رازِدِل 🫂
#قسمت_دهم در خونه رو باز کردم و به فردی که سینی یه دست بود و داخل سینی چای و کلوچه بود به سمتم گرفت
#قسمت_یازدهم
با زینب خونه رو مثل دسته گل کردیم و بعد با وانت پدرش اومد لوازم هایی که خریده بودیم و بارزدن و برام آوردن...
زینب تا آخر شب پیشم مونده بود تا لوازم هارو جابه جا کردیم و بعدم مادرش برامون شام آورد...
خدا خیرشون بده...
شب زینب پیشم موند و از زندگیش برام حرف زد...
حرف زد و گریه کرد...
حرف زد و گریه کردم...
شوهرش کسی که عاشق بود مرده بود...
تو عقد بودن که شوهرش مثل همیشه صبح میره سر کار ولی دیگه برنمیگرده...
تو تراشکاری ماشین های بزرگ کار میکرده و اتاق یه کامیون رو داشته درست میکرده که جک جدا میشه و شوهرش زیر اتاق ماشین ده تن له میشه...
الان شش ماه از مرگش میگذره و پسر عموش مدام مزاحمش میشه که باید با اون ازدواج کنه...
#ادامه_دارد...
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
رازِدِل 🫂
#قسمت_دهم باهم رفتیم که لباس رو پرو کنم که امیر علی رو دیدم با یک خانم مسن که یه لباس سفید خامه دوز
#قسمت_یازدهم
وای خاک برسرم نه اصن چرا باید آون حساب کنع خدایا این دیگه چه جهنمی که افتادم توش فردا شب تولد بود و ما باید آماده میشدیم خداروشکر فردا با امیر علی کلاس نداشتم فردا بعد کلاس زود اومدیم خوابگاه آیناز یه آرایش غلیظ کرد که اصلا خوشم نیومد و موهاش رو دم اسبی بست و آیلار یه آرایش ملایم و لایت کرد و موهاش رو شلاقی کرد منم یه آرایش لایت و جذاب کردم،
موهای فرفریم همینجوری قشنگ بودن پس فقط دو تا گیر خوشگل زدم با ادکلن دوش گرفتم و کفش هام و لباسم رو پوشیدم پسر دختر عموی آیناز هم دعوت بود و قرار بود با ماشین اون بریم
وارد مهمونی شدیم وضعیت بدتر از چیزی بود که فکر میکردم 🤨
امیر علی اون طرف کنار بقیه استاد ها نشسته بود .
پسر رو دختر ها داشتن وسط قر میدادن که دیجه گفت همه آماده باشید برای ورود خوشگل خانم خوشگل خانم ما وارد شد دخترا جیغ میزدن و پسرا دست میزدن
من فقط رو لباس خوشگل خانوم کپ کرده بودم کلا با یه وجب پارچه دوخته شده بود 😢😓😳 چطور روش میشد
خلاصه همه وسط بودن و میرقصیدن آیلار به منم گفت پاشم قر بدم ولی اصن خوشم نیومد پسرا همه با نگاه خاص و خماری به دخترا زل میزدن دیدم که یاسین داشت نزدیکم میشد
ترسیدم شروع کردم به دویدن سمت در که یهو با سر به چیزی بر خورد کردم و افتادم زمین سرم رو گرفتم بالا و بلههه امیر علی بود با کله خورده بودم رو سینه ی امیر علی 😭 سریع بلند شدم و گفتم ببخشید استاد امیر علی گفت چی شده این چه حالیه ها !؟
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══