eitaa logo
راوی
133 دنبال‌کننده
41 عکس
26 ویدیو
0 فایل
🌐مجموعه خبری راوی؛ ✍گزارشگر فرهنگ، سیاست و‌ اجتماع ارتباط با ما : @seyed_amir_861
مشاهده در ایتا
دانلود
🌐گزارش یک اعدام 👈نکاتی درباره اعدام شیخ فضل‌الله راوی : 1⃣عصر ۹ مرداد ۱۲۸۸ شمسی شیخ فضل‌الله نوری؛ مجتهد مشهور پایتخت به اتهام صدور دستور قتل مشروطه‌خواهان به حکم هیأت قضاتی که از طرف کمیسیون عالی اداره کشور منصوب شده بودند در میدان توپخانه تهران؛ جایی که الان ایستگاه متروی امام خمینی در آنجا ساخته شده، به دار کشیده شد. کمیسیون عالی پس از فتح تهران به دست قوای مشروطه‌خواه و سقوط حکومت تقریبا سه ساله محمدعلی شاه برای اداره کشور تشکیل شده بود. 2⃣در هیأت قضات علاوه بر شیخ ابراهیم زنجانی که نقش مشابه دادستان را نیز بر عهده داشت، سید محمد امامزاده؛ امام جمعه تهران و عموی دکتر سید حسن امامی (امام جمعه تهران در عصر پهلوی دوم و حقوقدان بزرگ ایرانی) به عنوان نمایندگان علما حضور داشتند. بقیه اعضای هیأت نیز از سیاسیون، نظامیان و دیگر رجال مشروطه‌خواه بودند. این هیأت علاوه بر شیخ فضل‌الله یک روحانی دیگر به‌نام میرهاشم دوه‌چی را نیز به اتهام مشارکت در کشتار مشروطه‌خواهان اعدام کرد. همچنین یک مقام نظامی ارشد پایتخت، سردسته اوباش تهران و نیز حاکم تهران جزو اعدامی‌ها بودند. شیخ ابراهیم زنجانی در خاطراتش گفته که روسیه و انگلیس از ادامه اعدام‌ها جلوگیری کردند. 3⃣شمس‌الدین تندرکیا (نوه شیخ فضل‌الله) گفته: حاج میرزا عبداللَّه سُبّوحی واعظ به خود من گفت که رضاشاه پهلوی به او گفته است: «من وقتی که حاج شیخ فضل‌اللَّه را به دار زدند در قزاقخانه گریه می‌کردم. وقتی که دیدم صاحب‌منصبانم دارند می‌آیند چشمانم را پاک کردم تا نفهمند گریه کرده‌ام» (کتاب نگاه دوم، نوشته تندرکیا). 4⃣از محاکمه شیخ فضل‌الله گزارش و صورت‌جلسه رسمی و مشروحی بیرون نیامد، اما مهدی ملک‌زاده و مهدی بامداد که مورخان مهم مشروطه بودند بر اساس شنیده‌ها نوشته‌اند از اتهامات مشترک مفاخرالملک(حاکم تهران)، شیخ فضل‌الله نوری و صنیع‌حضرت(سردسته اوباش تهران)، کشتن میرزا مصطفی آشتیانی (روحانی مشروطه‌خواه و پسر آیت‌الله میرزا حسن آشتیانی) و شیخ غلامحسین پیش‌نماز (پدربزرگ مرحوم آیت‌الله آقامجتبی و مرحوم حاج‌آقا مرتضی تهرانی) بود که شیخ فضل‌الله این اتهام را نپذیرفته و قتل این روحانیون مشروطه‌خواه را متوجه مفاخر و صنیع‌حضرت کرد. صنیع‌حضرت نیز ضمن پذیرفتن مباشرت در قتل این روحانیون مخالف محمدعلی شاه، در دادگاه گفت که به دستور شیخ فضل‌الله آنها را کشته است. با این حال شیخ فضل‌الله پذیرفت که فتوا به ارتداد حامیان مشروطه داده و طبق اجتهاد خود عمل کرده است. وی در انتهای رساله حرمت مشروطه گفته بود هرکس از مشروطه حمایت کند، چه عارف باشد و چه عامی، احکام چهارگانه قتل مرتد بر او جاری می‌شود. 5⃣پس از اعدام شیخ فضل‌الله در خیابان‌های شهرری و نجف عده‌ای برای اعدام وی شادمانی کردند. علمای نجف نیز هیچ پیام تسلیتی ندادند و فقط مجلس فاتحه‌ای برای او در نجف برپا شد که آخوند خراسانی؛ رهبر اصلی مشروطه نیز در آن شرکت کرد. اما چند هفته پس از اعدام، زمانی که میرزای نائینی در حضور شیخ عبدالکریم حائری یزدی رساله حرمت مشروطه را برای آخوند می‌خواند، آخوند از فتوای ارتداد مشروطه‌خواهان خشمگین شده و می‌گوید: از تأثرم برای اعدام شیخ متأثرم (نقل آیت‌الله بهجت و برخی علما از آیت‌الله شیخ مرتضی حائری و او هم از پدرش آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری). 