*🍀﷽🍀
رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷
#پارت29 قسمت الف
ادامه تحقیقم از زندگی نامه شهید همت شهیدی که از خواب غفلت بیدارم کرد
چشامو شفا داد
دوران معلمی:
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی میكرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا كند.
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بیباك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی میگرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ای غفلت نمیورزید.
با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد میكرد.
ادامه دارد..
💕| @dokhtarane_booyesib
🍃| @booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍀﷽🍀
رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷
#پارت29 قسمت ب
سخنرانیهای پرشور و آتشین او علیه رژیم كه بدون مصلحت اندیشی انجام میشد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای كه او شهربه شهر میگشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی كه درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت كرد و
سپس به اهواز رفت و در آنجا سكنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عكس العمل نشان میدادند و ابراهیم احساس كرد كه برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.
بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خیابانها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و كوشش خود را افزایش داد تا اینكه در یكی از راهپیماییهای پرشورمردمی، قطعنامه مهمی كه یكی از بندهای آن انحلال ساواك بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجی»، صادر گردید.
مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال میكرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به پیروزی رسید.
#ادامه_دارد ...
💕| @dokhtarane_booyesib
🍃| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت29
امـام نـامه را مهر کرده و به قیس تحویل میدهـد تا آن را به کوفه ببرد و خبری بیاورد. قیس نامه را بر چشم مینهـد و آماده حرکت
میشود. امـام او را در آغوش میگیرد و اشک در چشـمانش حلقه میزنـد. او سوار بر اسب پیش میتازد و کم کم از دیـدهها محو
میشود.
ّحس غریبی به من میگوید که دیگر قیس را نخواهیم دید.
***
ببین چه جای سرسبز و خرمی!
درختان فراوان،سایههای خنک و نهر آب. اینجا خیلی باصـفاست.خوب است قدری استراحت کنیم. همه کاروانیان به تجدید قوا
نیاز دارند.
امام دستور توقف میدهد و کاروان به مدت یک شبانه روز در اینجا منزل میکند.
نام این مکان «خُزَیمیّه» است.
ما ده روز است که در راه هستیم و امشب شب هجدهم ذی الحجه است، خـدای من! داشـتم فراموش میکردم که امشب،شب عید
غدیر است!
همانطور که میدانی، رسم بر این است که همه مردم، روز عیـد غـدیر به دیـدن فرزنـدان حضـرت زهرا علیهاالسـلام برونـد. ما فردا
صبح باید اولین کسانی باشیم که به دیدن امام حسین علیه السلام میرویم.
هوا روشن شده است و امروز عید است.
همسفر خوبم! برخیز! مگر قرار نبود اولین نفری باشیم که به خیمه امام میرویم.
با خوشحالی به سوی خیمه امام حرکت میکنیم. روز عید و روز شادی است.
آیا میشنوی؟! گویا صدای گریه میآید!کیست که این چنین اشک میریزد؟!
او زینب علیهاالسلام است که در حضور برادر نشسته است:
ــ خواهرم،چه شده،چرا این چنین نگرانی؟!
ــ برادر، دیشب زیر آسـمان پرستاره قدم میزدم،که ناگهان از میان زمین و آسمان صدایی شنیدم که میگفت: «ای دیدهها! بر این
کاروان که به سوی مرگ میرود گریه کنید».
امام،خواهر را به آرامش دعوت میکندو میفرماید: «خواهرم! هر آنچه خداوند برای ما تقدیر نموده است، همان خواهد شد:)».
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir