eitaa logo
راویگپ | Ravigap
336 دنبال‌کننده
264 عکس
155 ویدیو
7 فایل
﷽ 🇵🇸🇮🇷🇱🇧 ما مؤمنانِ ذكـرُ علـیٍ عبادتیم 💚🕊️ لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/434196413 کانال اصلی : @Ravidin
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 https://eitaa.com/ravidin/1380 خب اولا که که اینا کجایی هستن چرا انقدر نمازشو سریع میخونه؟! تمازشون که صحیح نیست ولیکن این روش مسخره کردن هم درست نیست اصلا همه زائر امام حسین هستن بهتر اینه که باهاشون دوستانه صحبت بشه نه که مورد تمسخر قرار بگیرند _______ میگن شش امامی‌ان؛ مطمئن نیستم.. احسنت 👌 .
📪 که خانماشونم لباساشون رنگیه؟ هوم یادم اومد تو نجف توهمون فضایی که ضریح قرار داره پشت در یه کنجی پیدا کردم نشستم یه رفیقی هم پیدا کردم، بعد یکی ازین خانما اومد یجوری با زبون خودشون بهم فهموند که من پام درد میکنه میشه بزاری من اونجا بشینم گفتم چشم ولی این رفیقم میگفت نه بشین اینا شش امامین نجسنو ولکن و هی به خانمه میگفت نه ولی خب طرف حسابه خانمه من بودم که بلند شدم و جامو دادم بهش بنظرم این رفتارها بیشتر تاثیر گذار خواهد بود تا بخوای باهاشون لج کنی که نه تو شیش امامی هستی _______ درود بر شما 👌 پیغمبر ما هم با رحمت للعالمین بودنشون مردم رو به اسلام دعوت می‌کردن و اسلام رو به اینجا رسوندن. اگه قرار بر تمسخر و تندی کردن باشه مردم باید جذب چیِ دین و‌ مذهب ما بشن؟! بالاخره ما باید یه فرقی با تکفیری‌ها داشته باشیم!... .
طرف کامنت گذاشته بود: _ اینا شش امامی‌ان حقشونه! یه نفر جواب داد: _ به هرحال زائر امام حسینه باید حرمتش رو نگه دارن؛ یعنی چی که این طوری وسط حرم مسخره‌اش کردن و فیلم گرفتن و منتشر کردن؟! اون یکی گفت: _ شمر هم اومده بود کربلا! باید حرمتش رو نگه داریم؟! پرسیدم: _ شمر هم برای زیارت اباعبدالله اومده بود؟! جواب داد: _ چیه نکنه می‌خوای بگی زیارت اینا قبوله؟! گفتم: _ شما اینقدر جرأت دارید که بگید زیارت اینها قبول نیست؟ یا اونهایی که دارن تو صحن اباعبدالله زائرش رو مسخره می‌کنن پیش خدا محترم‌ترن؟! و در ادامه، این ماجرا رو براش نوشتم 👇🏻 💠 @ravidin | راویدین
• 🔹خدا به حضرت موسی فرمود: موسی دفعه بعدی که خواستی بیای به کوه طور، یه نفر که مطمئنی از خودت پایین تره، با خودت بیار اینجا. 🔸حضرت موسی رفت و تا دیدار بعدی، دنبال همچین فردی گشت. 🔹نگاه کرد، دید فلانی کافره، فلانی مشرکه، فلانی عالم بی عمله، فلانی غرق فساد و گناهه... اما پیامبر خدا جرأت نکرد هیچ کدومشون رو به عنوان آدم پایین‌تر از خودش به اونجا ببره؛ با خودش می‌گفت من که از زیر و بم زندگی اینا خبر ندارم شاید اینا هم یه نقطه نورانی تو زندگی‌شون داشته باشن که باعث بشه مقامشون از من پیغمبر خدا بالاتر باشه! 🔸خلاصه حضرت موسی دست خالی راه افتاد سمت کوه طور. بین راه، چشمشون به یه سگ مریض افتاد که از شدت بیماری، بدنش فاسد شده بود و دست بهش میزدن دست و پاهاش کنده می‌شد! 