6⃣نیم قرن پس از اعدام، شایع شد که شیخ مهدی؛ پسر مشروطه‌خواه شیخ نوری هنگام اعدام او کف می‌زده و شادمان بوده است. اما برخی شاهدان گفته‌اند او در ساختمان مجاور گریه می‌کرده و مخالف اعدام بود. شیخ حسین لنکرانی از حامیان شیخ نوری هم گفت در صحنه اعدام بوده و چنین چیزی ندیده است. نورالدین کیانوری (پسر شیخ مهدی) هم با بی‌شرمانه خواندن این دروغ گفته که پدرش چند روز قبل از بازداشت شیخ از او خواسته مدتی به قم برود تا خطر اعدام متوجه او نشود. شیخ مهدی پنج سال پس از اعدام پدرش به دست عوامل روسیه ترور شد. 7⃣عکسی که از اعدام شیخ منتشر شده، به گفته تندرکیا؛ دیگر نوه شیخ جعلی است. همچنین اغلب محققین معتقدند اصالت فتوای علمای نجف که در محاکمه شیخ مورد استناد قرار گرفته، مورد تردید جدی است. 8⃣جلال آل‌احمد با کتاب غربزدگی نقش مهمی در پررنگ شدن اعدام شیخ نوری داشت. جمله ماندگار او این بود: «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد». 🔻راوی؛ گزارشگر فرهنگ، سیاست و اجتماع @rawinews
🌐روز مرگ «پادشاه اسلام» راوی : چنگیز مغول پس ازحمله به ایران، به دیار خود بازگشت و در سال 624 قمری(1227میلادی) در حدود 73سالگی درگذشت، ولی سال 656ق(1258م) با سومین حمله مغول به فرماندهی نوه چنگیز (هلاکو)، خلافت عباسی پس از پانصد سال سیطره بر جهان اسلام متلاشی شد. مغول‌ها در عین مدارا با مسلمانان، حدود چهل سال طول کشید که به صورت کامل، مسلمان شوند. البته تگودار پسر هلاکو اولین ایلخانی بود که مسلمان شد و نام «احمد» را برگزید، ولی کمتر از سه سال بر تخت سلطنت نشست و پس از ماه‌ها اختلاف و نزاع در سال 683قمری به دستور برادرزاده‌اش ارغون کشته شد. پس از مرگ هلاکو مغول‌ها سه دهه اغلب بین دو دین بودایی و مسیحیت در نوسان بودند. ابوالقاسم عبدالله کاشانی در کتاب «تاریخ اولجایتو» آورده که اولجایتو (اولین پادشاه شیعه جهان اسلام و هشتمین سلطان مغول ایران) وقتی در اواخر سال 709قمری برای زیارت کربلا و نجف رفته بود، شنید که یک سید شیعه را به دلیل اعاده نماز جمعه‌اش پس از اقتدا به امام جماعت سُنّی مسجد جامع بغداد به قتل رسانده و جسدش را سوزانده‌اند. در آنجا اولجایتو که نام سلطان محمد خدابنده را پس از شیعه شدن بر خود گذاشته بود، از زبان جدش چنگیز نقل می‌کند: «اگرچه دین و ملت اسلام، اختتام ملک و ادیان است، اما مسلمانان بدترین امت و نازل‌ترین قوم‌اند». اولجایتو سپس می‌گوید من تا الان این حرف جدم چنگیز را قبول نداشتم، ولی الان که دیدم یکی از اولاد پیامبرشان را به خاطر افزایش جمعیت نمازگزاران مسجدشان کشته‌اند، به صداقت و حقانیت حرف جدم ایمان آوردم (تاریخ اولجایتو، ص 91). اگر دوره کوتاه سلطان احمد تگودار را به حساب نیاوریم، غازان خان (برادر کوچک اولجایتو) هفتمین سلطان مغول، نخستین ایلخانی است که رسما اسلام آورد و لقب «پادشاه اسلام» بر خود گذاشت و به ترویج اسلام و محدود کردن سایر ادیان کوشید. غازان به تشویق یکی از وزرای معروف مغول به نام خواجه صدرالدین احمد خالدی زنجانی در سال 694ق اسلام آورد و نامش محمود شد. خواجه صدرالدین (صدر جهان) وزیر مسلمان حکومت ایلخانی بود که رقیب خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی محسوب می‌شد و از همین رو چهره مثبتی در «جامع‌التواریخ» ندارد. صدر جهان که پدرانش در زنجان قاضی بودند، به اتهام فساد مالی در سال 697ق اعدام شد. آن‌گونه که تاریخ وصاف آورده، صدر جهان به شرطی حاضر به کمک به غازان برای شکست دادن رقیب و رسیدن به تخت سلطنت شده که غازان «در تقویت دین محمدی(ص) به اقصی‌الغایة بکوشد»(ج3، ص 322). خواجه رشیدالدین هم گزارش داده که وقتی امیر نوروز (سردار مغول) غازان را تشویق به مسلمان شدن کرده، غازان گفته: «روزگاری است که این اندیشه در خاطر است»(جامع‌التواریخ، ج2، ص1254). تاریخ رشیدی سپس گفته: «پادشاه پیوسته استکشاف حال دین اسلام می‌نمود و دقایق و حقایق