eitaa logo
راوی
132 دنبال‌کننده
41 عکس
26 ویدیو
0 فایل
🌐مجموعه خبری راوی؛ ✍گزارشگر فرهنگ، سیاست و‌ اجتماع ارتباط با ما : @seyed_amir_861
مشاهده در ایتا
دانلود
🌐«همبستگی اجتماعی»؛ ضرورت‌ها و چالش‌ها راوی ، محمدحسین مصلایی: مارسل موس؛ جامعه‌شناس فرانسوی، خواهرزاده‌ امیل دورکیم (از بنیانگذاران جامعه‌شناسی) و مبدع پارادایم «دهش» است که در رساله‌ «پیشکش» بر مبنای مطالعات انسان‌شناختی به نقد فایده‌گرایی و نقض دریافت رایج از «مبادله» پرداخته است. گزا‌ره‌ پایه‌ای که در این رساله‌ از طریق مطالعه‌ی جوامع باستانی در پی اثبات آن بوده، این است: «انسان به گونه‌ای طبیعی فایده‌گرا نیست». موس در راستای تعمیم این گزاره به سطح کلان اجتماعی، ایده‌ «اصل بدهی اجتماعی» را پیش می‌کشد. روش‌شناسی خاص او، مطالعه‌ پدیده‌ها به مثابه «امر تام اجتماعی» بود که پیش‌تر اینجا درباره آن نوشته بودم. اکنون دکتر علیرضا (آرمان) ذاکری؛ استادیار جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس در کتاب جدیدش با عنوان «همبستگی اجتماعی و دشمنان آن» به بررسی آرای موس و دایی‌اش دورکیم در باب همبستگی اجتماعی پرداخته است. اهمیت مطالعه‌ تحول مفهومی «همبستگی اجتماعی» را ذاکری دیالکتیک فاشیسم و نئولیبرالیسم می‌داند که تداوم حیات بشر را بر روی زمین تهدید می‌کنند و پاسخشان را به مسأله‌ همبستگی اجتماعی را این‌گونه بیان کرده است: «چیزی کمتر از بازگرداندن جهان به وضعیت طبیعی هابزی (جنگ همه علیه همه) نیست. نزاعی که در آن یا با فرد اتمیزه روبه‌روییم یا با جمع نامُداراگر؛ فردگرای خودخواه یا هویت‌گرای خشن». ذاکری به تبع نقش پررنگ دین در اندیشه‌های دورکیم، در این کتاب نیز مکرر درباره‌ دین بحث کرده، اما در یکی از زیرفصل‌ها به طور خاص‌ به موضوعی انضمامی می‌پردازد که در این روزها هم با آن درگیریم: «همبستگی اجتماعی در خاورمیانه: دین و دیگری‌هایش» در این بخش، تهاجم دولت و بازار در جوامع اسلامی خاورمیانه را علت از بین رفتن منظومه‌های همبستگی‌بخش اجتماعی معرفی می‌کند که باعث اتمیزه شدن این جوامع شده و در غیاب چنین منظومه‌های همبستگی‌بخشی، در کنار جنگ و استعمار، همبستگی‌های اجتماعی خاص‌گرا و غیریت‌ستیز نظیر بنیادگرایی دینی تقویت شده ‌است. او سپس می‌نویسد: «می‌توان همچون دورکیم امید داشت که سرانجام روزی این جوامع قادر باشند با مواجهه انتقادی با اشکال مختلف ادیان و هویت‌های واقعاً موجودِ مولدِ همبستگی‌های خاص‌گرا، به سمت تولد دین آینده، دینی که به قول دریدا بتواند از دگماتیسم موجود فراتر رود و نوعی دوستی عام بیافریند حرکت کنند. در غیر این صورت همچنان سرنوشت جوامع ... مواجه با خشونت‌های ناشی از هویت مرگبار خواهد بود؛ هویت‌هایی که ... حذف می‌کنند و حذف می‌شوند». در مجموع تألیف این کتاب اقدام مغتنمی است در معرفی سنت دورکیمی و شرح اجمالی از چهره‌های اصلی و آثار این سنت به مخاطب فارسی‌زبان. در کنار همه‌ اهمیت‌های نظری آشکار این مکتب و خسران ناشناخته ماندن آن،‌ به تأسی از خود دورکیم «اگر پژوهش‌های ما فقط سود نظری داشته باشند، بی‌ارزش‌اند و حتی یک ساعت زحمت هم نباید صرف آن‌ها کرد» باید بگوییم که برای ما هم بازخوانی میراث او پس از یک قرن، در شرایط امروز باید توجیهی انضامی‌ داشته باشد. ذاکری در این باره می‌نویسد: «با قدرت گرفتن بنیادگرایی بازار از یک سو و تعابیر بنیادگرایانه از دین از سوی دیگر، به نظر می‌رسد نه دین از صحنه جامعه خارج شده و نه پروژه‌ سوسیالیسم از ضرورت افتاده و نه غلیان جمعی به مفهومی بی‌کارکرد بدل شده است». همچنین سارا شریعتی هم در مقدمه‌ای که بر این کتاب شاگردش نوشته، به این موضوع توجه داشته و می‌نویسد: «می‌توان با این تفاسیر مخالف بود، اما فراخوان به جامعه و بازاندیشی به همبستگی اجتماعی و دشمنان آن، برای ما بیش از هروقت شاید یک ضرورت است». این ضرورت ملموس بازخوانی آموزه‌ها و مسائل مکتب دورکیم برای زمینه‌ خاص تاریخی و اجتماعی ما اهمیت دارد. افزون بر این، تاکنون این مکتب در آکادمی و جریان روشنفکری ایران یا ناشناخته مانده یا در سایه‌ معدودی از آثار دورکیم؛ به عنوان یکی از بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی، تنها گاهی نامی از آن‌ها در حاشیه‌ جامعه‌ آکادمیک شنیده شده است. این‌ها از دلایلی است که ارزش کوشش‌هایی از قبیل این کتاب را برای معرفی مکتب دورکیم و مباحث کلیدی آن روشن می‌کند. کتاب «همبستگی اجتماعی و دشمنان آن» با عنوان فرعی «مکتب موس و دورکیم در برابر فایده‌گرایی و فاشیسم» روایتی رادیکال از مکتب دورکیم و میراث زنده‌ جریان دورکیم-موس را در مقابل درک مسلط از این مکتب؛ یعنی خوانش محافظه‌کار از آن برجسته می‌سازد. @rawinews