🔹حضرت خواستن همون سگ رو بذارن روی یه حصیر و با خودشون ببرن که یه لحظه تنشون لرزید! با خودشون گفتن اگه این سگ هم با همین حال، تو عالم خودش یه حساب و کتابی با خدا داشته باشه چی؟! 🔸حضرت، سگ رو هم بیخیال شدن و دست خالی رفتن به کوه طور. 🔹خدا فرمود: _ موسی مگه قرار نبود یه موجودی که مطمئنی از خودت پایین‌تره رو‌ با خودت بیاری؟ چرا کسی رو نیاوردی؟! 🔸حضرت موسی فرمود: _ خدایا من هرچی نگاه کردم، جرأت نکردم کسی رو از خودم پایین‌تر ببینم؛ با خودم گفتم شاید یه حساب و کتابی با تو دارن که من ازشون بی‌خبرم و به خاطر همون، از من بالاتر باشن! 🔹خدا فرمود: _ موسی به عزت و جلالم قسم اگه حتی همون سگ رو با خودت میاوردی، از مقام نبوت خلعت می‌کردم!!... ♨️ به روایت راویدین 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ﴾﷽﴿ 🔹امیرالمؤمنین، مشغول وصله زدن کفششون بودن که ابن عباس وارد شد. حضرت فرمودن: ابن عباس! به نظرت این کفش چقدر می‌ارزه؟! 🔸ابن عباس عرض کرد: هیچی! کسی حاضر نیست بابت همچین کفش کهنه و داغونی هزینه کنه. 🔹امیرالمؤمنین فرمودن: به خدا قسم همین کفش، برای من دوست داشتنی‌تره از ریاست و حکومت بر شما! مگه این که بتونم به وسیله حکومت حقی رو زنده کنم و باطلی رو از بین ببرم!... ♨️ به روایتِ راویدین 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
‌ چیزی که می‌دونم اینه که یه روزی، ما رو بابت نرسیدن به بعضی از آرزوهامون مؤاخذه می‌کنن!... 💠 @Ravidin | راویدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• 🔹بی‌آرتی تو ایستگاه حرم نگه داشت. طبق معمول، کلی آدم هجوم آوردن سمت در؛ یه عده برای پیاده شدن، یه عده هم برای سوار شدن. 🔸یکی از خانم‌ها، بچه‌ی حدودا دو ساله‌اش رو توی کالسکه خوابونده بود و اونجایی که صندلی آقایون و خانم‌ها از هم جدا می‌شه، درست روبه روی در ورودی خانم‌ها نشسته بود لبهٔ سکو. 🔹با توقف بی‌آرتی تو ایستگاه و هجوم مسافرها، همون جا ایستاد تا یکم خلوت بشه و بتونه کالسکه رو ببره بیرون. 🔸پیاده شدن مسافرها که طولانی شد، جمعیت بیرون بی‌آرتی هم صبرشون تموم شد و تلاششون رو برای سوار شدن آغاز کردن. 🔹چند نفر از خانم‌ها داد و هوار می‌کردن که بذارید ما اول پیاده بشیم بعد سوار شید! اما کو گوش شنوا؟!.. 🔸کم کم صدای این مادر هم در اومد؛ تو اون شلوغی و گیر و دار، شنیدم یکی از خانم‌ها داره به این بنده خدا فحاشی می‌کنه که «تو چرا کالسکه آوردی؟ چرا جمعش نکردی؟ چرا همون اول پیاده نشدی؟..» 🔹نگاه کردم ببینم کدوم زنی می‌تونه این‌قدر بی‌ادبانه جلوی این همه محرم و نامحرم بددهنی کنه، که دیدم در کمال ناباوری و تأسف و تاثر و کلی احساسات بد و منزجر کننده دیگه، تمام این الفاظ داشت از دهان یه خانم با لباس خادمی امام رضا خارج می‌شد!!!... 🔸یقینا هرچقدر توصیف کنم و توضیح بدم که چقدر از دیدن این صحنه حالم بد شد نمی‌تونید عمق فاجعه رو درک کنید! 🔹در همین حد بگم که اون لحظه، منی که اغلب اوقات معتقدم «انسان ممکن الخطاست، خیلی وقت‌ها باید فرصت داد، باید نادیده گرفت، شاید طرف توبه کنه و این حرف‌ها» اون لحظه روی مقنعه و سر آستین اون خانم دنبال اسمش می‌گشتم تا گزارش بدم، تا از خدمت محرومش کنن، تا چنین آدمی بیشتر از این به آبروی امام رضا لطمه نزنه!.. 