🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
"شیـوه صحیـح انتـقاد کـردن از همسـر!!!"
1⃣ زمان انتقاد
👈 زمانی انتقاد کنید که همسر، آمادگی روحی و ذهنی لازم برای شنیدن انتقاد را داشته باشد.
2⃣ مکان انتقاد
👈 هیچگاه در جمع، انتقاد نکنید.
3⃣ زبان انتقاد
👈 با رویی گشاده و گفتاری دوستانه و لحنی مهربانانه، انتقاد کنید.
4⃣ انتقاد غیر مستقیم
👈 تا حد ممکن انتقادها را به صورت غیرمستقیم بگویید.
5⃣ میزان #انتقاد
👈 انتقادهای پشت سرهم موجب میشود که همسرمان احساس کند ما فردی عیبجو هستیم و فقط به دنبال نقصهای او میگردیم.
6⃣ گفتن خوبیها در کنار عیبها
👈 باید، پیش و پس هر عیبی، خوبیهای همسرمان را هم یادآوری کنیم.
#مکالم
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
رازِدِل 🫂
#هدیه 💐 تا اینطوری ما رو تو درو همسایه و فک و فامیلسکه ی یه پول کنه و خودش رو انگشت نما کرد، بعد
#هدیه 💐
این وسط یه مشکلی هست ، گفتم بابا تو فقط ترک کن بخدا اگه مشکل جا به جا کردن کوهم باشه من انجامش میدم ، خندید و
گفت مشکلم انقدر هم سخت و بزرگ نیست ،تو فقط با مامانت صحبت کن تا بده داده قااه دعوا و مرافعه رضایت به فروش خونه!
هاج و واج نگاش کردمو😳🤯 گفتم: بابا ترک کردن شما چه ربطی به فروش خونه داره، این خونه رو حیف نیست بفروشیم!؟؟
بابا گفت من اگه از این محله نرم نمیتونم ترک کنم ، چون دوستام عادت کردن بیان اینجا و بساطشون رو پهن کنن اگه منم بخوام ترک کنم اونا نمیزارن،
بخدا خودمم خسته شدم ولی حتی و سختی ترک رو هم تحمل کنم بازم برگردم میدونم که دوستام وسوسه ام میکنن😭
👌ببین چی میگم هدیه تو که میخوای بهم کمک کنی همین حرفها رو به مامانت بگو ،
من دیگه حال و حوصله ی داد و قال ندارم، خودمم میگردم چند تا منطقه بالاتر یه خونه ی خوب پیدا میکنم بعد، اگه شماها پسندیدید
، اینجا رو میفروشیم و اونجا رو میخریم..
وقتی به حرفاش فکر کردم دیدم بدم نمیگه ، هم از شر دوستهای مُفنگیش خلاص میشدیم هم میتونستیم از اینجا بریم و یه زندگی بهتری بسازیم،!
گفتم باشه با مامان حرف میزنم ولی تو رو خاک مامان بزرگ میدم روی حرفتون باشید و زیرش نزنید؛
خوشحال از مشت میز بلند شد یه استکان چایی ریخت و گفت صبحونه تو بخور کارت دیر نشه!