🌐مرزبانی به سبک سید عسکری راوی : استاد مرحوم سید مرتضی عسکری (1386-1293ش) را می‌باید از جمله مرزبانانِ مکتب شیعه دانست که بر لب مرز تشیع ایستاده بود و صحیح و سقیم را نشان می‌داد. احادیث و روایات را مورد دقت نظر قرار می‌داد تا نکند رأیی ناصواب به نام دین و مکتب تشیع رقم بخورد. وی عمده تحقیق خود را بر همین محور قرار داده بود. برخی جاعلان حدیث را معرفی کرده و نشان داده بود که چگونه برخی افراد همانند سیف کذاب سخنانی بیان کرده‌اند که نسبتی با مکتب تشیع ندارد. وی برساخته‌های اینان را در آثار خود نشان می‌داد. مرحوم عسکری در آثار خود علاوه بر توجه به متون کهن، به تأملاتِ معاصرین هم توجه داشت و به سخنانِ مستشرقین هم رجوع می‌کرد. او خود را در پشتِ کتب قدما مخفی نکرده بود و از کتاب‌های معاصرین نیز به کرّات یاد می‌کرد. از رشید رضا و احمد امین، تا فان فلوتن و نیکلسن را مورد توجه قرار می‌داد و به این وسیله می‌کوشید تا از شیوه‌های جدید در مواجهه با یک رأی و اندیشه نیز بهره بگیرد. در این روشِ خود حتی از آمار و نمودار و جدول هم بهره می‌برد. در کتاب «یکصد و پنجاه صحابی ساختگی» همین شیوه را به کار برده بود. از شیوه‌هایی که استاد سید مرتضی عسکری برای مرزبانی از مکتب تشیع برگزیده بود، روشِ مقایسه بود. به عنوان نمونه، برای اینکه ضعف یک روایت را نشان دهد، ابتدا روایاتی را که از یک راوی نقل شده است ذکر می‌کرد، سپس همان روایت را با روایاتی که از طرق دیگر نقل شده، مقایسه می‌کرد و نشان می‌داد که راوی، چه تصرّفاتی را در آن روایت انجام داده است. این مقایسه و تأمل نیازمند ظرافت بسیار بود که مرحوم عسکری آن را به انجام می‌رساند. او همچنین در برخی مواضع، میان اسناد مختلف تفکیک می‌گذاشت، سند گفتارهای مختلف را از یکدیگر جدا می‌کرد. بعضاً به واسطه‌ کثرت نقل‌ها ممکن است که سخنی مقبول واقع شود. علامه عسگری به این مهم توجه داشت. از همین رو، نقل‌های مختلف را در کنار هم می‌گذاشت و بعضاً نشان می‌داد که همه‌ آن اقوال، از یک منبعِ واحد بیان شده و سند تمامِ آن گفتارها یکی است. در حالی که آن راوی، ثقه نبوده و مورد اعتماد نیست. مرحوم عسکری همچنین می‌کوشید برای تعیین صحت و سقم یک روایت، آن را به میزان قرآن بسپارد. گاهی به واسطه‌ مخالفت روایات با آیات قرآنی، اجازه ورود آن را به دایره‌ تشیع نمی‌داد. وی همچنین از طریق اصطلاح‌شناسی، برخی سخنان را مورد داوری قرار می‌داد، مفردات و اصطلاحات در یک روایت توزین می‌کرد و در برخی موارد نشان می‌داد که چگونه اصحابِ قدرت سبب‌ساز شکل‌گیری یک روایت شده‌اند. در خصوص روایاتی که درباره بنی امیه وارد شده، این موارد را نشان داده بود. همچنین درباره روایاتی که در وصف تمیمیان و نقش‌های آنها در تاریخ اسلام بیان شده نیز نشان داده بود که جعل‌های مکرری رخ داده تا چهره‌ مثبتی از این قبیله به تصویر کشیده شود. @rawinews
🌐پایان یک عمر انتظار خانم پروین خلیلی؛ همسر امام موسی صدر (رهبر ربوده‌شده شیعیان لبنان) پس از ۴۳ سال انتظار، در سن ۸۳ سالگی درگذشت. وی که نواده میرزا حسین خلیلی تهرانی (فقیه مشروطه‌خواه نجف) بود، پس از ربوده شدن همسرش به فعالیت در لبنان ادامه داد و در راستای پیگیری پرونده ربوده شدن آقای صدر و نیز اداره مؤسسات وی می‌کوشید. @rawinews
🌐رؤیاهای آذرنوش راوی : دکتر آذرتاش آذرنوش (۱۴۰۰-۱۳۱۶ش) محقق و مؤلف برجسته زبان و ادبیات عرب هم از دنیا رفت. او اگرچه عمر خود را مصروف این زبان کرد، اما دلبسته‌ زبان فارسی نیز بود. می‌گفت که ملیتِ ایرانی به زبان فارسی گره خورده است. در تعبیری گفته بود که: «صحیح است که ما مسلمانیم و باید به زبان عربی -به عنوان زبان نخست دنیای اسلام- توجه کنیم، اما در صورت تقویت نکردن زبانِ فارسی، ملیت و ایرانی بودن خود را از دست می‌دهیم» (پارسیان عرب‌گرا، گفتگو با آذرنوش، اطلاعات حکمت و معرفت، مرداد 1386، ش 5). آذرنوش معتقد بود که زبان فارسی در برهه‌هایی از تاریخ مغفول مانده است؛ آن هم از سوی فرهیختگانِ ایرانی. نویسندگانی که خود در رشته‌های ادبی و تاریخی سرآمد بودند اما به زبان فارسی جفا کردند. می‌گفت این خودِ ایرانیانِ اشرافی و تحصیل کرده بودند که زبان فارسی را تحقیر کردند و عربی را بسیار برتر شمردند. همچون امثال ابوریحان بیرونی که ننگ داشت که به فارسی سخن بگوید و فحش عربی را بر مدح فارسی ترجیح می‌داد و فارسی را زبانِ زشت می‌شمرد. آذرنوش معتقد بود که عرب‌ها هرگز مبارزه‌ای با فرهنگ و زبان فارسی انجام ندادند. برعکس آنان بسیار هم استقبال کردند. اما برخی ایرانیانِ داغ‌تر از آش و چاپلوسِ قدرت‌ها بودند که زبانِ فارسی را پس می‌زدند و عربی را به جای آن توصیه می‌کردند(آذرنوش، چالش میان فارسی و عربی؛ نقل از خیانت‌های ایرانیان به فرهنگ و زبان فارسی، سکینه موسوی، مجله رودکی، 1386، ش 19). آذرنوش برخی کلمات عربی را در زبان فارسی ردیابی کرده بود، با این وجود معتقد بود که پالایشِ زبان، ره به جایی نمی‌برد. می‌گفت که این کار نه صحیح است و نه به جایی می‌رسد. شاهد مثالی تاریخی هم می‌آورد که: «ترکان عثمانی از حدود سال‌های 1800 میلادی شبیه چنین تلاشی را شروع کردند و عاقبت هم موفق نشدند. آنها با رنج و زحمت فراوان کوشیدند کلمه‌های فارسی