🔻این اولین باری بود که این روایت مثل میخ تو اقصی نقاط مغزم کوبیده شد؛ یه طوری که هنوز هم دردش رو احساس می‌کنم: «کونوا لَنا زَینا، وَ لا تَکونوا عَلَینا شَینا!» یعنی آی شیعه‌ها! آی مسلمونا! آی بچه مذهبی‌ها! «مایهٔ آبروی ما باشید، نه لکه ننگ ما!...» ♨️ به روایتِ راویدین👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• شاید باورتون نشه اما هربار سریال رو می‌بینم، باعث میشه عمیقاً خداروشکر کنم؛ وقتی می‌بینیم یه عده هستن تو دنیا که زندگی‌شون شده گرفتن آتو از این و اون، چاپیدن این و اون، رو کم کنی از این و اون، باج گرفتن از این و اون، سر به نیست کردن این و اون، ساکت کردن این و اون... و من می‌تونم به دور از چنین دنیای سیاه و کثیفی، دوتا لیوان چای بریزم، ببرم توی اتاق ساده و کوچیکمون، یکمی اون طرف تر از میز تحریر، دخترم رو روی پاهام بخوابونم، راجع به آخرین کتابی که خوندم یا آخرین چیزی که یاد گرفتم با همسرم کلی صحبت کنم و چند ساعتی لذت دو عالم رو ببریم از چراغ جدیدی که به لطف اون مطالب توی ذهنمون روشن شده. خدا رو بی نهایت شکر می‌کنم بابت همین خوشی‌های کوچولو، اما زیبا، اما گرم، اما دوست داشتنی... _ فاطمه رحیم زاده ✍ 💠 @Ravidin | راویدین
‌ دنیای عجیبیه! شب چشم‌هاتو می‌بندی در حالی که احساس می‌کنی خوشبخت‌ترین فرد عالمی؛ و صبح چشم‌هاتو باز می‌کنی درحالی که حس می‌کنی هیچ کس زیر این آسمون خدا غمی به سنگینی غم تو نداره!... بالاخره یه روزی می‌فهمیم زیادی روی این دنیا حساب کرده بودیم... بالاخره یه روزی می‌فهمیم جای اشتباهی سرمایه‌گذاری کرده بودیم... 💠 @Ravidin | راویدین
راویگپ | Ravigap
‌ دنیای عجیبیه! شب چشم‌هاتو می‌بندی در حالی که احساس می‌کنی خوشبخت‌ترین فرد عالمی؛ و صبح چشم‌هاتو با
‌ به نام خداوند رحمتگر مهربان از حسین بن علی به محمد بن علی و دیگر فرزندان هاشم: و اما بعد؛ دنیا چنان است که انگار هرگز نبوده و آخرت چنان است که گویا همواره بوده است! والسلام... | بحارالانوار،ج۴۵،ص۸۷ 💠 @Ravidin | راویدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله... مصیبت تو چنان سخت و عظیم بود که تحمل باقی مصیبت‌ها را آسان نمود! آن چنان بزرگ، که تمام مردم به یک اندازه داغدار شدند... اگر تو ما را به صبر و شکیبایی امر نفرموده بودی و از بی‌تابی نهی نمی‌کردی، آن‌قدر برای تو گریه می‌کردیم که اشکی نماند برایمان؛ و این درد جانکاه، همیشه بر قلبمان سنگینی می‌کرد؛ و حزن و اندوهمان دائمی می‌شد و ابدی! که همهٔ اینها هم کم است در داغ تو! اما چه می‌توان کرد؟!... نه می‌شود زندگی را برگرداند ، و نه می‌شود مرگ را دور کرد... پدر و مادرم به فدایت! در پیشگاه پروردگارت از ما یاد کن، و ما را در خاطرت نگه دار 😭💔 | نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳۵ 🫀 ♨️ به روایتِ راویدین👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• قشنگ گفت: _ خطرناک‌ترین آدم‌ها «بد دین‌ها» هستن! هیچ گناهکاری به اندازه اینها به دین ضربه نمی‌زنه!... 