آن سؤال و بحث می‌کرد»(همان، ص 1255). سرانجام او می‌پذیرد که اسلام آورد و در اوایل شعبان 694ق در سن 24سالگی مسلمان می‌شود. او در مجلس تشرف به دین اسلام گفته: «اسلام دینی به غایت متین و مبین است و بر جمیع فواید دینی و دنیاوی محتوی ... و اما عبادت اصنام محض بی‌کفایت است و از عقل و دانش به غایت دور»(همان، ص 1255). از آنجا که همگان می‌پنداشتند مسلمان شدن غازان خان، دلایل سیاسی و مادی داشته، خواجه رشیدالدین در انتهای روایت خود می‌آورد: «بر کافّه عقلا پوشیده نیست که اسلام و ایمان پادشاه اسلام؛ غازان خان از سر صدق و اخلاص بود و از شوائب ریا و رعونت مبرا و مصفا»(همان، ص 1256). به هر حال، سلطان محمود غازان به مذهب حنفی درآمد، ولی به امامان شیعه و سادات نیز احترام فراوان می‌گذاشت. او نخستین سلطان مغول بود که از حکومت مغولستان اعلام استقلال کامل کرد. این مشخصه، او را هم از سلطان احمد تگودار متمایز می‌کرد و هم از سایر حکام ایران در دوره عباسی. او کوشش فراوانی کرد تا ذهنیت منفی ایرانیان نسبت به جنایات اجداد مغولش را اصلاح کند و حتی به مورخان دربار خود اجازه داد در نکوهش جنایات چنگیزیان بنویسند و حقایق را سانسور نکنند. غازان در 11 یا 15شوال سال703 در 33سالگی درگذشت و برادرش اولجایتو به سلطنت رسید. اولجایتو در سال 709ق رسما خود را شیعه نامید و تشیع را مذهب رسمی ایران اعلام کرد. بنابر این، نخستین پادشاهان مسلمان و شیعه ایران مستقل، این دو برادر مغول از نسل چنگیز بودند که البته سهم مهمی در آبادانی ایران داشته‌اند. شاید نقل یکی از سخنان منسوب به اردشیر بابکان ساسانی در یکی از منابع تاریخی دوره غازان و اولجایتو به شناخت ذهنیت مغول‌های مسلمان کمک کند. وَصّاف‌الحضرة از اردشیر اول نقل کرده که: دین و حکومت برادران دوقلو هستند؛ دین، اصل است و حکومت هم نگهبان آن. این دو بدون همدیگر نابود و تباه می‌شوند (تاریخ وصّاف، ج3، ص317). عکس: نقاشی مسلمان شدن غازان در جامع‌التواریخ @rawinews
🌐هزار صفحه در بیست روز! راوی : بحران کرونا و معضل قرنطینه‌نشینی برای اصحاب پژوهش و اندیشه، توفیقی اجباری است که به مدد آن می‌توانند به دور از هیاهوی بوروکراسی و سروصدای تکنولوژی (این فرزندان آسایش‌آور و آرامش‌بَر مدرنیته) در کنجی بنشینند و بخوانند و بنویسند. حجة‌الاسلام دکتر رسول جعفریان؛ استاد پرکار تاریخ دانشگاه تهران که اکنون ۵۶ ساله است و نخستین کتابش را در ۲۰ سالگی منتشر کرده، تاکنون تألیف حدود ۷۰ کتاب و ترجمه و تحقیق ۹۰ کتاب را در کارنامه خود دارد. طبیعی است که این مورخ پرکار از ایام قرنطینه نیز بیشترین بهره را ببرد. 🔹«هادی‌نامه» اثری ۱۰۷۹ صفحه‌ای است به یاد یکی از خسروان عرصه پژوهش و تألیف؛ مرحوم حجة‌الاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی که سوگمندانه از اولین قربانیان بلای عالم‌گیر کرونا بود. این کتاب در مدت حدود ۲۰ روز جمع‌آوری شده و شامل ۵۴ مقاله به قلم ۵۲ نفر از اهالی حوزه و دانشگاه است (۳ مقاله به قلم خود استاد جعفریان است). در میان مؤلفین مقالات، نام‌های مطرحی نیز به‌چشم می‌خورد؛ مانند آیت‌الله رضا استادی، دکتر مصطفی محقق داماد، سید عباس صالحی (وزیر ارشاد)، احمد واعظی، محمدعلی مهدوی‌راد، مهدی مهریزی، محسن الویری و محققان جوانی چون محسن‌حسام مظاهری. ۱۳ مقاله از میان ۵۴ مقاله، درباره خود مرحوم خسروشاهی است؛ مابقی یا موضوعاتی است که به‌نوعی از دغدغه‌های مرحوم خسروشاهی بوده و یا صرفاً موضوعات مورد علاقه نویسندگان است که به‌یاد آن مرحوم در این ارج‌نامه منتشر شده. از جمله مقالات دسته‌ اخیر می‌توان به این موارد اشاره کرد: «مکتب فلسفی تهران؛ آغاز گفت‌وگوی فلسفی شرق و غرب» (مصطفی محقق داماد)؛ مقاله فلسفی «وجدان به مثابه راهنمای طبیعی انسان» (محسن جوادی)؛ «گفتمان تطبیق احادیث با علوم جدیده در ادبیات دینی معاصر» (رسول جعفریان). 