🔸آخرهای شب بود که امیرالمؤمنین و جناب کمیل بن زیاد از جایی رد میشدن؛ یه صدا باعث شد جناب کمیل خشکش بزنه و دیگه نتونه قدم از قدم برداره!
🔹داخل یکی از خونهها، یه نفر با یه لحن و صدای عجیب قشنگی داشت این آیه رو میخوند:
- «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا...» ✨
🔸خلاصهی معنی آیه این بود که آیا اونهایی که شبها تا صبح مشغول عبادتن، با اونهایی که مشغول گناه هستن برابرن⁉️
🔹امیرالمؤمنین که اشک شوق و حسرت کمیل نسبت به صاحب اون صدا رو دیدن، یه آهی از ته دل کشیدن و فرمودن:
کمیل! زیاد غبطه این آدم رو نخور! این به
اصطلاح قاری قرآن، اهل جهنمه!! 🔥
🔸کمیل باورش نمیشد مردی که اون موقع شب بیدار شده و با اون سوز و به اون قشنگی قرآن میخونه جهنمی باشه❗️
🔹گذشت و جنگ نهروان، جنگ امیرالمؤمنین با خوارج اتفاق افتاد.
بعد جنگ، امیرالمؤمنین همین طور که بین کشتهها راه میرفتن، نوک شمشیرشون رو گذاشتــن روی سـر یکی از کشتــههای سپــاه دشمن و رو به کمیل فرمودن:
یادته اون شب چقدر به حال اون قاری قرآن غبطه خوردی؟ این آدم همون قاریه‼️...
🔸بدن کمیل از این حجم از عاقبت به شری شروع کرد به لرزیدن! همون جا خم شد دست امیرالمؤمنین رو بوسید و استغفار کرد...
#امیرالمؤمنین
#روایت_من
♨️ به روایتِ راویدین 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185