💠 @Ravidin | راویدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ▪️می‌گفت: وارد مدینه که شدم، چشمم به یه جوونی افتاد که از شدت زیبایی‌اش ماتم برد! از یه نفر پرسیدم: این آقا کیه؟! جواب داد: حسن؛ پسر علی بن ابی طالب. ▪️من به علی، به خاطر داشتن همچین پسری حسودی‌ام شد؛ رفتم جلو گفتم: تو پسر ابوطالبی؟! فرمود: نه من نوه ایشونم. جلوی چشمش دوبار خودش و پدرش رو نفرین کردم! ▪️حسن بن علی، منتظر موند تا حرفام تموم بشه؛ بعد یه طوری که انگار هیچی نشنیده بود بهم گفت: _ به نظر میاد اینجا غریبید؛ اگه خواستید اسبتون رو عوض کنید یا هروقت هرچیزی نیاز داشتید حتما روی کمک من حساب کنید. ▪️از خجالت وا رفتم! دیگه روم نشد تو صورت کسی نگاه کنم چه برسه به جواب، یا حتی یه تشکر خشک و خالی!... ▪️درحالی که قلبم فریاد میزد تا حالا هیچ کسی رو به اندازه این آدم دوست نداشته، قدم‌هام رو تند کردم و با سرعت از اونجا دور شدم!... | میزان الحکمه، ج ۱، ص ۳۲۸ ♨️ به روایتِ راویدین 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ سلام چطورید؟! ‌
• دیشب داشتیم از خیابون مرحوم واعظ طبسی می‌رفتیم سمت حرم، که دیدیم یکی از موکب‌ها حالت گیم نت طور، بازی کامپیوتری (ایرانی) گذاشتن برای نوجوون‌ها! این طوری بود که باید از چندتا مرحلهٔ روخوانی قرآن، حفظ یه سوره کوچولو، تدبر در قرآن و غیره، چهارتا کارت امتیاز به دست می‌آوردن، بعد با اون کارت‌ها می‌تونستن بازی کنن. خییییییلی موکب متفاوت و جذابی بود! خییییییلی خوشمان آمد! خییییییلی آفرین به خادمینش! خییییییلی تنشون سلامت 💚 💠 @Ravidin | راویدین
• یه صحنهٔ دیگه هم که خیلی برام جالب بود این بود که تو مسیر حرم، یهو دیدیم سه نفر با شمشیر و لباس عربی ایستادن بالا سرمون! به همراهم گفتم اینا مجسمه‌ان دیگه نه؟! یهو یکی‌شون پلک زد! داد زدیم یا اباالفضل واقعیه 😂 ظاهراً کاربرد اونا هم این بود که باید ازشون می‌پرسیدیم جریان شما چیه؟ بعد اون بزرگواران یه قسمت از تاریخ رو با نمایششون روایت می‌کردن. که چون عجله داشتیم متاسفانه از این بخش فقط سکته‌اش به ما رسید :) 💠 @Ravidin | راویدین
‌ خلاصه که موکب‌های امسال مشهد خیلی خلاقانه بودن؛ خواستم خسته نباشید بگم به خادمینشون و از رفقایی که مشهد تشریف دارن دعوت کنم که برن و استفاده کنن 🌱 💠 @Ravidin | راویدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• طرف فقیر بود؛ همچین سر و وضع تمیز و مرتبی نداشت. اومد بین اصحاب و نشست کنار یه آدم پولدار و اتو کشیده! پولداره از ظاهر فقیر بدش اومد و خودش رو کنار کشید؛ تا پیغمبر این حرکت رو دیدن، رو به اون آدم ثروتمند فرمودن: _ چی شد؟ ترسیدی چیزی از فقر این بنده خدا به تو بچسبه؟! گفت: نه یا رسول الله! _ ترسیدی چیزی از ثروت تو به این بنده خدا بچسبه؟! + نه یا رسول الله!! _ ترسیدی لباس‌هات کثیف بشن؟! + نه یا رسول الله!!! _ پس چرا اینطوری خودت رو کنار کشیدی؟! + اشتباه کردم! شرمنده ام! برای جبرانش حاضرم نصف ثروت خودم رو به ایشون ببخشم تا من رو حلال کنه. مرد فقیر گفت: ولی من حاضر نیستم قبول کنم! چون می‌ترسم یه روزی من هم مثل این آقا مغرور بشم و با یه برادر مسلمون خودم همچین رفتار متکبرانه‌ای داشته باشم!... ♨️ به روایتِ راویدین 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
