eitaa logo
انجمن راویان فجر فارس
1.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
749 ویدیو
72 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی انجمن راویان فجر فارس راویان عزیز هرگونه تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
📌نماینده تراز مجلس از دید مقام معظم رهبری
مراسم نقد و بررسی کتاب ((اشک حوا)) با حضور: هاشم کرونی، محمد حسن عظیمی و نویسنده سیده معصومه حسینی سه شنبه 17 بهمن 1402 سالن سرای سخن ، مدیریت اسنادو کتابخانه ملی منطقه جنوب کشور (شیراز) @asemane3
✨️ستاره های شهر 🎤روایت هفدهم 💥نصرت‌الهی‌در والفجر‌۸ قله ی فتوحات دفاع مقدس 🔸️یاد و پیام شهدای گرانقدر عملیات های‌والفجر‌۸ و کربلای ۴ ، ۵ و ۸ 🧭زمان: جمعه ۲۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۸/۳۰ 🏛مکان: فیروزآباد ، تالار هنر ، فاز۲ همراه با برنامه های فرهنگی ، هنری و آئینی @raviyanfarss @kshohadayefars
📸 🔹برگزاری مراسم مکتب حاج قاسم و یادواره شهدا مدارس شهرستان خرامه 🎤راوی برادر محمد خالق محمدی 🔹 کانون راویان شهيد سلیمان زارع ناحیه مقاومت بسیج سپاه شهرستان خرامه 💥 محور مرکزی سردار شهید حسن حق نگهدار ⭐️دومین کنگره ملی شهدای فارس آبان ماه ۱۴۰۳ @raviyanfarss @kshohadayefar
🔹اعلام خبر شهادت سید محمدرضا سادات علوی (از نیروهای لشکر فاطمیون) که در حملات آمریکا به دیرالزور به شهادت رسیده اند به خانواده معزز شهید در منزل پدری ایشان در شهرستان خرامه ‌‌‌‌ 🔹 کانون راویان شهيد سلیمان زارع ناحیه مقاومت بسیج سپاه شهرستان خرامه 💥 محور مرکزی سردار شهید حسن حق نگهدار ⭐️دومین کنگره ملی شهدای فارس آبان ماه ۱۴۰۳ @raviyanfarss @kshohadayefar
از شام بلا شهید آوردند ... از شهدای لشکر فاطمیون در حمله اخیر آمریکا به سوریه تشییع پیکر مطهر شهید 🥀سه شنبه ۱۷ بهمن از ساعت ۱۲ ظهر 🥀از حرم مطهر حضرت شاهچراغ به طرف گلزار مطهر شهدای شهر مقدس شیراز ⭐️دومین کنگره ملی شهدای فارس آبان ماه ۱۴۰۳ @raviyanfarss @kshohadayefar
باد می‏وزد و ساعات سرخ حماسه را در گوش درختان، نجوا می‏کند. من، در باور خیس دریاچه‏ها ، پرواز آخرت را پلک می‏تکانم ، به نیزارهای خاموش دل می‏دهم. ای محمدشهید؛ با ما که این‏ چنین مچاله خویشتن مانده‏ایم ، از وسعت روشن افق‏های دور بگو و از صدای عشق ، تا به قله‏های بلند رهایی بیندیشیم و در رویای سپید ملکوت ، دشت‏های شقایق‏پوش وطن را، دف‏زنان به شور آییم و مسرور شویم. باورمان، چشمان آسمانی توست باورمان، چشمان آسمانی تو است که کوچه‏های شهر را خورشید می‏پاشد. تو آن اسطوره‏ای که شب‏های بی‏شمار، سر بر شانه‏های ماه، شاعرانه‏ترین واژه‏ها را گریسته‏ای. پنجره‏های منتظر، نگاه ستاره‏پوشت را بسیار تجربه کرده‏اند. خونت که بر خاک ریخت، اندوه رفتنت، سینه سرخان زمین را زمین‏گیر کرد. نیستی! اما سال‏هاست شهر، یاد تو را نفس می‏کشد و نامت، نشانی جاده‏های باران را به یادمان می‏آورد. اقتدار روزهایمان را در تو یافته‏ایم؛ در رد گام‏های مقاومت ود دفاع از حرم. سرفراز ایستاده‏ایم و پیام بلند تو را با فرزندان وطن، زمزمه می‏کنیم. اگر در هوای استقلال نفس می‏کشیم نیستی؛ اما نوباوگان وطن، هر روزشان را پلاک می‏خوانند و چفیه می‏نویسند. اینان، روایت‏گر حماسه تواند؛ آن‏گاه که با شمشیر صدایت، عربده بادهای هرزه‏گرد را به دریدن برخاستی و هجوم بی‏وقفه شب و حضور دامنه‏دار کویر