#فرهنگ_جبهه هدایا و پیشکشی ها... به رسم یادگار و به عنوان هدیه و پیشکش، آنچه که داشتند و برایشان هم عزیز بود، مضایقه نداشتند. این رسم در همه احوال و اوقات رایج بود؛ اما در شب عملیات به اوج خود می رسید. تسبیح و انگشتری و قرآن و کتاب که آن را صفحه نویسی می کردند و نوعاً طلب شفاعت و التماس دعا بود. و مهر نماز و چراغ قوه و چفیه و بعضاً لباس و خلاصه آنچه بچه ها یک عمر با آن در جبهه مأنوس بوده اند، آن قدر که رنگ و بو و خلق و خوی آنها را به خود گرفته و برای آنها عزیز بود اینها را با کمال میل و رغبت به دوستان خود هدیه می دادند. #راویان_فتح_لنجان @raviyanlenjan

#فرهنگ_جبهه دست نوشته شهید محمد امیری مقدم «بعد از نماز صبح، دعای عهد خواندم و سر نهار طبق قراری که با بچه ها گذاشته بودیم – که هر کس اول غذا بسم الله نگفت وعده بعدش غذا نخورد – چون یکی از بچه ها سر صبحانه بسم الله نگفته بود نهار نخورد، ولی من هم یادم رفت سر ناهار بسم الله بگویم و در نتیجه شام نخوردم. عجیب است، نمی دانم چطور شده، چند وقتی است که دائما با وضو هستم و شبی نیست که بدون وضو بخوابم. اصلا دست خودم نیست. یک دفعه که به خود می آیم متوجه می شوم تمام روز را با وضو بوده ام. خدا کند به خاطر این باشد که خدا عنایتی کرده است.» #راویان_فتح_لنجان @raviyanlenjan

#فرهنگ_جبهه 🍃🔻 اخلاص ... نامه رسان مانده بود چه کار کند. به هر کس می رسید می گفت: داریم، اما سرباز وظیفه نیست. شاید اشتباهی شده! نامه رسان می گفت: آخه آدرس درسته، حالا بذار نامه را به او بدهیم، شاید درست باشه! من رسیدم. گفتم: درسته، خودشه! بچه ها می گفتند: آخه... گفتم: اون نگفته چه کاره اس. گفته من سربازم. جنازه اش را بردیم اصفهان. مادرش گریه می کرد و می گفت: تا آخرین لحظه نگفت که فرمانده تیپ بوده. همه ش می گفت من سربازم! #راویان_فتح_لنجان @raviyanlenjan

#فرهنگ_جبهه اخلاص... نامه رسان مانده بود چه کار کند. به هر کس می رسید می گفت: داریم، اما سرباز وظیفه نیست. شاید اشتباهی شده! نامه رسان می گفت: آخه آدرس درسته، حالا بذار نامه را به او بدهیم، شاید درست باشه! من رسیدم. گفتم: درسته، خودشه! بچه ها می گفتند: آخه... گفتم: اون نگفته چه کاره اس. گفته من سربازم. جنازه اش را بردیم اصفهان. مادرش گریه می کرد و می گفت: تا آخرین لحظه نگفت که فرمانده تیپ بوده. همه ش می گفت من سربازم! #راویان_فتح_لنجان @raviyanlenjan