راویگپ | Ravigap
• طرف فقیر بود؛ همچین سر و وضع تمیز و مرتبی نداشت. اومد بین اصحاب و نشست کنار یه آدم پولدار و اتو کش
📪 پیام جدید https://eitaa.com/ravidin/1411 سلام علیکم بزرگوار اجرتون با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها خیلی قشنگ بود من افغانستانی هستم و ممنونم از شما بزرگوار با این روایت قشنگ متأسفانه جریانی که امروز ها مارو تحت فشار قرار می‌دهد و باعث آزار و اذیت می‌شود و توهین هایی که میشود اشاره ای قشنگ کردید سپاسگزارم __ سلام علیکم و رحمت الله ✨ خیلی خیلی خوش اومدین به کانال خودتون 🌱 سلامت باشید ان شاءالله؛ متاسفانه همون طور که خودتون زیاد دیدید یه عده هستن که مثل عصر جاهلیت گرفتار نژاد پرستی‌ان؛ همون پدیده‌ای که امروز غرب پز مبارزه باهاش رو میده، درحالی که پیغمبر ما ۱۴۰۰ سال قبل علم مبارزه باهاش رو بلند کردن! امروز که این توئیت رو دیدم داشتم فکر می‌کردم اتفاقا اگه خدا بخواد محبت اهل بیت رو از یه گروه قبول کنه قطعا امثال همین مردم پاکستان و افغانستان هستن؛ چون دارن از تکفیری‌ها می‌خورن، از هندوها می‌خورن، از بودایی‌ها می‌خورن، حتی از شیعیان نژاد پرستِ مدعی هم می‌خورن، اما باز پای محبت اهل بیت ایستادن!... اجرتون با خود حضرت زهرا ان شاءالله ‌
• 🔸گفتم: می‌دونی لیلة‌المبیت چه شبیه؟ 🔸گفت: آره؛ شبی که اميرالمؤمنين، به جای پیغمبر خوابید، تا جون ایشون رو نجات بده. 🔸گفتم: نه! لیلة‌المبیت شبیه که، تا اون شب عده کمی ایمان آورده بودن، از اون عده کم هم، خیلی‌هاشون به طمع جانشینی و پست و مقام دور و اطراف پیغمبر می‌چرخیدن، منتشر فرصت می‌گشتن! شبی که مسلمون‌ها می‌دونستن اگه با موفقیت صبح بشه، اگه پاشون به مدینه برسه، تمام اون سختی‌ها، شکنجه‌ها، فقر و مصیبت‌ها، تمومه؛ دیگه می‌تونن حکومت خودشون رو تشکیل بدن، می‌تونن به آرامش برسن.. لیلة‌المبیت، شبی بود که همه مسلمون‌ها در آرزوی صبح فردای اون بودن، یه جورایی براشون، فردای ظهور محسوب می‌شد!.. اما اميرالمؤمنين، تو چنین شب بزرگ و سرنوشت سازی، تمام اون رؤیاها رو، تمام اون آرزوها رو، امید دیدار صبح ظهور رو، پست و مقام آینده رو، مال و ثروت رو، همه رو گذاشت کنار، تو جایگاهی قرار گرفت که مطمئن بود کشته می‌شه! اما گفت: عمر و جوونی و آرزو و دلِ خوش و هرچی دارم و ندارم فدای سر اسلام و رسول خدا 🌱 _________ ♨️ به روایتِ راویدین 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