منم ذوق زده از اینکه دارم به هدفم میرسم ازش تشکر کردم و دو سه لقمه سرپایی خوردمو رفتم دنبال مونا..😍
قبل از اینکه زنگشونو بزنم عرفان درو باز کرد ،هول شدم سلام کردم ،
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
ما امروز امتحان فیزیک داشتیم
من جز بچه زرنگای کلاس خوب بعد امتحان شروع شد و من حدود ۲۰امتحان رو دادم،
بعد من جوابارو تو چک نویس نوشته بودم بعد رفیق تنبلم گفت چک نویسو بده من از روش بنویسم معلم ته کلاس بود ما جلو بودیم هیچی دیگه ورقه رو دادم اونم تند تند داشت مینوشت😂 بعد من با معلم رفیقم بعد معلم اومد برگه منو دید گفت که فلان چیز میشه فلان بغد من سریع جواب رو درست کرم) یه غلط (بعد داشتم سوالاتو دور میکردم دیدم ای وای اینم فرمولش اشتباهه اونم درست کردم) دو غلط( 😂 بعد اون یکی رفیقم گفت که به منم برسون جوابارو نوشتم تو کاغذ براش فرستادم 😐😂
بعد کل اون ردیف داشتن جوابای اشتباه رو مینوشتن دلم براشون سوخت 😆😂
والا دیگه از من تقلب نخوان بعد دیدم
الان کسی که داره اینو میخونه میگه این دیگه چه زرنگیه 😂😂
بعد سه سوال دیگه هم معلم کمکم کرد) سه غلط(بعد بهترین جوابارو شانس پشت سریم بهش گفتم یعنی با یه تقلب ۸۰درصد کلاس زیر ۱۰ شدن 😂😂😂
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶حتی نخواستم که مثل تو پیداشه🌱
🎙فریدون_آسرایی
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
خاطره
من همسر حاج آقا هستم 18 سالمه ( لطفا شروع به فحش دادن و اینا نکنید بخدا من که دیگه خسته شدم پولشو گنده هاش میخورن فحششو ما خانواده های طلبه باور کنید به قرآن حقوق طلبگی که بهش میدن یک ملیون و دویست هزار تومنه😖😖که خرج هیچییی نمیشه و اگه در حال کار دیگه ای ببیننشون اونم قطع میکنن😕 باید یواشکی برن کارگری یا کار دیگه ای با ماسک که کسی نشناستشون )
خب بریم سراغ سوتیم
یه هتلی داره مشهد هتل ولایت مخصوص طلبه هاست قیمتشم برای طلبه ها شبی نفری 130 تومنه خیلی جای خوب و عالی هست خدا خواست ما یه شب رفتیم اونجا
معمولا خانم حاج آقا باید سنگین و سر به زیر و با حجاب باشه اومدیم بریم خرید از دم در پذیرش هتل داشتیم رد میشدیم پله بود و کلی حاج اقا با خانواده هاشون ایستاده بودن تو لابی همه با کلاس و مرتب و تمیز من اومدم کلاس بزارم دست همسرمو بگیرم تا اومدم بگیرم اونم خجالت کشید دستشو پس کشید من عصبانی شدم همون لحظه چادرم رفت زیر پام و از پله اولی خوردم زمین تق تق تق پنج تا پله رو با زانو رفتم پایین در نهایت با سر فرود اومدم تو زمین 🤣🤣🤣خیلی دردم گرفت🥲🥲 اما اینجور مواقع خندم میگیره چه خودم باشم چه کسی دیگه حالا من مونده بودم خدایا چه غلطی بکنم سرمو کردم زیر چادر شونه هام میلرزید همسرم فکر میکردم دارم گریه میکنم غش کرده بودم از خنده فورا دستشو گرفتم لنگون لنگون رفتم بیرون و دیگه نشستم یه گوشه به خندیدن وقتی برگشتم هتل دیدم اون آقاهه قسمت پذیرش تا منو دید زد زیر خنده😄😆😁
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
#خانم_با_سیاست 😍👇
✔️خریدن طلا خوبه؛ اما نه وقتی که دندون خراب تو دهانت داری!
✔️ صمیمی شدن با مادرشوهر خوبه؛ اما نه وقتی که سالی یکبار از مادر خودت خبر نمیگیری!
✔️قناعت خوبه ؛ اما نه اونقدری که همسرت پولاشو جای دیگه ببره خرج کنه!
✔️ناز کردن خوبه ! اما نه اونقدری که اسمت رو بزارن ؛غرغرو ؛همیشه مریض؛ لوس؛ خوابالو
خانم عزیز هرچیزی کم و زیادش دل رو میزنه
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
#سوتی
یه بار یه اشنایی رو تو خیابون میبینم که سالهاست با مادرم اینا رفت و آمد دارن
اما شک میکنم خودشه یا نه
خلاصه همینجوری نزدیک که میشه بازم نگاه میکنم ببینم خودشه یا نه
بازم مطمئن نمیشم. حالا اونم همزمان زل زده به من
رد که شد مطمئن شدم و کلی خجالت کشیدم پیش خودم که سلام نکردم😬😬😬😂
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
#سوتی 🤣🤣
خانواده همسری عروسی دعوت شدن وخب چون من تازه عروس بودم قرارشد
منم برم برای اشنایی با فامیل و کلاس گذاشتن اینکه ماعروس گرفتیم،
ما آماده شدیم و رفتیم عروسی هم از اولش باهم بود و خانوم و آقا جدا نبودن
خلاصه تالار نزدیک دریا بود و بارون هم میومد وحسابی سرد بود من رفتم دستشویی و دیدم یکی از دستشوییا خرابه یکی هم فرنگی منم دلم نگرفت اخری هم پر بود
منم چون همسری قبلش گفت میخوام برم دستشویی فکر کردم ایشونه با لگد زدم به در دسشویی و گفتم : حسین بدو ریخت 😰😓
فقط صدای اهماهم مردونهایی اومد😳😳 منم دسشویی و سرما بهم فشار و بازم کوبیدم به درو گفتم : کوفتو اهماهم بیا بیرون ترکیدم از بس این داداش احمقت مسخره بازی درمیاره جیشم گرفت
آخه یکی نیست بگه یه شماره گرفتن اینقدر مسخره بازی داره آخه شفتالو...
