رازِدِل 🫂
#قسمت_دوازدهم خیلی برای زینب متاسف شده بودم. تو این سن کم چیزهای ناگواری رو تجربه کرده بود... تقری
#قسمت_سیزدهم
صبح شد و مثل عادت هرروزم بلند شدم و رفتم نون تازه گرفتم و برای صبحانه خرید کردم و سماوری که خریده بودم و افتتاح کردم و برای اولین بار چای درست کردم...
تا جایی که میتونستم سعی داشتم سر و صدایی نداشته باشم که زینب بیدار نشه...
سفره پهن کردم و داشتم چایی میرختم ببرم سر سفره که یهو احساس کردم کسی پشت سرمه...
اول ترسیدم چون مشغول کار بودم و یادم رفته بود زینب اینجاست...
نفس عمیقی کشید مو برگشتم گفتم:
-سلام صبح بخیر عزیزم
ببخشید بیدارت کردم...
آخه باید برم آزمایشگاه وگرنه منم تا لنگ ظهر میخوابیدم...
لبخندی زد و گفت:
صبح توهم بخیر خانوم سحر خیز...
نه بابا باید پاشم برم کلی کار دارم...
بعد صبحانه خوردن جفتمون از خونه بیرون زدیم...
اسنپ گرفتم و زود خودم و به آزمایشگاه رسوندم...
وقتی جوابشو گرفتم دستم لرزش داشت و حالم بد شد...
پرستار اونجا کمکم کرد روی صندلی نشستم و فوری برام آبمیوه آورد و داد بهم...
#ادامه_دارد...
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
رازِدِل 🫂
#قسمت_دوازدهم اومدم چیزی بگم که یاسین اومد و گفت آهوی کوچولو خیلی وحشی هستی ها ولی رامت میکنم که چش
#قسمت_سیزدهم
با لکنت گفتم ا س اس استاد چ چ چی میگین امیر علی گفت با من ازدواج میکنی ؟
اومدم چیزی بگم که گفت من خوش بختت میکنم قول میدم من دیوونتم از وقتی که دیدمت ۵ ماه میگذره من عاشقتم میخوای بهم یه فرصت بده بهت نشون میدم👌😎
اشک هام بی صدا میریختن بلند شدم و شروع کردم به قدم زدن من به این مرد بی حس نبودم از روز اول که دیدمش ۵ ماه میگذره اون خوش اخلاقه جذابه خدایا دارم چی میگیم دیوونه شدم😔
به خوابگاه رفتم بچه ها ساندویچ خریده بودن هرچی گفتن بیا بخور گفتم کشنه ام نیست رفتم دوش گرفتم و دراز کشیدم حوصله غذا خوردن و درس خوردن نداشتم براق هارو خاموش کردن و خوابیدن آیلار اومد پیشم و از پشت بغلم کرد، 🥰
بهم گفت قربونت برم چی شده خواهری گفتم آیلار ولم کن حالا خسته ام گفت پ.ر.ی.و.د.ی گفتم برو گم شو ها،
گفت عه خواهری گفتم آره هستم ولی سگ بودنم واسه جناب آقای امیر علی ستوده است عصبی شد و گفت چیزی بهت گفته ؟ خفش کنم مردتیکه خرو
گفتم نه بابا حالا بهت میگم برو کمرم درد میکنه آنقدر سفت چسبیدی بهم گفت خوب بابا و رفت خوابید تو شب تصمیم رو گرفتم ....
فردا یه تیپ خوشگل زدم یه رژ لب قرمز 💄💋و یک خط چشم گربه ای و یه مانتو قرمز خوشگل یه شلوار مازراتی با کتونی مشگی پوشیدم👠 موهام رو خوشگل بافتم👑 لاک قرمز زدم💅 خیلی خوب شدم.
اولین کلاس رو با امیر علی داشتم فقط خدا بخیر کنه،
وقتی امیر علی وارد کلاس شد چشم چشم کرد و به من نگاه کرد و نیشش تا بناگوش باز شد شروع کرد به درس دادن ولی تمام حواسش پیش من بود،
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══