‌ عهدنامه مالک اشتر واقعا گنجینهٔ عجیب و غریبیه!... مثلا یه چیزی که خیلی توجه من رو جلب کرد اینه که امیرالمؤمنین، اول از همه، از حقوق خود خدا شروع می‌کنن، بعدش میان سراغ طبقات مردم؛ قاضی‌ها، فرمانده لشکر، سپاهیان، صنعتگران، تولید کننده‌ها و.... تا این که میرسن به اون پایین‌ترها؛ می فرمان تو جامعه یه عده از مردم هستن که به خاطر شدت فقر و طبقه پایین اجتماعی‌شون، همه به چشم حقارت نگاهشون می‌کنن! کسی بهشون توجهی نداره!.. حضرت به مالک دستور میدن حواست به این گروه بیشتر از بقیه باشه! حتی باز فقرا رو تقسیم بندی می‌کنن که یه عده نیازشون در این حده، گروه بعدی بیشتره، گروه بعدی بیشتره و... یه عده‌شون میان نیازشون رو مطرح می‌کنن، یه عده صورتشون رو با سیلی سرخ نگه می‌دارن؛ حکومت باید اوضاع همه اینها رو زیر نظر داشته باشه و از فلان راه‌ها ملزومات زندگی‌شون رو فراهم کنه! یعنی بعضا حقوق یه افرادی رو نام می‌برن و شدیدا تأکید می‌کنن به رسیدگی به اونها، که شاید من و شما حتی اگه کنارشون راه بریم هم اونها رو نبینیم! خیلی عجیبه خیلی!... کاش اینو می‌فهمیدیم که چقدررر این دنیا به یک امیرالمؤمنینِ دیگه نیاز داره... ❤️‍🩹 🫀 💠 @Ravidin | راویدین
‌ زمستان سال ۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسه‌ای که مدیر به‌ اصطلاح خوش‌فکری داشت‌ که در اواسط سال تحصیلی اومده بودن بر اساس نمره‌ی امتحانات، انضباط و کارنامه‌ی شبانه‌ای هر شب که توسط والدین پر می‌شد (که در اون مثلاً ساعت خواب بعد از ساعت ۹ تخلف محسوب می‌شد) به دانش‌آموز درجه و رتبه می‌دادند، به این صورت که دانش‌آموز عالی و درس‌خون و پسر خوب می‌شد (ساعی) دانش‌آموزی که مستعد بود و محتاج به تلاشی بیش‌تر می‌شد (کوشا) و زباله‌های مدرسه هم می‌شدند (غافل) پس چی شد؟ به‌ ترتیب شأنیت: ساعی، کوشا، غافل. پس از تعیین سطح توسط شورای مدرسه شما کارت خودت رو باید به جلوی لباست با سنجاق وصل می‌کردی و اگر جوری قرار می‌گرفت که دیده نمی‌شد تخلف محسوب می‌شد، مثل پلاک ماشین، حالا شما حساب کنید نوجوونی که عرض شونش ۴۵ سانته یک کارت پرس‌شده‌ی مثلا ً ۱۸ سانتی رو روی سینه‌ش که سطح و شأن اجتماعی‌ش رو نشون می‌داد باید نگه میداشت. من توی درجه‌بندی توی دسته‌ی (غافل) قرار گرفتم. روزهای اول خیلی باهاش کلنجار رفتم تا دیده نشه، مثلاً پشت کارت غافل  کارت دانش‌آموزی‌م رو می‌ذاشتم و می‌چرخوندمش به سمت کارت دانش‌آموزی‌ تا کم‌تر آبروریزی بشه که اینجا هم با برخورد خشن ناظم مواجه می‌شدم که چرا کارتت پیدا نیست. ادامه... 👇 💠 @Ravidin | راویدین
راویگپ | Ravigap
‌ زمستان سال ۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسه‌ای که مدیر به‌ اصطلاح خوش‌فکری داشت‌ که در ا
‌ چند هفته گذشت دیدم نمی‌شه، باید خودم‌ رو ازین ذلت نجات بدم، با کلی تلاش و زود خوابیدن و چند امتحان نمره بالاتر گرفتن شایسته‌ی درجه‌ی کوشا شده بودم که  وقتی رفتم برای تعویض کارت  کسی پاسخگو نبود، متوجه شدم که سیاست عوض شده. رتبه‌بندی این‌جوری شده بود به ترتیب از عالی به نازل،(ممتاز)(ساعی)(کوشا) این‌جوری عملاً همون غافل محسوب می‌شدم. این خاطرات رو مدت‌ها بود می‌خواستم بگم، یک بار یادمه توی مدرسه دارالفنون، دوستانی از آموزش و پرورش محبت کرده بودند و برای من نکوداشتی گرفته بودند. با لوح کاغذ aA و از من خواستن