را ایستادگی کردی. تو ماندی تا قله‏های میهن، با آفتاب سربلندی، به صبح سلام بگویند. تو رفتی، تا خیابان‏های شهر را گام‏های نامردمی، آلوده نکند. اگر در هوای پاکیزه استقلال نفس می‏کشیم، اگر ایستاده‏ایم و روشنی را ادامه می‏دهیم، یعنی دریافته‏ایم بزرگی‏ات را؛ یعنی هنوز بر پلکان دل‏هامان نشسته‏ای و چشمان یاس رازقی را لبخند می‏زنی. نگاه کن، چه بارانی می‏بارد! با تو، بر کتیبه‏ های عشق حک شدیم چشم می‏گشایم بر پنجره‏های آفتابی و نور منتشرت را می‏نوشم. تو از خورشیدزاران دور آمده بودی؛ از دامنه‏های ستاره. خاطره‏هایمان را آبی تفکر تو آسمانی کرده است. تو را در گردنه‏های برفگیر، به پاسداری بهار دیده‏اند و من به درختان بلندی می‏اندیشم که از پس گام‏های آخِرت، قد برافراشتند و به کوچه‏هایی که نامت، شکوهمندشان کرده است. از تو می‏گویم که نگذاشتی جاده‏های آوارگی، دلتنگمان کند؛ نگذاشتی سردر گریبان شبانه‏های سیاه یأس شویم. می‏ستاییمت؛ که با تو، بر کتیبه‏های سرخ عشق، حک شدیم... هشتمین سالروز شهادت ✍️🏻 @hatef10012
اردوی راهیان نور ۲ الی ۶ اسفند ۱۴۰۲ به مدت ۵ روز ستاد راهیان نور شهید مرتضی جاویدی مختص خانواده هایی است که قصد دارند با خودروی شخصی خودشان به سفر راهیان نور عزیمت نمایند. 📆زمان ثبت نام از ۱۴۰۲/۱۱/۱۵  لغایت ۱۴۰۲/۱۱/۲۵ می باشد. 🚌امکان اعزام اتوبوس نمی باشد و افراد می بایست حتماً خودروی شخصی داشته باشند. ⛺️اسکان حسینیه می باشد و خواهران و برادران به صورت مجزا از یکدیگر می باشد 📜برنامه ریزی شده تا حداقل از 10 یادمان زیارت بعمل آید و هر خودرو از طریق لوکیشن  و مسیر دهی در یادمان ها میبایست حاضر شود، و امکان پشتیبانی در مسیر محیا نیست، بنابر این قبل از سفر از صحت و سلامت خودرو خود اطمینان حاصل فرمایید. 🧮تامین اسکان، غذا از شام 12/2 الی صبحانه 12/6 (چهار وعده صبحانه به همراه میوه، سه وعده ناهار، چهار وعده شام) برنامه فرهنگی و روایتگری در یادمانها،مسیر دهی و برنامه ریزی به عهده کاروان خواهد بود  💳سرانه هر نفر ۴۹۵ هزار تومان می باشد. ضمنا در راستای مشارکت بیشتر خانواده ها ،می توانید با پرداخت ۱۵۰ هزار تومان به ازای هر نفر ثبت نام اولیه را انجام دهید و ۱ اسفند مابقی هزینه را واریز نمایید 👥افراد بالای 5 سال شامل هزینه کامل می باشند. 📞شماره تماس جهت هماهنگی بیشتر 09170710720  و زمان پاسخگویی تلفنی از ساعت 18 الی 21 می باشد. 📥جهت ثبت نام از طریق فرم دیجیتال  https://digiform.ir/w62614d93  اقدام ورسید انتقال هزینه را نیز در پایان از همان طریق بار گذاری نمایید. گروه جهادی عاشورا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷 به اطلاع می‌رساند مراسم بزرگداشت سردار شهید جاویدالاثر «شهید سردار خورشیدی» ، شهید شاخص شهرستان کوار ، با عنوان : یادواره بزرگ خورشید شهر ، هم‌زمان با شام شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام برگزار می‌گردد. زمان : سه شنبه 17 بهمن 1402 هم‌زمان با نماز مغرب و عشاء مکان: مصلی چهارده معصوم (علیهم‌السلام) شهرستان کوار با روایتگری همرزم شهید ، جانباز پر افتخار «سید علی مؤمن» و مداحی کربلایی «روح‌الله سالخورده» و اجرای سایر برنامه‌های هنری و نمایشی... از عموم برادران و خواهران خصوصاً خانواده معظم شهداء و هم‌رزمان ایشان دعوت به عمل می‌آید. ان‌شاءاللّه اطعام مهمان سفره پر برکت اهل بیت و شهید می باشید.