و عربی را از زبانشان بیرون کنند. دقیقاً مشابه همان نقشی را که عربی در فارسی بازی می‌کند، فارسی نیز در ترکی عثمانی ایفا می‌کرد. ترک‌ها خیلی تلاش کردند. کلمه‌های زیادی ساختند، اما زبان امروزی آنها با زبان عثمانی نه تنها متفاوت است که حتی می‌توان آنها را دو زبان جداگانه به شمار آورد. یعنی ملتی به بزرگی و قدمت عثمانی‌ها، تقریباً از سابقه تاریخی خود بریده است»(گفتگو با آذرنوش، اطلاعات حکمت و معرفت، ش 5). آذرنوش به زبانِ قرآن هم توجه کرده بود. اعتقاد داشت که هنوز نتوانسته‌ایم به فهمِ صحیح از زبانِ قرآن دست یابیم. می‌گفت تا زمانی که معنای کلمات را نفهمیم، نمی‌توانیم به ترجمه و تفسیر صحیحی دست بیابیم. او معتقد بود که فهم صحیحی از ریشه‌ واژه‌های قرآنی نداریم. هنوز معانی کلماتِ کهن عربی را که در زبان‌های دیگر مانند سامی ریشه‌های متعدد دارند کشف نکرده‌ایم. وی معتقد بود که کلمه مانند انسان تحول‌پذیر است. می‌گفت کلمات در دوران انسان‌های اولیه نیز وجود داشته و آنها به اقتضای زندگی خود، کلمات را برای موارد مادی به کار می‌بردند. در نتیجه بیشتر کلماتِ ما که ماهیتِ مادی داشته‌اند، در طول گذشت چند هزار سال تبدیل به کلماتِ غیر مادی شده‌اند. در بسیاری از کلمات و واژه‌های قرآنی هم این پدیده وجود دارد. وی گفته بود که بارها تقاضا کرده‌ام گروه‌هایی با تخصص‌های مختلف زبان‌شناسی را گرد هم آورند تا بتوانیم اندکی به قرآن نزدیک شویم(نشست بررسی کتاب درآمدی بر زبانشناسی تطبیقی قران و تورات). @rawinews
🌐سرقت علمی هایدگر راوی ، محمدحسین مصلایی: مارتین هایدگر (۱۹۷۶-۱۸۸۹) یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان قرن بیستم است. کتاب «هستی و زمان» او سرچشمه اصلی فلسفه اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم به شمار می‌آید که باعث شده جایگاهی رفیع در تاریخ فلسفه برای او قائل شوند. همین‌طور عده‌ای او را مهم‌ترین فیلسوف قرن بیستم می‌دانند که به دنبال چیرگی بر سنت متافیزیک غرب و کوشش برای «آغازی نو»‌ به اندیشه‌ای فراتر از متافیزیک غربی بوده است. اما اواخر قرن بیستم یک پژوهشگر فلسفه هایدگر پیدا شد که کوشید به روش خود هایدگر مبنی بر «اندیشیدن به امر نااندیشیده در آثار یک متفکر» اتکا کند و آثار هایدگر را با توجه منابع پنهان و غیرغربی اندیشه‌هایش تفسیر کند؛ روشی که خود هایدگر این‌طور توضیح می‌دهد: «آنچه یک نویسنده مسکوت می‌گذارد،‌ دقیقاً همان چیزی است که باید در نظر آوریم تا نکات برجسته‌ مد نظر وی را بفهمیم». درباره‌ ارزش علمی‌ نتایج این پژوهش، یکی از فلسفه‌ورزانی که ترجمه‌ این اثر به انگلیسی را هم به عهده داشته، می‌گوید: «شاید بایست فصلی از تاریخ اندیشه‌ مدرن غرب را از نو نگاشت. معانی ضمنی این امر بسیارند. نه تنها برای ارزیابی ما درباره‌ دستاورد هایدگر در ارتباط با ایده‌ "پایان فلسفه" و برای ارزیابی آنی از جایگاه وی در اندیشه قرن بیست (و بیست و یکم)، بلکه همچنین (و به‌ویژه) برای مطالعات تطبیقی در باب فلسفه وی. خوانش متون هایدگر بایست از اکنون با چیزی دنبال شود که نیچه "دید فرا-ارودایی" می‌نامید». اما نتایج این پژوهش از منظری غیرتخصصی‌تر نیز جالب است؛ این‌که شواهد و قرائنی متقن، «انتحال» و سرقت علمی بزرگ‌ترین فیلسوف قرن بیستم را تأیید می‌کند. تقلب و استفاده از بخش‌های قابل ملاحظه‌ای از متون دیگران را «انتحال» یا تقلب علمی می‌نامند که علاوه‌بر مغایرت با قانون مالکیت معنوی، ضدِ بنیادی‌ترین اصول اخلاقی حاکم بر پژوهش علمی است. در سال ۱۹۸۹ کتابی با عنوان «نوری از شرق: تأثیر سنت آسیای شرقی بر نوشته‌های هایدگر» در حوزه‌ هایدگرپژوهی منتشر شد که در نسخه‌های بعدی به «منابع پنهان اندیشه‌ هایدگر» تغییر نام داد. این کتاب با بررسی همه‌جانبه‌‌ آثار هایدگر به شکلی قانع‌کننده استدلال می‌کند که بخش اعظمی از منابع فکری هایدگر از فلسفه‌های آسیای شرقی، به طور مشخص ‌آموزه‌های چینی و ژاپنی، سرچشمه گرفته است. به عبارتی دیگر، بسیاری از اندیشه‌های محوری هایدگر به نحوی دانسته و حساب‌شده با بهره‌گیری از ترجمه‌ آلمانی متون فلسفی متفکران آسیای غربی از قبیل فون اشتراوس، ولیلهم و چوآنگ تسو شکل‌ گرفته‌‌اند، بدون اینکه او به روال معمول اشاره‌ای به این منابع کرده باشد. نویسنده‌ کتاب به سندی اشاره می‌کند که در آن هایدگر به گونه‌ای کاملاً آشکار، بندی از بخش ۱۵ تائو ته چینگ را بازنویسی کرده است، اما چنین وانمود کرده که نویسنده‌ آن خودش بوده است. تشابهات پرشمار دیگری که میان واژگان، تعابیر و برخی صورت‌بندی‌های این ترجمه‌ها و اندیشه‌های هایدگر وجود داشته، در کنار اینکه در مصاحبه‌ای به آشنایی با اکثر این متون اذعان کرده و آن‌ها را ارزشمنده شمرده، باعث شده از نظر مانهاید بعید باشد که هایدگر در بندهایی «دقیقاً» مشابه این متفکران نامبرده اندیشیده باشد. این موضوع در کنار شواهد دیگر مؤید این تفسیر است که برخورد هایدگر با آموزه‌های تائوییِ لائوتسه و چوآنگ تسو مصداقی از انتحال بوده است. راینهارد مای؛ نویسنده‌ کتاب «منابع پنهان اندیشه‌ هایدگر» پس از ارائه‌ چنین شواهدی می‌نویسد: «وقتی در مورد تأثیرپذیری آثار هایدگر از سنت آسیای‌ شرقی (چینی و ژاپنی) حرف می‌زنیم، صحبت صرفاً از تعدادی موضع حاشیه‌ای نیست که تنها از سر اتفاق به ذهن آمده‌ باشند. در موضع نیستی صحبت از اندیشه‌ سترگی است که یگانه نیاز متفکر است، اندیشه‌ای که برای افکار غربی جدید است و وی آن را مرهون آشنایی با آموزه‌های تائوییِ لائوتسه و چوآنگ تسو است. نیستی برای هایدگر صرفاً یک نیستیِ نابوده و نیست‌انگارانه نیست، بلکه "نیستیِ نیستی" و انباشتگی است. او مدام این اندیشه را در نوشته‌هایش پی می‌گیرد و همین تکرارها و روایت‌های مختلف، آن را برجسته‌تر می‌سازد. در دیگر آثار تاکنون منتشر‌شده‌ وی نیز می‌توان بازنویسی‌های مشابهی با ته‌مایه‌های تائویی و بعضاً ذن-بودیستی یافت که گاه بسیار و گاه اندک رمزپردازی شده‌اند». هایدگر خودش خاستگاه‌ تفکرش را صرفاً در غرب و یونان باستان و بدون هیچ اثری از منابع شرقی معرفی می‌کند. این‌که راینهارد مای علاوه‌بر مدرک فلسفه، دکتری حقوق نیز دارد، باعث شده این کتاب (که به فارسی هم ترجمه شده) از جهت دقت در ارائه و بررسی شواهد، درکنار موضوعی که دنبال می‌کند، شبیه یک دادرسی شود. @rawinews
🌐وداع محلی و جدال مجازی راوی : آیت‌الله حسن زاده آملی که درگذشت، تشییع جنازه پرجمعیتی در زادگاهش برگزار شد. بسیاری به او تعلق خاطر داشتند و ایشان را مورد تکریم قرار می‌دادند. اندیشه‌ مرحوم حسن زاده اما با مخالفت‌هایی هم مواجه بود. برخی سخنانِ ایشان، مورد نقد و انکار واقع شد. شیخ حسن میلانی؛ از منتقدان روش فلسفی و عرفانی بود. وی سخنی را از آن مرحوم نقل می‌کرد که در کتاب «مُمِدّ الهِمَم» ادعا کرده گوساله‌پرستی هم همان خداپرستی است و پیغمبری که از گوساله‌پرستی نهی می‌کند، بر خطا و بی‌معرفت و جاهل به توحید بوده است (حسن‌زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 514). میلانی قول به وحدت وجود را در نظر مرحوم حسن‌زاده مورد نقد قرار می‌داد. گفته بود که: «جالب است آقای حسن زاده، در کتاب‌شان یک حدیث جعلی از یک کتاب سنی بی‌مدرک آورده‌اند و به امام صادق(ع) تهمت بسته‌اند که من جزئی از خدا هستم و ما ابعاض خدا هستیم. ایشان می‌گوید به به! چه کلامی. می‌گوید تمام ظاهر و باطن کتاب‌های فلسفی همین یک کلمه است که ما همه ابعاض خداییم». وی سپس در نقد فیلسوفان و عارفان گفته بود که: «همین ملاصدرا را خود فلاسفه بیرون کردند نه اخباری‌ها. علامه طباطبایی خانه نشین و مطرود بود. آقای قاضی طباطبایی هم مخفیانه دفن شد». میلانی گفته بود که در کربلا با عده‌ای بحث می‌کردیم. وقتی گفتم آقای حسن زاده و آقای طباطبایی این‌گونه فکر می‌کردند، گفتند پس کل اسلام فاتحه‌اش خوانده شد. به آنها گفتم خیانت را آنهایی کردند که کل اسلام را برای شما خلاصه کردند در همین سه چهار نفر (نقل از مصاحبه با سایت مباحثات). پس از درگذشت مرحوم حسن‌زاده نیز گفته شد که دکتر سید یحیی یثربی گفته آقای حسن‌زاده به زیارت امام رضا نمی‌رفته، به این بهانه که من ولیِّ حی هستم و امام رضا(ع) ولیِّ مُرده! این ادعا مورد انکار دکتر یثربی قرار گرفت. او گفت که از چنین ادعایی چیزی به یاد نمی‌آورم. یثربی گفت من ده‌ها بار با آقای حسن زاده آملی در قم و تبریز و شهرهای دیگر ساعت‌ها نشسته و گفتگو کرده‌ام و هرگز از ایشان چنین ادعای صوفیانه‌ای نشنیده‌ام. اما این تنها مرام عرفانیِ مرحوم آقای حسن‌زاده نبود که منتقدانی داشت. روش سیاسی او هم مورد انتقادهایی قرار گرفت. محسن کدیور در متن کوتاهی گفت که مرحوم حسن‌زاده آملی، سرگرم در ملکوت و غافل از رنج مردم در ناسوت بوده است. این سخن نیز مورد انتقادهایی قرار گرفت. عبدالحسین خسروپناه در گفتگویی، تشییع جنازه مرحوم حسن‌زاده را نشانی از مردم‌مداری ایشان دانسته و گفت: «شما دیدید که مردم در این شرایط سخت کرونایی چه رنجی متحمل شدند و با چه علاقه و شوری پیکر ایشان را تشییع کردند». 📸عکس حضرات آیات جوادی آملی و مرحوم حسن‌زاده آملی در کنار مرحوم آیت‌الله میرزا هاشم آملی @rawinews
🌐استخاره در دوراهی راوی : استخاره در سده‌های اخیر مورد توجه شایان شیعیان بوده و توجه ویژه به آن، به‌نوعی از اختصاصات مذهب امامیه به شمار می‌رود. محمدبن مسعود عیاشی از محدثان شیعه که احتمالا در نیمه اول قرن چهارم درگذشته است، اثری با عنوان «کتاب الاستخارة» نگاشته است (رجال النجاشی، ص352؛ الفهرست للطوسی، ص213) که به نظر می‌رسد اولین اثر مستقل در این باب باشد. رضی‌الدین سيدبن طاووس از علمای قرن هفتم و استاد علامه حلی حدود هشت قرن پیش نخستین کتاب مفصل درباره استخاره را با عنوان «فتح الابواب بين ذوى الالباب و بين رب الارباب فى الاستخارات» تألیف کرد. ابن‌طاووس چندين بار به ابتكارى و بدون پيشينه بودن كتاب خود تصریح كرده است (فتح الابواب، ص113). هرچند پیرامون استخاره تا قرن