🔹 اما در مطالب مربوط به خود مرحوم خسروشاهی، نکات جالب و کمترشنیده‌شده‌ای درباره دغدغه‌ها و علاقه‌های آن مرحوم به چشم می‌خورد؛ خاصه آن‌که حوزه فعالیت‌های علمی، عملی و ارتباطات مرحوم خسروشاهی بسیار متنوع و گاه ـ به‌ظاهر ـ متضاد بود. آن فعال فقید فرهنگی و سیاسی به جریانات مهم بیداری اسلامی و رهبران فکری آنها مانند سیدجمال و سیدِ قطب علاقه داشت و بخش مهمی از آثارش مستقیم یا غیرمستقیم در این حوزه است؛ به‌عنوان نماینده جمهوری اسلامی هم در واتیکان فعالیت داشته و هم در قاهره؛ علی‌رغم رویکرد تقریبی، به جنبش رادیکال اخوان‌المسلمین نیز علاقه داشت؛ از سویی دوستدار سید موسی صدر بود و از دیگر سو هوادار نواب صفوی؛ توأمان دلبسته امام خمینی و آیت‌الله‌العظمی شریعتمداری بود. طبعاً شنیدن سیره علمی و عملی چنین شخصیتی از زبان دوستان و شاگردانش برای اهل پژوهش و دانش جذاب است. اثر جامع «هادی‌نامه» از مؤلفانی بهره گرفته که آرا و اقوال متکثر و متنوعی دارند و خواننده را با انظار مختلف مواجه می‌کنند؛ مثلاً درباره دیدگاه مرحوم خسروشاهی نسبت به جریان فداییان اسلام در یک جای کتاب چنین نقل شده که: «در قصه فداییان اسلام با اینکه به آن جمعیت و شخص نواب صفوی ارادت قوی داشت، اما مکررا ادعاهای بزرگان آنها را تکذیب، و تأکید می‌کرد که آیت‌الله‌العظمی سید صدرالدین صدر اجازه‌ هیچ تروری را به آنها نداده بود.» (ص ۴۲۵). در جای دیگر می‌خوانیم: «از منظر وی این جمعیت (فداییان اسلام) در کنش و واکنش‌های خویش کاملاً به موازین پیش‌گفته فقهای شیعه پای‌بند بوده و هرگز از آن عدول نکرده‌اند» (ص ۴۸۳). 🔹 از مطالب جالب دیگر کتاب، بخشی از خاطرات دکتر محسن کمالیان درباره علاقه توأمان مرحوم خسروشاهی به امام خمینی و آیت‌الله‌العظمی شریعتمداری است که استقلال فکری او را در مواجهه با مسائل نشان می‌دهد: «به رغم اعتقاد و امیدی که به حرکت انقلاب اسلامی، شخص امام خمینی و نظام جمهوری اسلامی داشت، برخی ملاحظات جدی را نیز بر خط مشی و عملکرد این مجموعه وارد می‌دانست... بعد از انقلاب نیز از برخوردی که با آیت‌الله شریعتمداری شد خصوصاً پس از آنچه کودتای نوژه نامیده شد، تا آخر عمر متأثر و متأسف بود... استاد به امام علاقه داشت، اما بیت ایشان را قبول نداشت. روزی جلوی درب نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران سبب عدم پیگری سرنوشت امام صدر را برای نگارنده چنین تبیین کرد: "چون دو امام در یک اقلیم نمی‌گنجیدند!"؛ کنایه ایشان به دفتر امام بود نه خود آن بزرگوار... در مراسم تشییع سید احمد خمینی حضور نیافت ...»(ص۴۲۴). 🔹«هادی‌نامه» هرچند اثر جامع و مفیدی است، ولی قیمت ۱۵۵ هزارتومانی و شمارگان ۲۰۰ جلدی کتاب این امید را در مخاطبان تقویت می‌کند که این اثر نیز شامل ایده استاد جعفریان مبنی بر رونق کتاب مجازی و غیر کاغذی شده و همه از آن بهره ببرند. @rawinews
🔸کشتار گوهرشاد؛ یک واقعیت تلخ و دو ابهام مهم راوی : کشتار معترضان مسجد گوهرشاد در ۲۱ تیر ۱۳۱۴ به عنوان مهم‌ترین سرکوب معترضان دوره رضاشاه در اذهان قشر مذهبی به مثابه نماد دین‌ستیزی حکومت پهلوی نقش بسته است. این رخداد تاریخی دچار دو ابهام مهم است: 1⃣ انگیزه معترضان بر خلاف تصور غلط رایج، کشتار معترضان گوهرشاد در واکنش به قانون یکسان‌سازی لباس و اجباری شدن کلاه پهلوی برای آقایان بود، و نه کشف حجاب زنان. قانون کشف حجاب اجباری شش ماه پس از واقعه گوهرشاد و در روز ۱۷ دی اعلام و عملی شد. ضمن اینکه برخی مورخین همانند برخی علمای وقت مشهد معتقدند که رضاشاه، خشمگین از واقعه گوهرشاد و تبعات آن، برنامه کشف حجاب را چند ماه زودتر اجباری کرد. البته درباره نحوه کشف حجاب نیز آن‌گونه که از آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی در کتاب «جرعه‌ای از دریا» نقل شده و آیت‌الله دکتر محقق داماد در گفتگویی گفته‌ است، بخش الزام‌آور این قانون شامل چادر می‌شده و البته برداشتن روسری نیز تشویق می‌شده است. اغلب علمای مهم مشهد که نگران جان مردم بودند، از هرگونه اعتراض تند منع می‌کردند و ترجیح می‌دادند با فرستادن آیت‌الله‌العظمی سید حسین قمی به تهران و مذاکره با شاه، مسأله را فیصله دهند. هرچند تبعات واقعه گوهرشاد نه تنها دامن علمای مشهد را گرفت و رضاشاه آنان را تبعید یا حبس کرد، بلکه محمدعلی فروغی؛ نخست‌وزیر بانفوذ عصر پهلوی نیز از چشم شاه افتاد و پدر دامادش که سرپرست آستان قدس بود اعدام شد. 2⃣تعداد شهدا هرچند برخی‌ها تعداد کشتگان سرکوب گوهرشاد را تا بالای ۱۷۰۰ نفر رسانده‌اند، ولی آمارهای معتبرتر نشان می‌دهد کمتر از صد نفر در این سرکوب بی‌رحمانه کشته شده‌اند. مرحوم بهلول که صحنه‌گردان مهم معترضان بوده، از ۱۴ معترض و ۸ مامور دولتی به عنوان قربانیان یاد کرده است. در این‌باره به این مقاله سایت قدس‌آنلاین (وابسته به آستان قدس رضوی) می‌شود رجوع کرد. 🔺استبداد خونین و احساس فراگیر نارضایتی عمومی تعداد کشته‌ها چه بالای هزار نفر باشد و چه زیر صد نفر، واقعیت تلخ آن بود که رضاشاه راه نوسازی کشور را در تغییر اجباری پوشش مردان و زنان و کشتن مخالفان این تغییر پوشش دیده بود؛ مبتذل‌ترین و مضحک‌ترین روش مدرن کردن جامعه! ورود نظامی و سطحی مدرنیته فقط به زیان نوسازی کشور شد و بدفهمی بزرگی در مسیر توسعه ایران ایجاد کرد. این سیاست سطحی و خشن به سطحی شدن باورهای مخالفان تمدن جدید نیز دامن زد و حاشیه را بر متن مستولی کرد. خود رضاشاه از نخستین قربانیان این روش‌های سطحی و مستبدانه بود و اغلب افکار و اقشار جامعه؛ از مذهبی تا غیر مذهبی، از شهری تا روستایی، و از تحصیل‌کرده تا بی‌سواد با سقوط خفت‌بار او نفس راحتی کشیدند. @rawinews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐خاطرات مسکو؛ از قوام تا قالیباف راوی : سفر پر حاشیه قالیباف به مسکو سرانجام پایان یافت. درست ۷۵ سال پیش؛ در اواخر بهمن ۱۳۲۴ احمد قوام؛ نخست‌وزیر وقت ایران نیز برای مذاکرات مهمی به مسکو رفت و با استالین دیدار کرد. حاصل این سفر تاریخی، خروج نیروهای نظامی شوروی از ایران و آزادی مناطق مختلف آذربایجان از دست نیروها و عوامل شوروی بود. محمدرضا شاه چند سال پس از این پیروزی تلاش کرد آن را به نام خود ثبت کند که قوام پاسخ قاطعی به وی داد. شاه هم خیلی زود تلافی کرد و با تله انداختن این سیاستمدار پیر ایرانی، او را در جریان وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بدنام کرد. @rawinews
🌐کشتار گوهرشاد؛ آغازگر کنترل فردیت شهروندان راوی ، محمدحسین مصلایی: اواخر تیر ماه؛ سالگرد واقعه مسجد گوهرشاد است که گواهی بر خشونت دیکتاتوری پهلوی درباب یکسان‌سازی بدن‌ها و ظاهر افراد محسوب می‌شود. در این رخداد، ده‌ها نفر از متحصنین در مسجد گوهرشاد که به تغییر لباس مردان و اجباری شدن کلاه شاپو برای آنان معترض بودند، جان خود را از دست دادند. شش ماه پس از این واقعه خونین بود که رضاشاه دستور تغییر پوشش زنان و ممنوعیت چادر زنانه را نیز صادر کرد و همسر و دخترانش نیز در مراسمی رسمی کشف حجاب کردند. رضاشاه پهلوی از سال ۱۳۰۴ شمسی که به قدرت رسید، با بهره گرفتن از نیروی ارتش و بوروکراسی متمرکز و گسترده، تجددطلبی را به سیاست رسمی خود تبدیل کرد و بیش از یک دهه به اصلاحات آمرانه از جمله یکسان‌سازی لباس پرداخت. در این دوران مقولاتی که تا پیش از آن در حوزه