ستاد بزرگداشت شهید شاخص شهرستان کوار
🍃 نثار روح مطهر شهداء و امام شهداء ، فاتحة مع الصلوات ..🥀
فرازی از وصیت نامه شهید مسلم‌اثنی عشری مردم! قدر انقلاب ورهبر عزیزمان  را بدانید و آگاه باشید که این انقلاب به خودی خود به وجود نیامده ، بلکه با رنج و مشقت و با ریختن خون های فراوان به دست آمده ، پس در راه حفظ آن بکوشید، به خواهرانم و همه خواهران دینی ام سفارش می کنم که حجابشان را رعایت کنند و نگذارند که ازآنها سوء استفاده شود. اگر ما می جنگیم اول به فرمان رهبر و برای حفظ ناموس است . و بعد دفاع از میهن، همیشه با روحانیت باشید و ازآنها پشتیبانی کنید. @raviyanfarss @kshohadayefar
📸 🔷 جشن دهه هشتادی های انقلاب مدرسه راهنمایی شهید هاشم بانشی، بخش بانش شهرستان بیضا بمناسبت دهه فجر ✅ روایتگری خواهر حیدری 🔹کانون راویان سردار شهید مهدی زارع ناحیه مقاومت بسیج سپاه شهرستان بیضا 💥 محور غرب سردار شهید مسلم شیرافکن ⭐️دومین کنگره ملی شهدای فارس آبان ماه ۱۴۰۳ @raviyanfarss @kshohadayefars
📸 🔹جلسه طرح تداوم سیره شهدا، خادمین شهدا حوزه مقاومت الزهرا خواهران شهرستان فسا 🔹راوی هاشم شاکری پور 💥 محور شرق سردار شهید مرتضی جاویدی ⭐️دومین کنگره ملی شهدای فارس آبان ماه ۱۴۰۳ @raviyanfarss @kshohadayefars
شهید ابوذر فیروزی (1341- 1357 ه ش) در شهرستان فسا و در خانواده ای کشاورز و زحمتکش، ابوذری به دنیا آمد تا خاطره ی ابوذرهای تاریخ را زنده کند. ابوذر، آخرین فرزند خانواده ی فیروزی، اول ابتدایی را درفسا به پایان برد و همراه پدر و مادر راهی شیراز شد و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در شیراز به پایان برد؛ اما نیاز خانواده به او در همین ایام باعث شد که وی در بازار و در دکان بزازی مشغول به کار شود. دوران راهنمایی که به پایان رسید، ابوذر مردانه تن به کار سپرد.شرکت زیمنس پذیرای او برای کار شد؛ اما عشق به تحصیل در همین ایام او را به ادامه تحصیل نیز واداشت. ابوذر ایمان را با عمل توام می ساخت و در عطوفت و مهربانی به والدین زبانزد خاص و عام بود. آنچنانکه در پانزده سالگی مادر را با دستمزد و دسترنج خویش که ذره ذره جمع شده بود، به زیارت حضرت امام رضا(ع) برد تا قلب مادر را شاد کند. سال ۵۷، انقلاب به اوج خود رسید و ابوذر نیز به خیل مبارزان پیوست. پخش اعلامیه های امام(ره) مهمترین دغدغه ی شهید پس از تعطیلی از دبیرستان شبانه بود و تا نیمه شب، دور از چشم خفاشان شب، انقلاب را یاری می کرد. او در این میان، بک شب مورد ضرب و شتم شدید ماموران رژیم قرار گرفت و آنگاه که مادر از او می خواست بیشتر مواظب خودش باشد، او پاسخ می داد: «نگران نباش، این همان خاکی است که زیر آن خواهیم خفت.» روز پنجم رمضان، مسجد نو (شهدا) شیراز کانونی دیگر برای انفجار فریادهای انقلاب بود. ابوذر فیروزی و صدها ابوذر دیگر با زبان روزه و فریادهای الله اکبر، زمین را به آسمان نزدیک کردند؛ اما پاسخ آنان گلوله های سرخ سربی بود. فریاد آزادی خواهی ابوذر سفاکان را هراسناک ساخته و آنان طاقت از دست داده، فریادهای وی را با شلیک گلوله ای به دهانش خاموش نمودند تا ابوذر را میهمان دیگر لاله های پرپر خدا کنند. مادر شهید آنگاه که از ابوذرش گفت، با افتخار چنین می سراید: «اگر نامش ابوذر بود، واقعا ابوذر بود» @raviyanfarss