همینطور غرمیزدم که در دسشویی باز شد و برادرشوهرم اومد بیرون و با خنده نگاهم کردو گفت : اخه دختره خواهر عروس بود زن داداش باید وقت میزاشتم
حالا من😕😕😕😳😳😳
برادرشوهرم😂😂😂😁😁
دردسشویی😏😏😏😏
حالا یکی نبود به من بگه آخه خانوم باهوش اگه هرکس دیگه جز این برادر بود چی😭
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
#تلنگر
✍شخصی ﺑﺎ یک ﺟﻤﻠﻪ همسرش را ﺭﻧﺠﺎند و سپس ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ. اﺯ ﺭاﻩ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝهمسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ. ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ دهی؛ﺟﻮاﻥ ﺑﺎﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ
ﭘﻴﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﮔﻔﺖ: اﻣﺸﺐ ﺑﺎلشتی اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ ،ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ای ﻳﻚ ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ
ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭا ﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯ ﺳﺮﻣﺎی ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮد تا بالاخره کار تمام شد. ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﻛﻨﻢ
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ. اﻭ ﺑﺎ ﺳﺮاسیمگی ﮔﻔﺖ: اﻳﻦ ﻏﻴﺮ ممکن اﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ. ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ نمیشود
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ!ﻛﻠﻤﺎتی ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکنی ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻫﺎیی ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ...
🖋ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭﺑﺮاﺑﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩاﺭی دقت کن!
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
رازِدِل 🫂
#هدیه 💐 این وسط یه مشکلی هست ، گفتم بابا تو فقط ترک کن بخدا اگه مشکل جا به جا کردن کوهم باشه من ان
#هدیه 💐
جوابمو داد و بی مقدمه پرسید:
ببخشید اتفاقی براتون افتاد!؟ با تعجب پرسیدم نه چه اتفاقی😥
سرشو انداخت پایین و گفت آخه چسب زدید به پیشونیتون!
دستی روی پیشونیم کشیدم و گفتم نه طوری نیست حواسم نبود خورده به گوشه ی پنجره که باز بود،😓
عرفان خواست چیزی بگه که صدای مونا توی حیاط،پیچید،
عرفان هول خداحافظی کردو رفت، دستی به صورتم کشیدم داغی گونه هامو و خونی که توی رگهام دوید و احساس میکردم، از اینکه عرفان بهم توجه کرده بود حس خوبی داشتم، 🙃😊
مونا تا دیدم گفت چیه هدیه تب داری ،گفتم نه
حالم خوبه فقط بدو بدو اومدم یه خورده گرمم شده رسیدم به فروشگاه و مشغول کارمون شدیم آقای دلیری اونروز توی فروشگاه نبود و این برامون عجیب بود!
وقتی از خانم رضایی پرسیدیم گفت پای خانمش شکسته و
بیمارستان بستری شده زنگ زدن و گفتن تا ظهر نمیان از شنیدنش خیلی ناراحت شدیم و برای سلامتیش دعا کردیم!🙏
رفتم مشغول کار شدم ولی تا شب به فکر تصمیم بابا و پیشنهاد برای عوض کردن خونه و محله مون بودم،
موقع برگشتن مونا گفت هدیه موافقی به بابام بگم فردا باهم و مامانم بریم عیادت خانم دلیری،
گفتم : چرا که نه خیلی خوبه موافقم تو این مدت کلی بهمون محبت کردن!
حتما بریم☺️
بعد از اینکه از مونا خداحافظی کردم بابا رو دیدم که از خونه داشت میومد بیرون، انقدر خمار بود که منو ندید و از کنارم با عجله رد شد،
سلام که کردم تازه به خودش اومد😒 جوابمو داد و گفت هدیه با مامانت حرف بزن یادت نره بعد بدون اینکه منتظر جواب من باشه گذاشت و رفت!