خصوصی افراد قرار می‌گرفت و سنت‌های دیرپای اجتماعی و دینی آن‌ها را تعریف و بازتولید می‌کرد، تحت کنترل دولت قرار گرفت. هدف از این فرآیندهای عمدتاً‌ خشونت‌آمیز، تولید شهروندان مدرن و قابل‌ حکمرانی بود که از سال ۱۳۰۷ با قانون «متحدالشکل کردن لباس» به صورت رسمی اعلام و پیگیری شد. از این دوره «بدن» به اُبژه‌‌ای سیاسی تبدیل شد و هرگونه رفتاری که با ذهنیت دولت شبه مدرن پهلوی ناهمخوان بود باید مورد بازنگری قرار می‌گرفت. در غیر این صورت، فرد به مثابه مجرم از نظر حقوقی قابل پیگرد بود. یکسان‌سازی پوشش مردان و زنان، از جمله‌ این سازکارها بود که استراتژی‌های کنترلی دولت پهلوی بر بدن‌ها را تسریع کرد. یکسان‌سازی برنامه‌ای بلندمدت و دارای چند مرحله بود که اجرای آن چندین سال طول کشید. مرحله‌ اول ۱۳۰۷ (مردان شهرنشین) و دوم ۱۳۰۹ (مردان روستایی) در ارتباط با لباس مردان و مرحله‌ سوم آن در سال ۱۳۱۴ و در ارتباط با لباس زنان صورت گرفت. آبراهامیان؛ مورخ معاصر ایرانی می‌نویسد: «در این سال به مردان از سوی دولت امر شد که از پوشیدن لباس‌های سنتی و محلی خودداری کرده و همگی اعم از مردان شهری و غیرشهری، کوچک و بزرگ به هیأت لباس‌های غربی درآیند»‌. عده‌ای از پژوهشگران معتقدند رضاخان در این مسأله تحت‌ تأثیر سیاست‌های آتاترک؛ اولین رییس‌جمهور ترکیه و امان‌الله خان؛ پادشاه افغانستان بوده است. در ابتدا تنها مردان کارمند (عمال و رجال دولتی) مجبور به تغییر لباس شدند، اما چندی پس از آن یعنی از سال ۱۳۱۳ مردم عادی نیز باید پوشش خود را تغییر می‌دادند. با اینکه در این قانون با پیش‌بینی اعتراضات برای سرپیچی از آن جریمه و حبس در نظر گرفته شده بود و همراه با اعمال زور از سوی نهادهای کنترل‌کننده همراه بود، اما کسانی همچون برخی روحانیون و گروهی از امیران قبایل از آن سر باز زدند. از ۲۷ آذرماه ۱۳۱۴ نیز با انتشار سندی از سوی وزارت کشور اصلاح وضعیت زنان در دستور کار قرار گرفت. کشف حجاب زنان به عنوان بخشی از قانون متحدالشکل‌ کرد البسه با دشواری بیشتری همراه شد و مخالفت‌های به مراتب شدیدتری را برانگیخت. کیفیت رفتار پاسبانان و مامورین شهربانی به عنوان کارگزارانی که در زمینه‌ کنترل‌های اجتماعی به منظور یک‌شکل کردن بدن‌ها و سیاست تنظیم لباس فعالیت داشته‌اند، طیف گسترده‌ای از رفتارهای خشن و غیرانسانی تا رفتارهایی به دور از خشونت‌های آشکار و تمرکز بر محدودیت‌های اجتماعی را شامل می‌شد. پیرو چنین سیاست‌هایی، حضور برخی زنان که مایل به برداشتن چادر خود نبودند در فضای عمومی به حداقل ممکن رسید، اما شاید ناگوارترین کنش دولت در این زمینه، تغییر پوشاک زنان عشایر باشد. تصاویر تاریخی، رضاشاه و ولی‌عهدش محمدرضا را در کنار گروهی از زنان عشایر نشان می‌دهد که مجبور به استفاده از کت و کلاه فرنگی شده‌اند. عصر پهلوی اول را می‌توان آغازگر دوران جدیدی از کنترل بدن و فردیت به شمار آورد که پس از رضاشاه نیز با اشکال متفاوتی ادامه یافته است. @rawinews
🌐نفت؛ جنگ، کودتا و خون راوی : «هر راه‌حلی برای مسأله نفت در برابر جانشین مصدق می‌گذاشتند مسلماً از آنچه در آخر کار، ایران را مجبور به قبول آن کردند بهتر می‌بود. در آن صورت مقدر نمی‌بود که خواب آشفته‌ نفت، کابوسی چون کودتا را به دنبال داشته باشد، و این همه به ماندن قوام بستگی داشت و قوام از دیدگاهی بس متفاوت به ماجرای نفت و چگونگی چیرگی بر بحرانی که ایران را در آتش می‌کشید می‌نگریست» (در تیررس حادثه، ص 317). ۲۵ تیر ۱۳۳۱ مصدق در پی اختلاف با شاه استعفا داد و شاه ناچار شد علی‌رغم تمایلش فرمان نخست‌وزیری احمد قوام‌ را صادر کند. متن تند اطلاعیه‌ قوام او در محتوا و کلام از صراحتی چشمگیر برخوردار بود و به اعتراض و شورشی دامن