شهید احمد دسترس (1323- 1342 ه ش) در محله ای«منصوریه شیراز» کودکی پای به عرصه وجود گذاشت که همه عشقش کربلا وآقا امام حسین(علیه السلام) بود. احمد با شرکت در مجالس سخنرانی های شهید آیت الله دستغیب روح خویش را سبز می کرد و همزمان با ورزش های باستانی در روزخانه آستانه سید علاء الدین حسین (علیه السلام) جسم را نیز تقویت می نمود. روح پهلوانی و آیین جوانمردی از او انسانی آزاده و مسلط بر نفس خویش، پرورانیده بود تا آنجا که بعد از به خاک انداختن حریفان خود، شانه آنان را می بوسید. خرداد ماه 1342 با دهه محرم و ایام عزاداری امام حسین و 72 آذرخش بر خاک، مصادف گشته بود. احمد نیز بر اساس سنت دیرپای شیعیان عاشقان حسین (علیه السلام)، تکیه«سید علمدار» را سیاهپوش نموده و با دیگر عزاداران حسینی، بر سر و سینه می زد. روز 16 خرداد ماه آن سال، وقتی که احمد آخرین امتحان سال چهارم دبیرستان را پشت سر می گذاشت، خبری برق آسا همه وجودش را آتش زد. سراسیمه به خانه آمد و دوچرخه اش را برداشت و از خانه بیرون زد و در برابر پرسش پر از حیرت مادر که از او پرسید؛ کجا می روی؟ پاسخ داد که؛ دیشب امام خمینی رحمت الله علیه را دستگیر کرده اند و امروز روز جهاد و مبارزه است. آن روز مردم شیراز،«مسجد نو» را کانون شعله های خشم مقدس خود در اعتراض نسبت به دستگیری امام خمینی کرده بودند. احمد و دوستش نیز در جمع تظاهر کنندگان بودند. مزدوران رژیم شاه، مردم را در محاصره خویش گرفته بودند و برای متفرق کردن آنها به پرتاب گاز اشک آور در بین جمعیت خشمگین متوسل می شدند. اما مردم که با گفتن یا حسین، حسینی شده بودند عقب نشینی نکرده و مقاوم و استوار ایستاده بودند. آتش خصم کینه توز و بدسگال، عده ای از مردم را به خاک و خون غلتانیدند. احمد و دوستش با پیدا کردن لنگه دری، تلاش کردند تا مجروحان را به جای امنی منتقل سازند. نزدیک های ظهر، سربازان رژیم، احمد را که سخت مشغول انتقال مجروحان بود به گلوله بستند و بلندای قامتش را به سرخ دشت شقایق ها مبدل ساختند. انتقال به بیمارستان، سودی نبخشید و او در مواجی کربلایی در کربلای شانزدهم خرداد 42 شیراز به عاشورائیان ملحق گردید. پیکر غرقه به خون احمد را روز سیزدهم محرم که روز دفن قامت بی سر حسین زهرا بود به خاک سپردند تا یادش برای همیشه تاریخ در قلب های سبز و سرخ جلوه کند. روحش منور باد @raviyanfarss
شهید احمد مفتاحی (1339- 1357 ه ش) شهید احمد مفتاحی در خانواده ای ساده و مسلمان، در روستای «خورجان از توابع آباده فارس» پا به عرصه ی وجود نهاد. ایام کودکی و دوره ی دبستان را در زادگاهش به پایان رساند. پس از پایان دبستان همراه پدر به شیراز آمد. پدرش در کارخانه ی سیمان به کار مشغول شد و احمد نیز در دوره ی راهنمایی به ادامه ی تحصیل پرداخت. پس از آن وارد دبیرستان گردید و با دوستان مذهبی خود به مطالعات گسترده