از داستانے برگرفتہ از#حقیقت
#آنجا_کہ_امید_نداریم__بہ_داد_میرسند....
درکانال قرارداده مے شود😊
شهید اولی که اسمش آمده در داستان:
#شهید_دکتر_حاج_علیرضا_ویزشفرد۶۶-۸۹
وبعدوسط داستان،#شهید_خلیلی میاد
🌷با ما همراه باشید🙏🌷
http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a58b
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
🌷یاحق🌷
#خدافظ_رفیق
#قسمت_اول
خورشید وسط آسمان بود. اشعه های زربافتش شترق بر ملاجم می خورد. اما کاری به کارش نداشتم. یک جرعه آب از بطری نوشیدم وادامه دادم:
همه چی که توی این دنیا داره سخت می گذره، سال آخر دانشگاه هم اینقدر سخت؟! خسته شدم دیگه...یعنی که چی؟!
باباایوبِ پیامبرم بود تا الان صداش دراومده بود. یعقووووب! یعقوبِ نبی اگه بود تاالان چند بار نابینا شده بود!!!نوح!، اگه توی عمرش چنین چیزایی می چشید، ۱۰۰۰رو به ۱۰ می بخشید، مثل زن ها هست که میگن جونم حلال مهرم آزاد!...نه، ببخشید مهرم حلال جونم آزاد! حضرت نوح هم می گفت عمر ۱۰۰۰سال بیخ ریش صاحبش، بااین اوضاع همون ۳۰-۴۰ بسّمونه خدا. اون وخت من که دیگه جا...
یک دفعه ازجا پریدم.
یک گربه سفید وطلایی درست از زیر پایم رد شد.
-خدابگم چیکارت کنه گربهء ناحسابی... چرایه دفعه می پری زیر پای آدم!؟
دست روی سینه گذاشتم: اومدم یه کم درد و دل کنم باحاجی...دلم ریخت...گربهء خر!برو اونور! چه نیگاهی هم میکنه!!!
گربه صم بکم ایستاده وبر و بر مگاهم کرد. کمی عقب رفت ودقیق روی سنگ مزار دراز کشید.
دستم را دور میله حلقه کردم: می بینی حاجی، نه تو رو خدا فقط نگاه کن. اون از آدم هاش اینم از حیووناش. بعد بگو چرا غر می زنی.
گربه یک غُرررری کرد که همانطور نشسته، یک قدم عقب جهیدم.!
-هر بار اومدیم درد و دل کنیم یه گربه فرستادی زیر پر و پاچمون. خب یه باره بگو نیا بشین اینجا دیگه!
سرم را به نشانه قهر به راست تاباندم. اما دلم نیامد. باز نگاهش کردم.
-خلاصه آقاجون هی مارو از این ور تاب میدن به اونور تا یه امضا بندازن پای مدارکمون. خوب شد نیستی این بلاها رو بکشی.....
آهی کشیدم و به چشمانش چشم دوختم.
-آره،مدرک شما رو یکی دیگه امضا کرد و داد دستت...قربون تو و مقتدات بشم....علی رضا
نگاهی به ساعتم کردم:اوه اوه خیلی دیر شد.حالاست که صدای گوشی دربیاد و....صدای گوشی درآمد!
نیم خیز شدم و از جیبم درش آوردم.
-الو جانم مامان جان!
-بله بله دارم می رسم. چند تا ایستگاه دیگه مونده.
.....
-باشه بِرو چِشَم.
.....
-نخیر!
.....
-بلّه!
.....
-باچِه!
......
-دِ!کی خودشو لوس کرد؟!
.....
-اوامر شریف، تحت الحفظ اجرا می گردد.!
.....
-اِ خودتون گفتین لوس نشو.
.....
-باشه خدافظ خدافظ.
-....
گوشی را لبه گلدان گذاشتم.
-ای بابا! می بینی علی اقا؟اینم از...لااله الا الله.
نیم خیز شدم: خب کاری باری باما نداری؟
باس بریم احضار شدیم ناهار.
دور زدم و ازپشت سر دستهایم را دور قاب حلقه کردم: یه ماچ بده...
قاب را بوسیدم.
-هاااایّ! خدا نه حافظ!
برگشتم باز نگاهش کردم: میخوام برگردم خب، واسه چی خدافظی کنم؟
علیرضا چپ چپ نگاهم کرد.
-خب باشه آقای دکتر، بای بای!
ازپله ها سرازیر شدم و به طرف در دویدم.
-بریم که این چندتا ایستگاهم رد کنیم برسیم .
نگاهم گره خورد با پرچم های یاحسین کنار قاب های شهدا.