زد که در تاریخ با عنوان «قیام سی تیر» شناخته می‌شود. از آن پس نام قوام با خیانت مترادف شد. وی در آغاز این اطلاعیه به مسأله نفت و کوشش خود در راه «استیفای حق کامل ایران» اشاره کرده و از «سرسختی بی‌مانندی» که مصدق در راه احقاق حقوق مردم از خود بروز داده بود سخن می‌گوید (همان، ص 277). قوام که قصد داشت در پیشبرد هدف‌های برحق ایران در مسأله‌ نفت بیشتر بر دیپلماسی تأکید کند تا بر رویارویی آشکار، این را هم ناگفته نمی‌گذارد که «در ضمن مذاکرات نوعی بی‌تدبیری نشان داده … و مطالبه‌ حق مشروع از یک کمپانی را مبدل به خصومت بین دو ملت ساخت». همچنین در آن زمان بحران مالی ناشی از عدم فروش نفت، ایران را در آستانه‌ ورشکستگی قرار داده بود و مصدق راه ایجاد تفاهم را که تنها امکان گذار از این بن‌بست بوده به کلی منتفی کرده بود. اما قوام اعتقاد متفاوتی داشت:‌ «من هیچ وقت مثل دکتر مصدق معتقد نیستم که روی چاه‌های نفت را ببندیم و مملکت را در فقر بسوزانیم. باید ایجاد ثروت و کار کرد تا مردم مرفه باشند». توجه به این محدودیت‌ها و شهامت بیان آن‌ها، قوام را در مقابل مصدق و انتظارات سیراب‌نشده‌ ملتی تحقیرشده قرار ‌داد و خشم آن‌ها را علیه خود بر‌انگیخت. موضوع با اهمیت دیگر آن اطلاعیه، نگاه ویژه‌ او به دین بود: «به همان اندازه که از عوام‌فریبی در امور سیاست بیزارم، در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. کسانی که به بهانه‌ مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت‌ نموده‌اند لطمه شدیدی به آزادی وارد ساخته، زحمات بانیان مشروطه را از نیم‌قرن به این طرف به هدر داده‌اند. من در عین احترام به تعالیم مقدس اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد» (همان، ص 278). آخرین موضوع اطلاعیه نیز خطاب به کسانی بود که در برابر قوام مانع‌تراشی می‌کردند: «دوره‌ عصیان سپری شد، روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد!» (همان، ص 279). حمید شوکت در کتاب «در تیررس حادثه» معتقد است که چند روز پس از این اطلاعیه، با کوشش همه‌جانبه‌ دربار و بسیاری دیگر در حالی که قوام هیچ اطلاعی نداشت حادثه‌ سی‌ام تیر رخ داد و به حساب او نوشته شد و او را مجبور به ترک قدرت کردند (همان، ص 292). بیانیه‌ «کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد» و حوادث خونین سی‌ تیر دلایل اصلی سقوط قوام بودند؛ کشتاری که بازتاب آن شاید به گفته حمید شوکت «اغراق‌آمیز و دور از واقعیت بوده باشد. مخالفان ظاهراً بیشتر به تأثیر روانی و تبلیغاتی ادعاهای خود تکیه داشته‌اند تا بیان واقعیت» (همان، ص294). اگرچه واقعه سی تیر سال 31 به پیروزی مصدق و کاشانی منجر شد و آنها به ریاست قوای مجریه و مقننه دست یافتند و حتی حکم مصادره اموال و مفسد بودن قوام را از مجلس گرفتند، ولی اختلافات دو جناح پیروز ماجرا قبل از «شب هفت شهدای سی تیر» آغاز شد. نخستین اختلاف بر سر تعیین وزرای دولت دوم مصدق بود که با افزایش تدریجی اختلافات تا کودتای 28 مرداد 32 ادامه یافت و به جدایی و تضاد کامل بین مصدق و کاشانی انجامید. قوام اگرچه با تبلیغات حامیان مصدق و کاشانی بدنام ماند، ولی این دربار پهلوی بود که برنده واقعی این جدال شد و همه رقبا را از میدان خارج کرد. از همین رو باید واقعه 30 تیر سال 31 را یکی از بسترهای اصلی پیروزی خیر‌ه‌کننده کودتای 28 مرداد سال 32 دانست. @rawinews