ی دینی پرداخت و همین مساله باعث شد که به بینش تازه ای در مسائل اعتقادی دست یابد. با آغاز فعالیت های انقلابی از سوی آحاد مردم، احمد نیز مشتاقانه به نهضت دل سپرد و به عنوان جوانی مسلمان و انقلابی دامنه ی فعالیتش را گسترش داد. او به همراه دوستانش اعلامیه ها و پیام های حضرت امام(ره) را با امکانات محدود تکثیر و بین مردم توزیع می کردند. وی پس از مدتی با محافل انقلابی قم ارتباط برقرار کرد و آنها، از تازه ترین آثار منتشر شده در زمینه ی دینی و از تازه ترین تحولات انقلاب آگاهش می نمودند. در حال و هوای دوران تظاهرات بویسله چند نفر نظامی محاصره و به طرز فجیعی مضروب شد. احمد در کنار مبارزه برادای واجبات دینی اهمین زیادی می داد و تا هنگام شهادت، در به جا آوردن آن کوتاهی نکرد. روز پنجم رمضان نیز مطابق معمول بدون تناول غذای سحری، روزه دار بود. آن روز از خواهرانش خواست تا برای نماز ظهر و استماع سخنرانی عازم مسجد نو(شهدا) شوند. رژیم و عمال پلیدش که همیشه از اجتماع مردم وحشت داشتند، مسجد و نمازگزاران روزه دار را محاصره کردند. مردم مسلمان که حضور چکمه پوشان شاه را در محیط مقدس مسجد توهین به مقدسات می دانستند، به عنوان اعتراض به تظاهرات پرداختند. سربازان رژیم، به مردم روزه دار حمله کردند و با تیراندازی و ضربات باتوم به جان آنها افتادند. عده ای از پشت بام مسجد به سوی مردم تیراندازی می کردند. در این گیر و دار، احمد تلاش می کرد اسلحه یکی از سربازان را بدست آورد تا از جان مردمش دفاع کند اما از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و پیکرش به دشت شقایق ها مبدل گردید. دوستانش سعی کردند تا جرعه آبی به او بنوشانند اما احمد تمام تاب و توانش را به کار گرفت و از خوردن آب امتناع نمود. او با پیکری آغشته به خون گفت: «دلم خواست مانند مولایم امام حسین(ع) تشنه شهید شوم.» پس از ادای این جمله، راه ملکوت را در پیش گرفت و تا بَرِ دوست پرواز نمود. شهید چند سال بعد مادر را در عالم رویا به زیارت امام(ره) برد. @raviyanfarss
شهید احمد نعمت اللهی (1337- 1357 ه ش) در محله ی «کوشک نصرالله میرزایی» سینما سعدی فعلی شهر شیراز دیده به جهان گشود. در نوجوانی برای کمک به درآمد خانواده و رفع چهره ی زشت فقر شغل بنایی را برگزید. او دوستی و کمک به همنوع را در سرلوحه ی کارهای خود قرار داده بود. چنانکه وقتی در شهر یاسوج دید یکی از کارگران بدون لباس است، لباس خود را به او بخشید وخودش با همان لباس به شیراز برگشت. از ویژگی های بارز احمد حسن اخلاق و پایبندی اش به نماز بود. حتی برای یک مرتبه هم نمازش ترک نشد و نماز را عاشقانه قامت می بست. با اوج گیری مبارزات مردمی، او نیز به خیل مردم آزاده پیوست و با صحیفه ی فریادهای خویش، ندای آزادی خواهی را سر داد. فعالیت انقلابی اش را با راهپیمایی و توزیع اعلامیه های امام(ره) آغاز کرد. وی با خرید نان و تقسیم آن در بین مردم شرکت کننده در تظاهرات، مراتب عشق و ارادت خود را به امام(ره)، انقلاب و اسلام نشان می داد. روز 22 بهمن 57، احمد هم نفس با دریای طوفانی خشم مردم، کلانتری