زیرلبم زمزمه کردم: به مُشبّک ضریحت دلم گره خورده....به خدا قسم این گدا رو ولش کنین مُرده...ای خدا شکرت. تابیدم سمت تابلوی اذن دخول.
-مخلصیم شهدا. السلام علیک یا اباعبدالله....
دست هایم را روی سینه گذاشتم وکمی دلا شدم.
-چاکریم...یاعلی....خدا نه حافظ
سوار تاکسی شدم تا زودتر برسم. صدای گوشی درآمد.
-سلام آقا کامران!
-چی؟ صداتو ندارم. صبرکن بزنم بلندگو...
-الوووو؟
-الو بگو
-چطوری؟ کارت چطور شد درست شد؟
-نه بابا چه درستی؟ گیر مدرک دکتر صیرفی شدم.
-برو پیش منشیش،درست می کنه تاکسی رفت روی دست انداز.
-آخ...مطمئنی؟نرم ضایع بشم...
-نه شمارشو برات میفرسَم، زنگش بزن
-بابا من روم نمیشه، زنگ بزنم بگم چی؟
-رو شدن نداره بگو مدرکم رو می خوام از دکتر، می تونی کمکم کنی؟
-هموت منشی قبلیس؟ همون اخموئه
-نه نه
ازدست انداز دیگری رد شدیم.
-اوخ....باشه شماره رو بفرست
-خبرشو بم بده
-باشه ممنون. آقا همینجا پیاده میشم، قربان دست فرمانَت.
حین پرداخت کرایه صدای پیامک گوشی آمد.
شماره رو گرفتم.
گوشی را چسباندم به گوشم. روبه خیابان گفتم: هییییس چه خبرتونه؟
-سلام بفرمایید
بدنم یخ کرد.صدای دختر بود.
-س سلام ب ببخشید م من برای م مدارکم زنگ ز زدم.
نفس بریده ای کشیدم.
-گفتند که دکتر صیرفیان کمک کنند تا شما امضا کنید. وقت دارید؟
صدای خنده ملیحی پیچید توی گوشی.
-منظورتون اینه که من کمک کنم تا دکتر امضا کند؟
آب دهانم را فرو دادم : ب بله.
-خب باید تشریف بیارید دفتر تااا...ببینم چی میشه.
کلید هانه رو توی دستم فرو کردم اما دردش حس نشد.!
-باشه چشم ان شاءالله میام. ببخشید مزاحم شدم. به دکتر سلام برسونید.
باز صدای خنده پیچید داخل گوشی:
خواهش میکنم.
در را باز کردم: خدانگهدار.
-به امید دیدار.
در را هول دادم. پله را ندیدم و اگر در را نگرفته بودم با سر وسط حیاط بودم.
صدای خنده بلند شد.
-از
👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a5
🌹#بسم_رب_الشهداء 🌹
#دلنوشته_شهید
#رسول_خلیلی
در سن 18سالگی
🌹"خدایا کمکم کن ، تنها امیدم تویی خدا
خوشا به حال #شهدا
هروقت خاطره #شهدا یا بعضی وقتها که تلویزیون تصاویر #شهدا و خاطره یا وصیت نامه آنها را پخش می کند حالم یک مقدار تغییر می کند ، به حال آنها ، به عمل آنها ، به وقت شناسی آنها ، به عبادت و.... آنها غبطه می خورم.
دوست دارم مثل #شهدا باشم ، با اخلاق، ایمان، محبت ، کیس، شجاعت، مردانگی ...
#اما_کو_همت؟
کجاست همت من و #شهید_همت که واقعا نامش برازنده اوست .
براستی که #شهادت لباس تک سایزی است که اندازه هرکسی نمی شود
کار یک روز و دو روز هم نیست ...
برای #شهید شدن باید #شهیدانه زندگی کرد.
✅پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند :
" شرافتمندانه ترین مرگ ها #شهادت است "
آقا رسول واقعا آماده #شهادت بود و بند بند وجودش برای #شهادت آماده بود..
حتی کفن خودش را هم خریده بود
روی زندگی #شهدا #مطالعه داشت و حتی #محل_دفنش که در #بهشت_زهرا قطعه 53 است، از قبل مشخص کرده بود و می رفت بالای مزار ابدی اش فاتحه می خواند !!!
#شهید_رسول_خلیلی حتی یک عکس برای خودش طراحی کرده بود که روی آن نوشته بود .......
🌺🕊 خدایا عاقبت ما را با #شهادت ختم به خیر بگردان 🕊🌺
🍀🌼🌸🌸🌸🌼🍀
http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a5
سلام دوستان خوبید کسی از اعضامیتونه تو کانال کمک کنه تو فعالیت درکانال...چونکه امتحاناتم شروع شده...اگ کسی میتونه کمک کنه پی وی بیادتا مدیرش کنم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