🔺احساس قدرت!
🔹در ایامی که سید اسدالله رئیس یازمان زندانها بود یک گروه خبرنگار خارجی برای مصاحبه با ایشان به سازمان زندانها آمدند.
🔸مصاحبه ی خیلی خوبی شد. طبق عادت، اسدالله آن شب هم در زندان ماند، درست مثل دوران دادستانی کمتر به خانه می رفت.
⚡️ شب از نیمه گذشته بود صدایی توجه یکی از کارمندان سازمان را به خود جلب کرد. از سرویسهای بهداشتی زندانها صدایی می آمد. جلوتر رفت. اسدالله را دید که دارد سرویس ها را می شوید.
🍁 باتعجب پرسید: «حاج آقا شمایید؟ چه کار می کنید؟»
💢اسدالله گفت: «محمد علی! امروز که با خبرنگاران مصاحبه می کردم. یک لحظه احساس قدرت کردم فکر کردم خیلی تو اوجم، آمدم اینجا رو بشورم که بدونم هیچی نیستم».
شهید سیدا سدالله لاجوردی🥀
#مبارزه_با_نفس
رازچفیه👇
@razechafieh
خاکریزخاطرات شهدا👆
🔺تخلیه چاه نفْس ...
دستشویی های گردان پر شده بود و دیوارهای اطرافش ریخته بود. امکان آوردن ماشین تخلیه چاه هم نبود.
یکی از مسئولین لشکر بعد از نماز اعلام کرد که به چند نفر داوطلب برای تخلیه چاه نیازمندیم.
🔶️هر یک از نیروها چیزی می گفت. یکی می گفت: «پیف پیف! چه کارهایی از ما میخوان». دیگری میگفت: «ما آمدیم بجنگیم، نه اینکه چاه تخلیه بکنیم».
رفتیم برای ناهار و استراحت. یک آن به سرم زد برم ببینم سرنوشت سرویس های بهداشتی چه شد؟
وقتی در صحنه حاضر شدم، دیدم ده نفر از بچه های گردان خودمان مشغول کشیدن چاه بودند و تا غروب مشغول بودند و بعد از اتمام کار رفتند حمام.
نمی دانم چرا اسم شان را نوشتم. محمدرضا تورجی زاده، رحمن هاشمی و...
🔷️ سه ماه بعد درست بعد از عملیات کربلای ده، کاغذ را نگاه کردم. همه آن ده نفر یکی پس از دیگری شهید شده بودند.
گویا در جریان تخلیه چاه نفْس شان را شکستند و مهیای شهادت گردیدند.
#مبارزه_با_نفس
شهید محمد رضا تورجی زاده
شهید سید رحمن هاشمی