های شهر را یکی یکی خلع سلاح کرد و برای یاری رساندن به دیگر انقلابیون، روانه شهربانی شد. قبل از رفتن، به خانه آمد و چند کوکتل مولوتف را که قبلا آماده کرده بود، برداشت و از منزل خارج شد. وقتی مقابل شهربانی رسید، مشاهده کرد که دژخیمان، مردم بی سلاح را هدف گلوله قرار داده اند؛ تاب نیاورد و با کوکتل مولوتف به مصاف اهریمنان شتافت. او در مقابل نگرانی دوستانش از بیم جان وی، پاسخ داد: «چه بهتر، آنوقت شهید محسوب می شوم.» با پرتاب سومین بمب آتش زا هدف گلوله های آتشین خصم قرار گرفت و به ملکوت عروج کرد. شهید احمد نعمت الهی پس از شهادت در رویای صادقانه به خواب مادر آمده و خانواده اش را به ادامه راه امام و شهیدان وصیت نمود. در جریان هشت سال دفاع مقدس، خانواده ی نعمت الهی، دیگر عزیزشان حبیب الله را نیز تقدیم اسلام نموده تا وصیت احمد را عمل کرده باشند. مادر بزرگوار شهیدان احمد و حبیب الله نعمت الهی گفت: «امیدواریم با تقدیم این دو هدیه به راه انقلاب و امام، خداوند را از خود راضی کرده باشیم.» @raviyanfarss
شهید اسد اله پروا (1328- 1342 ه ش) در خانواده ای عاشق و شیفته اهل بیت(علیه السلام)، کودکی متولد که نامش را اسداله گذاشتند. محله ی«اسحق بیگ شیراز» به روی این کودک لبخند زد و اجازه داد تا اسداله در آغوشش، دوران کودکی را با رؤیاهای شیرین سپری کند. پدرش حافظ کل قرآن بود و فرزندانش را نیز چنین می خواست. او آزادگی را به عنوان آغازین درس زندگی، به اسداله آموخت، آنگونه که وقتی در سن سیزده سالگی، برای اولین بار صاحب کت و شلواری نو شد، آن را پوشید و از خانه بیرون زد، اما پس از مدتی بدون کت به خانه بازگشت. اهل خانه از او پرسیدند:«کت را چه کردی؟» اسداله از جواب دادن طفره رفت، ولی بالاخره پس از اصرار فراوان گفت:«کنار مسجد جمعه شخصی را دیدم که لباس ندارد، من هم کتم را به او دادم.» اسداله با این سن کم و جثه کوچکش، فعال ترین فرد مجالس مذهبی در ایام رمضان و دیگر ایام بود. با حضور در محافل قرآنی،حتی از بزرگتر ها هم جلوتر افتاد. دقت نظرش در انتخاب دوست و مهربانی با مردم، از ویژگی های بارز او به شمار می رفت. دست تقدیر دوستی صمیمی و یک رنگ در مسیر سرنوشتش قرار داد و او کسی نبود، جز«علی اکبر صادقیان» که همرزم و همراه اسداله در محافل مذهبی، بویژه مجالس عزای اباعبدالله (علیه السلام) بود. روز 13 محرم برابر با 42 خرداد، خبری دردناک از حنجره ی عاشورایی شهید آیت اله دستغیب، شهر شیراز را تکان داد. آن روز مردم قهرمان شیراز به زمامداری روحانیت شجاع شیعه، به محض شنیدن خبر حادثه تلخ و سرنوشت ساز 15 خرداد 42 و دستگیری امام، در صحن مقدس حضرت شاهچراغ(علیه السلام) تجمع کردند، در این میان شهید اسداله پروا نیز به شتاب هر چه تمام، خود را به منزل دوستش علی اکبر رساند و از وی خواست که با او به مردم خشمگین ملحق شود. اسداله که پر از شوق پرواز شده بود، به همراه علی اکبر به دریای خروشان مردم پیوست، اما نگاه مضطرب مادرش با زبان بی زبانی از دیگر فرزندانش مس خواست که اسداله را بیشتر مواظبت کنند. رژیم تا به