دهم و رسالة فی الاستخارة اثر مغلوی وفائی (کشف الظنون، 1/ 844) اثری در منابع رایج در تراجم و کتاب‌شناسی دیده نمی‌شود، ولی از آن پس تدریجاً آثار متنوعی نوشته شد؛ به‌ویژه حدود سی جلد كتاب در اين موضوع به قلم علما حدفاصل قرن یازدهم تا چهاردهم تأليف گردید. ژان شاردن؛ جهانگرد فرانسوی حدود سیصدسال پیش در سفرنامه خود اشاره می‌کند: «ساده‌ترين و نخستين روش پيش‌گويى و تفأل در نظر ايرانيان كه بسيار رايج است استفاده از قرآن مجيد است كه عمل بدان را استخاره مى‌گويند. از بعضى كتاب‌ها نيز بدين منظور سود مى‌جويند. استخاره به معنى رايزنى و مشورت كردن با خداست. ايرانيان هنگامى كه براى كردن يا نكردن كارى دچار شك و ترديد مى‌شوند به استخاره توسل مى‌جويند. بدين منظور به يكى از روحانيان رو مى‌آورند و از او مى‌طلبند برايشان استخاره بگيرد ... مردم بر اين اعتقادند روحانيانى كه داراى مراتب علمى و دينى و معنوى بالاتر مى‌باشند چون در درگاه ذات پروردگار مقرب‌ترند استخاره‌شان به واقعيت نزديک‌تر مى‌باشد.» (سفرنامه شاردن، 3/ 1033). در منابعی مانند کتاب حمدالله مستوفی به رواج استخاره در دوره قاجار اشاره شده است. سیدمحمد کمره‌ای؛ داماد عمه امام خمینی نیز فهرستی از استخاره‌های متعدد محمدعلی شاه را که در کتابی دیده، در کتاب «روزنامه خاطرات» آورده است. محمدعلی شاه از استخاره‌های میرزا ابوطالب زنجانی؛ فقیه مقیم پایتخت بهره‌های فراوانی می‌گرفت. همچنین استخاره مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری برای اقامت در قم در پی دعوت علمای این شهر بسیار مشهور است. 🔺اکنون حیدر حب‌الله؛ پژوهشگر مطرح لبنانی در مقاله مفصلی به نام «فقه الاستخارة» پس از بررسی ادله شرعی و عقلی، استخاره با عدد به وسیله تسبیح و سنگ‌ریزه را مطابق تمام مسالک در حجیت خبر واحد، به دلیل فقدان روایتی معتبر در این باب، ضعیف ارزیابی کرده است. همچنین درباره استخاره با قرآن به دو شیوه شمارش اوراق مصحف و شیوه امروزین که آیه اول از صفحه گشوده را می‌خوانند، معتقد است به طریق معتبر قابل اثبات نیست. افزون بر آن، درباره حکم استخاره با دو رقعه، سه رقعه و شش رقعه که برخی فقیهان متأخر امامیه تلقی به قبول کرده‌اند، اختلافاتی واقع شده است. حب‌الله پس از بررسی روایات استخاره ذات‌الرقاع، حجیت آن را موافق با نظر محقق سبزواری (ذخیرة المعاد، 1/ 348) مورد تأمل می‌داند؛ هرچند در انواعی که نمی‌توان انتساب آن را به شریعت صحیح دانست، در صورت پذیرش قاعده تسامح در ادله سنن می‌توان بدان عمل کرد. نوع دیگر یعنی استخاره قلبی به این صورت است که پیش از انجام عمل قلب خود را متوجه خداوند گرداند و به آنچه احساس کرد اقدام و عمل کند. وی می‌گوید برخی روایات این نوع استخاره معتبر است و می‌توان گفت از استخاره مشورتی قوی‌تر و از استخاره دعایی ضعیف‌تر است. استخاره به این عنوان که قلب را متوجه خداوند بداند و سپس با مردم مشورت کند نیز خالی از قوت نیست (دراسات فی الفقه الإسلامی المعاصر، 4/ 95و111و147و193و196). به نظر وی برخی عوامل همچون طرد جوامع شیعی، رواج روحیات صوفیانه و منزلت سید بن طاووس در میان شیعه و اعتماد عمومی به روایات در دوره رواج اخباری‌گری، سبب شیوع استخاره با قرآن و تسبیح شده است (همان، ص203و204). با این حال، فقهای معاصر آرای مرسوم در باب استخاره را می‌پذیرند. آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی پس از ذکر حکایتی معتبر از استخاره‌های ویژه حاجی کلباسی، مخالفت با استخاره را بنا بر احتیاط واجب جایز نمی‌داند (درس خارج اصول، 29/1/1396). بنا بر نظر آیات عظام تبریزی و سیستانی انجام استخاره با تسبیح و رقعه تنها به قصد رجاء بلامانع است (صراط النجاة، 1/ 553؛ الفقه للمغتربین، 327-328). دفتر آیت‌الله‌العظمی سیستانی نیز گفته است: «می‌توان به استخاره اعتماد کرد ولی بعد از این‌که با تدبر و مراجعه به خبرگان و مشاوره دوستان راستین نتوان تصمیم گرفت و حیرت همچنان باقی ماند و شخص نتوانست هیچ طرفی را ترجیح دهد، استخاره اولویت دارد؛ اما شأن دیگری مانند کشف غیب ندارد» @rawinews
🌐خاموشی صدای «الاهیاتِ انسانی» راوی : حسن حنفی در سن 86 سالگی دیده از جهان فروبست. او از فیلسوفان و نواندیشان جهان عرب محسوب می‌شد. از شاگردانِ عثمان امین بود و رویکردی پدیدارشناسانه به دین را برگزید. معتقد بود که مواجهه با دین، می‌باید بر اساس اقتضائات زمان باشد. در تعبیری گفته بود که: «قدما، کار دفاع از خدا را که عهده‌دار آن بودند به خوبی انجام دادند و امروز نوبت ماست ... اقتضای زمانِ ما، دفاع از امتی است که به واسطه‌ تفسیرهای ناصحیح، شکست‌های پیاپی خورده‌اند». حنفی معتقد بود که مسلمانان، «وحی» و «سنت» را طوری تعبیر و تفسیر کرده‌اند که با جهانِ امروز بیگانه است. وی عمده‌ تأملات خود را بر انسان‌محوری قرار داده و معتقد بود که در تفکرِ الاهیاتی، انسان نادیده گرفته شده است. می‌گفت که انسان در نظام‌های اسلامی محو شده و «خیلی