که بیام بالا و صحبت کنم، من حوصله نداشتم ولی برای اینکه نگن متکبری رفتم، اونجا گفتم زمانی که من بچه بودم و  به مدرسه می‌رفتم هیچ احساس احترامی دریافت نمی‌کردم، از دم در مدرسه که وارد می‌شدم در، سطل اشغال، تخته سیاه، میزها، معلم، دانش‌آموزها، همه و همه بهم با زبون بی‌زبون می‌گفتن خاک بر سرت کنن، ریاضی بلد نیستی، زبانت خوب نیست، دیکته  بلد نیستی. اما هیچ وقت کسی نیومد بگه چقدر خوب طراحی می‌کنی، حتی معلم هنر. حالا شماها هر چی به من بگید استاد، هنرمند، فلان و  چنان، من همون حرفای بچیگیم‌رو باور دارم، همون خاک بر سرت رو. آدم‌ها در کودکی همان آ‌دم‌های بزرگسالی‌ان، با تجربه‌ی کم‌تر، وقتی در اول دوران حیات، من رو به اسمی بخوانی من با همون اسم خودم‌ می‌شناسم. تصویر مربوط به کارنامه سال آخر هنرستان من هست: سال ۱۳۸۲. _ هنرمندی که دوست دارم آثارش رو دور تا دور خونه ام ببینم؛ 💠 @Ravidin | راویدین
‌ 🔹نمی‌دونم بزرگ‌تر تو‌ کانال داریم یا نه؛ اما میگم برای خودمون که قراره یه روزی بزرگ‌تر چند نفر دیگه بشیم. 🔸مطلبی که استاد روح الامین منتشر کردن، درمورد اشتباه تربیتی کادر مدرسه بود؛ اما خیلی اوقات این اشتباه از والدین سر میزنه!... 🔹متاسفانه متاسفانه یه زمانی والدین فکر‌ می‌کردن بچه اگه نمره‌هاش بالای ۱۸ نباشه، اگه دکتر مهندس نشه، نابود شده! برای همین کلیییییی فشار میاوردن روی بچه، کلی استرس بهش وارد می‌کردن که تو کنکور قبول نشی بدبخت میشی‌ها! نمره‌ات کمتر از فلان باشه من می‌دونم و تو ها!! هنوز هم هستن قطعا... 🔸غافل از این که حقیقتا در خیلیییی موارد استعداد بچه بیرون از فضای مدرسه و دانشگاهه! 🔹آره کمکش کنید که با همون نمره لب مرز هم که شده اقلا دیپلم رو بگیره که سرش پایین نباشه، اما اگه می‌بینید استعدادش یه چیز دیگه، یه جای دیگه است، بیشتر از این بهش فشار نیارید! 🔸دور و برتون رو ببینید؛ چقدر آدم می‌شناسید که تو مدرسه افتضاح بودن، اما تو فلان هنر، تو فلان شاخه نابغه‌ان و خدا تومن ازش درآمد دارن! 🔹ما قرار نیست هشتاد میلیون آدم شبیه هم باشیم؛ هر کدوممون یه استعداد متفاوت داره! هرکدوممون تو دنیا یه نقشی داره. یه نفر مثل استاد روح الامین نقاش فوق العاده‌ایه، یه نفر خیاط خوبیه، یه نفر آرایشگر خوبیه، یه نفر ورزشکار خوبیه... مهم اینه که آدم هرجا هست، بهترین نسخه خودش باشه. 🔸بگردید ببینید علاقه و استعداد بچه‌هاتون کجاست؟ کمکش کنید تا همون جا رشد کنه، تا همون جا نابغه باشه. نذارید بچه‌ها به خاطر کم بودن نمره‌هاشون احساس کنند شکست خوردن یا چیزی از بقیه کم دارن. 🔹این واقعا جدا حقیقتا یکی از بزرگ‌ترین ظلم‌هاییه که میشه به بچه و آینده‌اش کرد و چه خوشبختن بچه‌هایی که والدینی با این حجم از درک و حمایتگری بالا دارن. 🔻پ.ن: البته که این راحت گرفتنه شامل حال بچه‌هایی که کوچیک‌ترن و تازه وارد فضای مدرسه شدن نمیشه. چون اونها بعضا درسشون خوبه فقط تنبلی می‌کنن؛ یه کوچولو سخت گرفتن لازمه تا راه بیفتن. ♨️ به روایتِ راویدین 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6