🌐گزارش بیرونی از عاشورا راوی : در آخرین سال‌های ریاست‌جمهوری اشرف غنی، اخباری مبنی بر عزم دولت افغانستان برای بازسازی مقبره ابوریحان محمد بن احمد بیرونی در شهر غزنی افغانستان منتشر شد. بر پایه این اخبار، قبر ابوریحان با اینکه وضع نامناسبی داشت، اما مورد اقبال مردم بود و آنها با بستن پارچه‌هایی به قبر، طلب حاجت می‌کردند. ابوریحان بیرونی اگرچه مشخص نیست که دقیقا چه مذهبی داشته و حتی برخی او را مؤمن به دین مانوی می‌دانند، اما به احتمال زیاد شیعه دوازده امامی نبود. از سخنان انتقادی وی درباره برخی شیعیان در برخی آثارش پیداست که احتمالا از اهل سنت یا از شیعیان زیدی بوده است، اما در تاریخ ایران و اسلام به عنوان یکی از مهم‌ترین دانشمندان همه‌چیزدان مطرح بوده که هزار سال پیش توانست در دانش‌های فراوانی اثرگذار و صاحب تألیف یا اختراع باشد. اکنون شهر محل دفن بیرونی، محل سکونت شیعیان هزاره است و آنها نیز به وی احترام می‌گذارند. با توجه به حاکمیت مجدد طالبان، مشخص نیست که آیا عملیات ساخت آرامگاه وی ادامه خواهد یافت یا در هاله‌ای از ابهام و فراموشی فروخواهد رفت. ابوریحان بیرونی فراتر از این بی‌اعتنایی‌ها دانشمندی بزرگ در تاریخ بشر قلمداد می‌شود که هم نقش مهمی در انتقال دانش‌های ایرانی، اسلامی، هندی و یونانی به نسل‌های بعدی داشته و هم به بی‌طرفی و انصاف شناخته شده است. اکنون یکی از مهم‌ترین گزارش‌ها درباره واقعه کربلا و عزاداری شیعیان نخستین را در کتاب ارزشمند «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» می‌توان دید که بیرونی در سن جوانی در گرگان تألیف کرده است. در صفحه 420 از تصحیح پریز اذکائی آمده است: «مسلمانان ماه محرم را گرامی می‌داشتند، تا اینکه کشتار حسین بن علی ابی‌طالب به همراه خاندان رسول خدا از فرزندان ابوطالب در بیابان رخ داد و با حسین و خانواده‌اش رفتاری شد که تا پیش از آن در همه مردمان با بدترین افراد نیز چنین رفتاری نشده بود؛ کارهایی همچون کشتن با زبان تشنه به وسیله شمشیر و آتش زدن و بر نیزه کردن سرها و تازاندن اسب‌ها بر اجساد پاره‌پاره و هتک حرمت و اسیر کردن زنان و کودکان و نمایش دادن آنان روی شترها. از آن زمان مسلمانان محرم را شوم دانستند، ولی بنی‌امیه آن را عید می‌گرفتند و لباس‌های نو می‌پوشیدند و آرایش کرده و خود را مزین به زیورآلات می‌کردند ... ولی شیعه در ماه محرم نوحه می‌خوانند و برای کشته شدن سیدالشهدا گریه می‌کنند و در مدینة‌السلام [=بغداد] و شهرهای دیگر عزاداری آشکار می‌کنند و به زیارت تربت پاک کربلا می‌روند ». در صفحه 422 نیز ابوریحان به وقایع ماه صفر پرداخته و می‌گوید: «اول ماه صفر سر حسین (علیه‌السلام) وارد دمشق شد و یزید (که خدا لعنتش کند) سر را مقابل خود گذاشته و با چوب دستی‌اش به دندان‌ها می‌زد و این [شعر] را می‌خواند: "از قبیله خندف نیستم اگر از فرزندان احمد[ص] انتقام نگیرم. کاش بزرگان قبیله‌ام در جنگ بدر، اکنون بودند و ناله خزرجیان از ضربات شمشیر را می‌دیدند و شادی می‌کرده و می‌گفتند: آفرین بر تو ای یزید! ما بزرگان آنها را کشتیم و تلافی قتل بزرگان خود در جنگ بدر را بر سر آنها درآوردیم و بی‌حساب شدیم" ... بیستم صفر سر حسین را به کربلا بازگردانده و کنار پیکرش دفن کردند و در این روز، خاندان حسین هنگام بازگشت از شام به زیارت اربعین رفتند». اشاره صریح ابوریحان به عمق فجایع کربلا از جمله لب‌تشنه کشتن نوه پیامبر(ص)، کفرگویی یزید و زیارت اربعین و نیز عزاداری علنی شیعیان نخستین، این کتاب را به یکی از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین منابع معتبر مربوط به فاجعه کربلا و عزاداری حسینی شیعیان بدل کرده است. روز 13 شهریور هر سال که زادروز ابوریحان بیرونی است به عنوان روز بزرگداشت او تعیین شده است. او احتمالا 13 شهریور سال 352 شمسی در بیرون شهر کاث خوارزم متولد شد، در سن 75 سالگی در غزنی از دنیا رفت و در این شهر تاریخی به خاک سپرده شد. غزنی اکنون در جنوب شرق افغانستان قرار دارد. 📸عکس قبر ابوریحان در غزنی افغانستان @rawinews