از واژگان مذهبی با طرح برخی مقولات ... از کنار واقعیت‌های روزانه زندگی می‌گذرند. دیگر این واژه‌ها و کلمات، جهت‌گیری‌شان به سمت امور مشخص اجتماعی و حتی نمادهای انسانی مطرح در شرایط و ویژگی‌های امروزین نیست» (میراث فلسفی ما، ص194). حنفی معتقد بود که ایده‌پردازی‌ها در خصوص نظام الاهیاتی، گاه انسان را به حاشیه می‌راند و او از شکوفایی استعدادهای خود محروم می‌ماند. بر همین اساس، وی معتقد بود که از یک «مذهبِ هدفی» باید به سمت «انسان‌گرایی» رو کرد. می‌گفت که ما اکنون نیاز به تعاریف جهانی از مفاهیمی چون علم و آزادی با مشارکت همه‌ ملل جهان در شرق و غرب داریم. حنفی به فایده‌گرایی در اندیشه دینی اعتقاد داشت. معتقد بود که در میراثِ ما عقاید و نظریه‌های مختلفی وجود دارد که آن را اشاعره و معتزله و دیگر نحله‌های فکری بیان کرده‌اند، ولی ما باید مطابق با نیازهای عصری، برخی از آنها را انتخاب کنیم که مناسب‌تر هستند. ملاکِ این گزینش نیز فایده‌ آن برای انسانِ امروز است. از همین رو بود که وی در مواجهه با متون دینی هم می‌کوشید تا آن را با دانش‌های روز محک بزند. او معتقد بود که در حوزه روایات، باید با بهره‌گیری از علوم انسانی و اجتماعی جدید به مواجهه با متن رفت. تأکید حنفی این بود که باید از روش قدما که نقد سندی بود فراتر رفته و به نقد متن روی آورد. به این معنا که سند هر سخنی، باید در شرایط و متنِ آن نگریسته شود، قوانینِ متنِ هر زمانه در نظر گرفته شود، سپس به فهم آن پرداخته و نسخه‌ای برای امروز استنباط شود. رویکرد حسن حنفی مورد نقدهای تند و ملایم فراوانی قرار گرفت و برخی آثارِ او با نقدهای علمای الازهر مواجه شد. آنها او را به افکار سوسیالیستی و الحادی متهم می‌کردند. تمایلات انسان‌محورانه و آزادی‌خواهانه حنفی، او به چهره ممتاز جریان «چپ اسلامی» در دنیای اسلام بدل کرده بود. وی به ایران نیز سفر کرد و ایده‌های او و شاگردش نصر حامد ابوزید مورد توجه نواندیشان ایرانی قرار داشت. احمد الطیب؛ شیخ الازهر مصر در سوگ او نوشت: خدا او را بیامرزد که عمر خود را در محراب اندیشه و فلسفه گذراند و غرب و شرق‌شناسان را به برخورد منصفانه با شرق و تمدن آن و ارزش‌های والای انسانی فراخواند». @rawinews
🌐عدالت به شرط «جهل» راوی ، محمدحسین مصلایی: جان رالز (۲۰۰۲-۱۹۲۱) را بزرگ‌ترین فیلسوف سیاسی معاصر دانسته‌اند. او در مهم‌ترین کتابش، «نظریه‌ای درباب عدالت» (۱۹۷۱) به صورت‌بندی نظریه‌ «عدالت به مثابه انصاف» پرداخته است. این نظریه را با حدِ زیادی از ساده‌سازی می‌توان کوششی برای دستیابی به عدالت در بستر اندیشه‌ لیبرال دانست که بر بخش اعظمی از چارچوب و ویژگی‌های فلسفه‌ سیاسیِ پس از رالز تأثیر گذاشته است و همچنان هم پراجاع‌ترین نظریه در فلسفه سیاسی است. «عدالت به مثابه انصاف» نظریه‌ای درباره‌ عدالت در سنت لیبرالیسم سیاسی است که رالز ذیل آن به تقریر ایده‌هایی درباره‌ عدالت و دفاع از آن پرداخته است. این نظریه همچنین پاسخی حساب‌شده مقابل چالش پوزیتیویسم است که هر گزاره‌ هنجاری را فاقد عینیت می‌دانست. رالز همچنین نواقصی را که معتقد بوده در سنت «فایده‌گرایی» و «شهودگرایی» وجود داشته، در نظریه‌ «عدالت به مثابه انصاف» برطرف می‌کند و از این طریق به شیوه‌ای حساب شده از عدالت اجتماعی دفاع می‌کند. رالز در این نظریه کوشیده چارچوبی برای توجیه و دفاع توأمان از آزادی‌ و عدالت اجتماعی فراهم کند. مراد او از عدالت، عدالت اجتماعی است که موضوع آن ساختار اساسی جامعه و سازکارهایی است که طی آن نهادهای اجتماعی، حقوق و وظایف اساسی در توزیع و چگونگی تقسیم مزایای حاصل از همکاری اجتماعی را تعیین می‌کنند. او در راستای تقریر نظریه‌اش، «پرده‌ جهل» را جایگزین «نظریه‌ قرارداد اجتماعی» به عنوان وضعیت نخستین می‌کند و پس از توصیفش، فهرستی از تصورهای مختلف از عدالت ارائه می‌دهد؛ تصاویری شامل آن گزینه‌‌های فلسفی که از نظر سنتی هواخواه بیشتری داشته‌اند و به نحوی قانع‌کننده نشان می‌دهد که شرایطی که او برای وضع قراردادها فرض کرده ناگزیر منصفانه است. او در پاسخ به این پرسش که کدام تصور از عدالت را باید در وضع نخستین برگزید، صورت‌بندی‌‌ نهایی‌اش از عدالت را مطرح می‌کند و اثبات می‌کند که طرف‌های آزاد و عاقلی که دلشان می‌خواهد منافع خود را پیش ببرند دقیقاً دو اصل را برای عدالت در وضع نخستین برخواهند گزید. از نظر رالز این دو اصل اصول درست عدالت هستند که از پشتوانه استدلالی و اخلاقی قابل قبول و قانع‌کننده‌ برخوردارند. اصل اول، ناظر به برابری در حقوق پایه است؛ یعنی هرکس باید در برخورداری از آزادی‌های اساسی حقی برابر داشته باشد. اصل دوم نیز ناظر به برابری منصفانه فرصت‌ها و نابرابری‌های اقتصادی است. مراد رالز از اصل دوم، این است که نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی تنها در یک صورت موجه هستند؛ یعنی از راهی به دست آمده باشند که حداکثر نفع را برای کم‌برخوردارترین افراد در پی داشته باشد و همین‌طور تحت شرایط برابری منصفانه فرصت‌ها و ناظر به مناصب و موقعیت‌هایی به دست آمده باشد که به روی همگان گشوده بوده‌اند. رالز برای توجیه این اصول در نظریه‌ خودش «فایده‌گرایی» را به عنوان صورت مسلط نظریه‌ عدالت در آن زمانه‌، قانع‌کننده نیافته و به نقد آن پرداخته است. سپس با الهام از نظریه‌ «قرارداد اجتماعی»، وضعیت نخستینی به نام «پرده جهل» را به عنوان چارچوب بدیل برای توجیه نظریه‌اش در باب عدالت برمی‌گزیند. 