دندان مسلح، در برابر خشم مقدس مردم دست به حرکتی شتاب زده زد و مثل همیشه ابتدا به شلیک گاز اشک آور اقدام کرد تا بدین طریق مردم را متفرق سازد و چون دید مردم مقامتر از پیش به خروش آمده اند، به دستور فرماندهان نظامی به روی تظاهر کنندگان بی دفاع، آتش گشود و آنان را به رگبار بست. علی اکبر صادقیان از جمله افرادی است که در لحظات اولیه به شهادت رسید، به دنبال آن اسداله نیز به شدت زخمی شد و بوسیله ی مردم و تلاش برادرش به بیمارستان منتقل گردید. او در طول مسیر منتهی به بیمارستان با صدایی که بوی فراق از آن حس می شد، به برادرش می گوید:«اگر زنده ماندم که هیچ، اگر شهید شدم، که این شهادت برای خدا و در راه خداست.» ساعت 12 ظهر همان روز، زمان عروج اسداله پروا بود که در پروازی عاشقانه به شهید علی اکبر صادقیان پیوست. @raviyanfarss
شهید اصغر فهندژ (1329- 1357 ه ش) در «قریه سعدی شیراز» و در دامان پاک مادری مهربان،فرزندی متولد شد که او را اصغر نامیدند. در دنیای کودکی،طعم شیرین نماز را چشید و با آن که تا سن تکلیف فاصله زیادی داشت به برپایی نماز و روزه،قامت می بست. اصغر،انسانی خوش رو و مهربان بود که توانست اهالی محله را شیفته اخلاق خود سازد به گونه ای که اکثر مردم از مغازه تره بارفروشی وی خرید می کردند.او نیز تواضعی به تمام داشت و خرد و کلان را احترام می کرد. خادم الحسین بودن را با پذیرایی از عزاداران سیدالشهداء به انجام می رسانید و با عشق و علاقه ای خاص، در جلسات مذهبی شرکت می کرد و نوجوانان و جوانان را نیز به حضور در این مجالس ترغیب می نمود. انقلاب اسلامی به رهبری امام، عالمگیر شده بود و اصغر نیز مثل هزاران هزار انسان عاشق اسلام و امام به رودخانه مواج مشت های گره کرده متصل شد. روز بیست و سوم آذر ماه 57 متقارن با سیزدهم محرم حسینی، جلسه قرائت قرآن در منزل شهید علی اکبر قمشه ای از همسایگان نزدیک اصغر برپای بود. شهید فهندژ براساس رسم معهود در این جلسه شرکت داشت. مدت زمانی از وقت جلسه سپری نشده بود که پیروان فرقه ضاله بهائیت با دستیاری ارتش به جمع نشسته در جلسه قرائت قرآن حمله کرده و جلسه را با تیراندازی به آشوب کشاندند. مردم مسلمان و متعصب قریه ی سعدی که بارها در برابر تعرض این فرقه گمراه به صبر و بردباری متوسل شده بودند،نتوانستند چنین توهین و جسارتی را به کتاب و قرآن و اعتقادشان تحمل نمایند و باخروش خویش و سردادن شعارهای انقلابی، خواستار خروج فرقه ی مذکور از محل زندگی شان شدند. تقدیر چنین رقم زده بود که شهید اصغر فهندژ در این حادثه به راه اسلام عزیز و دفاع در برابر کفرپیشگان سنگدل به شهادت برسد. @raviyanfarss
