eitaa logo
راویان فتح لنجان
485 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری راویان فتح لنجان ارتباط با ادمین: @Khadem_alshuahda
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 مسابقه بندگی 🔻رهبرانقلاب: (علیه‌السلام) در روز عید فطر، از راهی عبور میکرد. دید جمعیتی ایستاده‌اند و بی‌توجّه به اهمیت این روز، با غفلتِ خودشان سرگرمند و میخندند. کنار آن جمعیت ایستاد و فرمود: خداوند، ماه رمضان را میدان مسابقه‌ای برای بندگانش قرار داده است. در این روز، کسانی که در ماه رمضان توانسته‌اند رضای الهی را به دست آورند، پاداش خود را از خدای متعال خواهند گرفت. 🌷 @raviyanlenjan
🌟 شب آرامش دلها 🔺 رهبرانقلاب: شب قدر شبی است که خدای متعال آن را به عنوان سلام دانسته است. سلام، هم به معنی درود و تحیّت الهی بر انسانهاست، هم به معنای سلامتی، صلح و آرامش، صفا میان مردم، برای دلها و جانها و جسمها و اجتماعات است. از لحاظ معنوی، چنین شبی است! شبهای قدر را قدر بدانید و برای مسائل کشور، مسائل خودتان، مسائل مسلمین و مسائل کشورهای اسلامی کنید. 🌷 | @raviyanlenjan
✖️زمانی که رهبر انقلاب به پهنای صورت اشک ریخت!! ✍️ : ▪️یکی از شاعران بنام انقلاب برایم نقل می‌کرد: شاید اواسط دهه هفتاد بود. درست خاطرم نیست. شام مهمان رهبر بودیم. برخی رجل سیاسی و مسئولان لشگری و کشوری هم بودند. جلسه که تمام شد، آقا رو به من کرد و گفت: «آقای فلانی! امشب شما چه کاره‌اید؟ منزل مهمان ندارید؟ حال دارید بریم شب‌گردی؟» گفتم در خدمت شما هستم آقا. رفتیم دیدار خانواده شهیدی؛ در محله‌ای در پایین شهر تهران. سوار ماشین پیکان شدیم. آقا جلو نشسته بود و من عقب. در راه موتورسواری ناگهان با آقا چشم در چشم شد. باورش نمی‌شد که رهبری را آن وقت شب در پیکانی در خیابان ببینید! آنقدر محو شده بود که به بیراه رفت! نزدیک بود بخورد زمین. رسیدیم منزل یکی از شهدا. از قبل بهشان گفته بودند که یکی از مسیولین به دیدارشان خواهد آمد. اما نمی‌دانستند که رهبریست. وارد خانه که شدیم، از شدت ذوق دست‌پاچه شدند. ناگهان مادر شهید گفت: حاج آقا! اجازه هست همسایه را هم خبر کنم؟ آقا قبول کرد. مادر و دختر همسایه آمدند. دختر رنگ به چهره نداشت. چهره‌اش زرد بود. مادر گفت ما مدت‌هاست که توان خرید گوشت نداریم. برخی از شب‌ها حتی گرسنه می‌خوابیم... ✖️آقا ناگهان رنگ از چهره‌اش برگشت. اما خودش را جمع و جور کرد و سعی کرد لبخند به صورتش باقی بماند. از دختر احوال‌پرسی کرد. محافظان هم نام و نشانی دختر و مادرش را یادداشت کردند. جلسه که تمام شد تا آقا نشست در ماشین، به من گفت: «می‌بینی آقای فلانی! آن وقت می‌گوید در کشور کسی شب گرسنه نمی‌خوابد! بخدا باید آن دنیا جواب بدهیم...» منظورشان آقای هاشمی رفسنجانی، رییس‌جمهور وقت بود. دقت که کردم، دیدم آقا به پهنای صورت دارد اشک می‌ریزد... 🌷 | @raviyanlenjan