🔺«پرده‌ جهل» وضعیتی است که رالز آن را شرط لازم ضمانت منصفانه بودن وضعیتی می‌داند که افراد بر سر اصول اولیه‌ عدالت توافق می‌کنند؛ اصولی که باید بر همه‌ جنبه‌های زندگی اجتماعی اعمال شود. او معتقد است برای منصفانه بودن این وضعیت باید هیچ‌کدام از طرف‌های قرارداد از جایگاه خودشان در جامعه‌ای که بناست این اصول در آن اعمال شود و همچنین بخت و اقبالشان در میزان بهره‌مندی از امکانات و توانایی‌ها اطلاعی نداشته باشند. در این‌ صورت هر کس وادار می‌شود خیر دیگران را هم لحاظ کند، چرا که مشخص نیست خود او کدام «خود» باشد. رالز همچنین «پرده‌ جهل» را سنجه‌ای برای ارزیابی عادلانه یا غیرعادلانه بودن اصول دیگر عدالت نیز می‌داند. اهمیت این نظریه، همچنان پس از سال‌ها به همان قوتی است که رابرت نوزیک تنها سه سال پس از انتشار آن نوشت: «نظریه‌ای درباره‌ عدالت؛ اثری است نیرومند، عمیق، ظریف، پر دامنه، و سیستماتیک در فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق که از زمان نوشته‌های جان استوارت میل تاکنون، و حتی شاید پیش از آن نظیر نداشته است. این کتاب چشمه‌ جوشانی است از اندیشه‌های روشنی‌بخش که به هم تنیده‌اند و بدل به یک کل دل‌چسب و دل‌پذیر شده‌اند. اکنون فیلسوفان سیاسی یا باید در محدوده‌ی نظریه‌ رالز نظریه‌پردازی کنند یا باید توضیح دهند چرا چنین نمی‌کنند». قدر مسلم این نظریه را باید از دقیق‌ترین نمونه‌ها در تاریخ اندیشه‌ بشری به شمار آورد که نتایج آن حاصل ذهن درخشانی همچون ذهن جان رالز است که با جدیت به عدالت فکر کرده و می‌توان همچنان از آن آموخت. @rawinews
14.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت اولین سالگرد درگذشت حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر داود فیرحی @rawinews
🌐صلح‌ عارفانه و دنیای امروز ✍🏻ندا سادات هاشمی؛ دانشجوی دکتری عرفان و تصوف (یادداشت ارسالی) راوی : در عرفان اسلامی صلح‌طلبی و توجه به صلح، جایگاه بسیار والایی دارد و عُرفای مسلمان، آشکارا و یا کنایه‌آمیز در میان الفاظ و حکایات خود به آن اشاره داشته اند؛ تا جایی که می‌توان صلح‌گرایی را از اصلی‌ترین نشانه‌های عارف دانست. این صلح هم می‌تواند صلح درونی، یعنی صلح انسان با خویشتن یا به عبارتی آرامش درونی باشد که خود پایه و اساس صلح با دیگران است و نیز می‌تواند صلح بیرونی یعنی صلح و دوستی میان انسان‌ها و حتی در حیطه سیاست و میان جوامع باشد. از عواملی که صلح‌گرایی را در عارفان پررنگ کرده، می‌توان به «وحدت وجود» اشاره کرد. این باور، همه انسان‌ها را از یک ماده و جوهر می‌داند و معتقد است که روح الهی در تمام مخلوقات سریان دارد و انسان نباید به تقابل و عناد با انسان‌هایی که همه دارای روح الهی هستند برخیزد. یکی از معروف‌ترین حکایات عرفانی در این باب، سخن شیخ ابوالحسن خرقانی (عارف قرن پنجم هجری) است که بر سردر خانقاه خویش نوشته بود: «هرکه در این سرا آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید. چه آن‌کس که به درگاه باری‌تعالی به جانی ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد». دومین عامل صلح‌گرایی عارفان، توجه حداکثری آنان به جنبه باطنی، الوهی و اخلاقی دین بوده است. عرفا سعی داشته‌اند که دین خود را با اخلاق به مردم معرفی کنند نه با جبر و تعصب. البته این به معنای نادیده گرفتن ظواهر دینی نیست. عارفان بزرگ، انجام واجبات و پرهیز از محرمات را مانند طنابی می‌دانستند که ما را به کمال و سعادت مد نظر در عرفان می‌رساند. با این حال، تأکید بیشتر بر باطن دین، گاه آنان را به تقابل با فقیهان کشانده است. نقل شده که ابو یزید بسطامی (عارف قرن سوم هجری) زمانی که در ماه صیام از محله جذامی‌ها گذر می‌کرد، وی را به طعام دعوت کردند و بایزید گرچه روزه‌دار بود سر سفره آنان نشست و از طعامشان خورد. همچنین از وی نقل شده که در پسِ امامی نماز می‌خواند. امام گفت: «یاشیخ! تو کسبی نمی‌کنی و چیزی از کسی نمی‌خواهی، از کجا می‌خوری؟». شیخ گفت: «صبر کن تا نماز قضا کنم». امام گفت: «چرا؟». شیخ گفت: «نماز از پسِ کسی که روزی‌دهنده را نداند، روا نبود که گزارد». از نظر بایزید، کسی که یقین قلبی به رزاق بودن خدا نداشته باشد، نمازش کامل و چیزی جز ریا نیست. همچنین در باب اهمیت ویژه اخلاقیات در برابر امور شرعی ظاهری نقل شده که روزی جوانی نزد عبدالله بن مبارک مَروزی (عارف قرن دوم هجری) آمد و به پای او افتاد. زار زار بگریست و گفت: گناهی کرده ام که از شرم نمی‌توانم گفت. عبدالله گفت: بگوی تا چه کرده‌ای؟ جوان گفت: زنا کرده‌ام. عبدالله گفت: ترسیدم که مگر غیبت کرده‌ای! صلح‌جویی و باور به وحدت وجودی انسان‌ها و اهمیت باطن اخلاقی دین، عارفان را به سمت گفتگوی دوستانه میان ادیان و اعتقادات مختلف سوق می‌داده است. عطار در تذکرة‌الاولیاء نقل کرده که یک مسیحی چهار ماه مهمان شیخ ابوالعباس نهاوندی بود و تحت تأثیر مهمان‌نوازی و اخلاق نیکوی شیخ مسلمان شد؛ به‌گونه‌ای که در زمره شاگردان بزرگ او درآمد و پس از مرگ نهاوندی به جای استاد نشست. موضوع دیگری که می‌توان در باب صلح‌گرایی عارفانه مطرح کرد، روش «خلوت‌گزینی» یا گوشه‌نشینی عارفان است. گویا عرفا از این روش به عنوان حربه‌ جایگزین مبارزه و درگیری با دیگران استفاده می‌کرده‌اند. در تاریخ نیز بیان شده است در برهه‌های زمانی که حکومت‌ها فشار زیادی بر مردم وارد می‌آوردند، گرایش به عرفان و خلوت‌گزینی نیز شدت می‌گرفت. از ابن‌عربی؛ پدر عرفان نظری مسلمانان نقل شده که می‌گفت:« از مردم کناره می‌گیرم نه برای اینکه از آنها در امان باشم، بلکه کناره می‌گیرم که آنان از من در امان باشند». خلوت‌گزینی نوعی دور شدن از درگیری و اختلافات بود که عارف را تشویق می‌کرد بیشتر به درون خود بنگرد. عشق ومحبت نیز جایگاه مهمی در عرفان اسلامی دارد و در صلح‌گرایی عرفان مؤثر بوده است؛ به‌ویژه عشق به همه مخلوقات که صلح بیرونی و یا صلح میان جوامع را ایجاد می‌کند. در عرفان اسلامی یک انسان باید قدرت روحی بسیار بالایی داشته باشد تا بتواند به تمام مخلوقات خدا عشق و محبت بورزد. عرفا حتی عشق خدا به انسان را علت و انگیزه آفرینش جهان می‌دانند. تأکید برخی حکایات عرفانی بر گیاه‌خواری نیز از باب عشق و عطوفت به حیوانات است. عطار در الهی‌نامه نقل کرده که رابعه عَدَویه (زن عارف قرن دوم هجری) مورد علاقه حیوانات بود و از او گریزان نبودند، چون گوشت آنان را نمی‌خورد. شاید بهره‌گیری از برخی روش‌های اخلاقی و تربیتی صلح‌جویانه و مبتنی بر محبت و عطوفت به مخلوقات، در جهانی که سرشار از خشونت‌های غیر قابل مهار شده است، بتواند دنیا را جای بهتری برای زندگی سازد. @rawinews
🌐دو علّامه و تبیین مفهوم آزادی راوی : در میان عالمان دینی برخی را با عنوان «علامه» می‌شناسند. مرحومان سید محمدحسین طباطبایی تبریزی و محمدتقی جعفری تبریزی از آن جمله‌اند. عمده تحقیق آنها در فلسفه و عرفان بود. علامه طباطبایی ۲۴ آبان ماه ۱۳۶۰ در قم در سن ۷۹ سالگی درگذشت و استاد جعفری نیز ۲۵ آبان ماه ۱۳۷۷ هنگام معالجه در لندن در سن ۷۵ سالگی از دنیا رفت. یکی از مقولاتی که این دو در تأملات خود به آن اشاره کردند بحث از آزادی بود. نگاه انسان‌محورانه مدرن، آزادی از بسیاری قیود را طرح می‌کرد که در مقابل، نگاه اسلام نسبت به این موضع می‌باید مشخص می‌شد. این دو علامه به این بحث وارد شده و برخی دیدگاه‌های رقیب را به نقد گذاشتند. علامه طباطبایی عنوان کرد که نوع آزادی که اسلام مطرح می‌کند متفاوت از آن است که جهان غرب به دنبال آن است. او گفت آزادی که اسلام به بشر ارزانی داشته، آزادی از هر قید و بند و عبودیتی جز عبودیت خداست. این عبودیت که در اسلام مطرح شده، به معنای رهایی از قید و بندهایی است که سبب می‌شود انسان در مقابل دیگران سر خم کند. علاوه بر این، علامه به موضعی دیگری هم اشاره می‌کرد. او می‌گفت که آزادی در اسلام، صرفاً به امور بیرونی ختم نمی‌شود. آزادی حقیقی انسان زمانی است که از قیود درونی هم آزاد باشد و ریشه‌ این آزادی چیزی نیست جز بندگی خدا (تفسیر المیزان، ج۴، ص۱۱۶). بر همین اساس، مرحوم طباطبایی معتقد بود که قانون‌گذاری‌های اسلام در راستای همین آزادی درونی است. علامه طباطبایی به این آزادیِ درونی اهمیت می‌داد و معتقد بود که برای رسیدنِ به این آزادی، برخی آزادی‌های ظاهری را می‌توان تعدیل کرد. وی آزادی‌های بیرونی را یک لذت آنی می‌شمرد. همین موضع را مرحوم جعفری نیز برگزیده بود. او هم به آزادی درونی توجه بیشتری داشت و می‌گفت اگر آزادیِ انسان به انتخابِ شایسته‌ای نیانجامد، آزادی ثمری نمی‌دهد. انتخابِ شایسته در نظر وی این بود که آزادیِ درونی برای انسان حاصل شود. در تعبیری این‌گونه می‌گفت که: «متأسفانه با همین مفهوم آزادی‌های خیالی که یک لذت ابتدایی دارد، چه حقایقی که از دست بشر دارد فوت می‌شود». و در ادامه می‌گفت: «ما کلمه آزادی را به شکل مطلق و به طور مطلق‌العنان برای بشریت آرمان نمی‌دانیم». او می‌گفت: «این آزادی به خودِ طبیعی مربوط می‌شود ولی آزادی نیست. با واژه‌ها و الفاظ دارند بازی می‌کنند». مرحوم جعفری مفهوم آزادی را در جهان امروز، تحریف‌شده می‌دانست و می‌گفت که این واژه هم مانند مفهوم عشق، مورد بدفهمی قرار گرفته است. معتقد بود که این مفاهیم را با غرایز پیوند داده و اسم این غرایز را آزادی یا عشق گذاشته‌اند‌. این دو متفکر بر این باور بودند که این‌چنین مفاهیمی، مرتبه‌ای متعالی دارند، اما به دردِ بدفهمی دچار شده‌اند. @rawinews