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
#راز_دلی ❤️
سلام ب همگیتون
من میخوام براتون تجربه ی زندگیمو بگم براتون شاید بدرد یکی بخوره
من مجرد بودم شوهرم اومدخواستگاری که شوهرم از من چند سالی کوچیکتر بود منم بخاطر اینکه کوچیک بود جواب رد دادم!!
👌از طرفی هرکی بهم میرسید میگفت توروخیللللی دوست داره واز این حرفا
یه شب که داشتم نماز میخوندم آخر نمازم گفتم خدایا اگه صلاح میدونی وخوشبخت میشم اصلاب من نگاه نکن وخودت بدون فکر کردن من پیش برو
خدا خواست نامزد کردیم بعداز چند ماه فهمیدم شوهرم دوست دخترداره توی یکو نیم سال ازدواجمون چقداذیت شدم
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
رازِدِل 🫂
#راز_دلی ❤️ سلام ب همگیتون من میخوام براتون تجربه ی زندگیمو بگم براتون شاید بدرد یکی بخوره من مج
🌾🌾☘🌾☘🌾
ادامه...
بجای اینکه فکر کنم که کجا بریم وخوش بگذرونیم فکر اینو میکردم چطور اینو از زندگیم دور کنم 😔توهمون نامزدی متوجه شدم چیزی ندارم از ترسم ب هیچ کس چیزی نگفتم فقط نامزدم میدونست اونموقع گوشی هوشمندی نبود ک سریع سرچ کنی و همه چیو بدونی بعد از اینکه عروسیمونو گرفتیم که گوشی هوشمند برام خرید وسرچ کردم فهمیدم واسه من ارتجاعی بوده 😔
منم ک ازخودم مطمئن بودم خیلی دست روی قرآن گذاشتمو گفتم ک من مجردی با کسی نبودمو ازاین حرفا....
ولی مثل اینکه باور نکرد ، شوهرم هم اهل دوست دختر و زن و....براش فرقی نداره چندسالشونه باهاشون دوست میشه هرموقع من میفهمیدمو دعوامون میشد خیلی گریه میکردمو😭😭میگفتم اینای ...از من بهترن چرا انقد اذیتم میکنی
همش هم میگه پدرت بهم دختر نداده زن داده 😔خانوما میدونین چقد درد آوره کاری نکرده باشی وی لکه سیاه روپیشونیت بزنه وباورکنه هرچند براش سرچ کردم نشونش دادم حتی بهش گفتم میرم دکتر هرچی دکتر گفت ، میگه اینا همه الکیه دکترا همش دروغه😔نه قرآنونه مطالب سرچ شده ونه دکتر هیچکدومو قبول نداره فقط میگه من از توجیزی ندیدم😔همیشه هم پیش خداشاکی بودم ک چرا واسه منو اینطوری کرده ک تا آخرعمرم باید این حرفا رو بشنومو عذاب بکشم اینم بگم ک شوهرم توسنی که باید جونی میکرد ازدواج کرد ک نمیدونم شایدهمون باعث شده عقده ای بشه وانقد طرف زنا.......کشیده بشه
ازطرفی شاید با خودتون بگین قیافه ندارم یا زشتم نه بخدا نمیگم ملکه ی خوشگلیهاهستم ، ولی خیلیها گفتن ک خوشگلی و...ب شوهرمم میرسم ازنظر...ولی نمیدونم چرا بامن اینکارارو میکنه 😔
دوستای عزیز مجرد و مامانی عزیز
هیچ موقع پسری که سنش کمتر از دخترتونه واول جونیشه قبول نکنین هرچند عاشق پیشه باشه چون هم پسروهم دختراذیت میشه
دوم اینکه حتمااااااااول دخترتونو ببرین دکترو برگه سلامت بگیرین که بعد اینطور نشه
و درآخر هم دوستای عزیزم برام دعاکنین ک شوهرم فرق منو با بقیه بدونه ومنو باور کنه ودیگه بخاطر کار نکرده اینطور اذیتم نکنه ودست از زناو دخترای مردم بکشه!!
ادمین محترم👌@hastammmm
داستان زندگیتو، درد دل، خاطره سوتی هر چی دل تنگت آید، بفرست برامون ♥️☝️
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══