شهید آیت الله سهرابی اردکانی (1340- 1357 ه ش) در اردکان فارس به دنیا آمد. شهید آیت الله سهرابی هر چند در خانواده ای فقیر پرورش یافت؛ اما دین داری و روح مذهبی حاکم بر خانه، او را فردی معتقد و دین باور تربیت کرد. پدر و مادر، آیت الله را از دوران کودکی در سر چشمه نماز غسل دادند و به عطر روزه معطرش ساختند. وی انسانی خود ساخته و با اعتماد به نفس بود. کار و اشتغال را از دوران دبستان تجربه کرده و درکنار درس و تحصیل، به کار در مغازه ای سر گرم گردید تا بتواند هزینه تحصیلش را تأمین نماید. دبستان را به پایان رسانید، درس را رها کرد و برای کمک به اقتصاد خانواده به کار پرداخت. روزها را به تلاش می گذرانید و شبها در مدرسه شبانه، تحصیلات خود را پی می گرفت. در اوج حرکت و خیزش مردمی علیه شاه و مزدورانش، آیت الله سهرابی به صف مبارزان آزاده پیوست و مبارزه بی امانش را آغاز کرد. او اعلامیه های امام رحمه الله را از شیراز به شهرهای یاسوج و سپیدان و بخش های اطراف می برد و در بین اقشار مختلف توزیع می نمود. عشق به شهادت وجودش را می گداخت و همین عشق بود که اختیارش را از کف می ربودو جرآتش می داد تا گاه گاهی به مادر بگوید، که خود را برای تحمل مسئولیت مادر شهید بودن آماده سازد. 22 بهمن 57 وقتی که آیت الله تن خاکی را در حمام شستشو داده و از آنجا بیرون آمد، متوجه گردید که مردم در جلو شهربانی با عوامل رژیم درگیر شده اند. با شتاب هر چه تمامتر به دریای مواج مردم وصل شد تا در جهادی عاشورایی به حضرت عشق متصل گردد. طولی نکشید که با شلیک تیری، آسمانی شد و به آرزوی همیشگی اش نائل آمد. شهید آیت الله سهرابی، بارها به مادر سفارش کرده بود که:«مادرم، مادران شهدا را ببین که چه صبورانه فراق فرزند را تحمل کردند؛ شما نیز پس از من چنین باشید. باشد که این سفارش، عهد و پیمانی بین من و شما باشد تا آن لحظه ای کخ به دیدارت مفتخر گردم.» مادر صبورش گفت:«آیت الله چندین بار به خواب بعضی از آشنایان آمده و خواسته بود که به مادرم بگویید تا پایان عمر بر پیمان خویش ثابت قدم باشد.» از دامن زن مرد به معراج رود بر دامن مادر شهیدان صلوات جاودانه باد راه و رسم شهیدان @raviyanfarss
شهید پرویز فهندژ سعدی (1316 – 1357) پرویز فهندژ سعدی، رادمردی بزرگ بود که در خانواده ای مستضعف، اما مومن و متدین در قریه ی سعدی شیراز متولد شد.سختی روزگار و تحمل رنج آن از کودکی، پرویز را مبدل به انسانی کامل کرده بود. اواز آغاز دوران نوجوانی به شاگردی بنایی مشغول گشت و چیزی نگذشت که در کار خود استادی زبردست شد. مردم محل او را بخاطر دقت درکار و استادی، معمار می خواندند؛ اما صداقت و دیانت او احترامش را نزد مردم دوچندان کرده بود.تا جائیکه هنوز هم در قریه ی سعدی هرگاه نام او بر زبان می آید، اشک درچشمان آشنایانش حلقه می زند. شب ۲۷ آذر ۵۷ قریه ی سعدی شیراز حال و هوای دیگری داشت. آن شب بزرگ مردان مسلمان و شیعه محل، یک به یک بوسیله پیروان ضاله بهائیت به هراهی و همدوشی ارتش و ساواک، به خدا پیوستند و دین اسلام و مذهب شیعه مورد هتک حرمت آنان قرار گرفت و در این میان شهید پرویز فهندژ سعدی که غیرت دینی اش به جوش آمده بود، مشت ها را گره کرده و فریاد الله اکبر سر داد و خواستار خروج آنها از قریه ی سعدی شد؛ اما او نیز شهادت را در آغوش کشید. آن شب پرویز تنها نبود و خانواده بزرگ خود را بعنوان حامی پشت سر خویش داشت؛ همسر و دخترش نیز در این حادثه مورد اصابت گلوله قرارگرفتند و به افتخار جانبازی انقلاب نایل آمدند. @raviyanfarss