رفته بودیم شناسایی. پشت عراقی ها و بودیم و تا مقر نیروهای خودی، پانزده کلیومتر فاصله داشتیم. علی آقا جلوی من حرکت می کرد.
ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش. اما با خوش رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.
وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده اش، باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد.
متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟
گفت: چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان ابا عبد الله.
شهید علی چیت سازیان🌷
رازچفیه👇
@razechafieh
خاکریزخاطرات شهدا👆
بعد از عملیات خیبر فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (ع). وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم.
برایم سوغاتی جا نماز و دو حبه قند و نمک نبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. اما مهدی حال همیشگی را نداشت.
گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواسته ای که این چنین شده ای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟».
چیزی نمی گفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز. گفتم: چه چیز؟
گفت: «مصطفی! دیگر نمی توانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (ع) گفتم. گفتم: واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد».
عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت می شد، می گفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است؛ اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟
اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.
شهید مهدی باکری 🌱🌷
رهنمون یک دفترچه کوچک داشت، همیشه همراهش بود و به هیچکس نشانش نمیداد. یک بار یواشکی برداشتمش ببینم چه مینویسد. فکرش را کرده بودم. کارهایی که در طول روز انجام داده بود را نوشته بود. سر چه کسی داد زده، که را ناراحت کرده، به چه کسی بدهکار است. همه را نوشته بود؛ ریز و درشت.
نوشته بود که یادش باشد و در اولین فرصت صافشان کند.
به رهنمون گفتم: «وقت اذان است. برویم نماز.»
گفت: «من باید بروم تا یک جایی و برگردم. اگه میخواهی تو هم بیا. زود میرویم و بر میگردیم.»
گفتم: «حالا کجا میخواهید بروید؟»
برایم تعریف کرد که دیشب با کسی حرفش شده و بد باهاش حرف زده و فکر میکند طرف از او دلخور شده، الان هم میخواهد برود، از دلش در بیاورد.
گفتم: «حالا نمیشود بعداً بروی؟»
نگاهم کرد. نگران بود.
گفت: «نه، همین حالا باید برویم.»
شهید محمد علی رهنمون 🌺
رازچفیه👇
@razechafieh
خاکریزخاطرات شهدا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴✨در فاطمیه برای ظهور امام زمان(عج) برنامه ریزی و کار کنیم...
💌هدف فاطمیه همین... وصل شدن به امام زمان(عج) 🌱
#فاطمیه
#امام_زمان
چقدر این عکس غذای نذری ملت ایران در دست کودکان غزه خوشحالم کرد
فکرش را بکنید یکی از برنجهای این غذا سهم کمک هر کدام از ما بوده باشد، این عکس اشک شوق را بر چشمان ما جاری میکند
کسی چه میداند شاید مولكولی از این غذا گره از مشکل ما بر پل صراط بگشاید
این مردم خیلی خیلی مظلومند و با ایمان
ان شاءالله خدا به حق علی مرتضی به مال و زندگی یاوران جبه حق برکت بدهد
دست مریزاد ملت با شرف و با غیرت ایران
السلامــ اے آفتاب پشتــــ ابر
اے دلیلِ صبرِ زینب العجل🕊
💙ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت(ع)،و تمامی شهدا از صدر اسلام تاکنون، و اموات بخصوص بدوارثین و بیوارثین
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم
⚜الهی عظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ
#امام_زمان
🔹🔹🔹
@razechafieh
بسم رب الشهدا و الصدیقین
بسته معنوی امروز هدیه به شهید:
صلوات
دعای فرج
حمد و توحید
ذکر استغفار
آیتالکرسی
زیارت عاشورا
بهعبادتیمهمانکنید📿
بهشفاعتیجبرانکنند✨
تمامی ذکرها هدیه به آقا امام زمان، اهل بیت، ۷۲ تن شهید کربلا و شهدای صدر اسلام تا کنون.
همچنین مهمانان امروز🌷
(شهدای ارتش و مقاومت)
💚شهید مسعود عسگری
به نیت سلامتے و تعجیل در ظهور مولا صاحب الزمان (عج) سلامتی رهبرمان سید علے خامنهاے ، پیروزے غزه و فلسطین و نابودی هر چه زودتر اسرائیل، رفع مشڪلات کشور، بارش باران،شفاے بیماران،وحاجت روایی و عاقبت بخیرے همه ان شاءالله✅
💚در صورت تمایل میتوانید اعلام ذکر کنید
🌙اللهم عجل لولیک الفرج🌙
پست بعدے معرفی شهید👇
@razechafieh
ورزشکار همه فن حریفی که اِرباً اِربا شد🕊️
🌷شهید مسعود عسگری
تاریخ تولد: ۸ / ۶ / ۱۳۶۹
تاریخ شهادت : ۲۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه،حلب
*🌷خلبان هواپیمای فوق سبک🛫، شنا،🏊🏻♀️ غواصی، 🤿چتر بازی،🪁 سقوط آزاد،🪂 کوه نوردی،🗻 صخره نوردی⛰️، پینتبال، تیراندازی🏹، راپل، انواع ورزشهای رزمی،🥋 راننده حرفهای موتور و ماشین،🏍️ حرکات آکروباتیک با دوچرخه،🚲 هاپکیدو🥋کیک بوکسینگ🥊 در بیشتر رشته ها در حد استادی بود،رشته خلبانی فوق سبک را به طور حرفه ای دنبال می کرد و در اکثر رشته های ذکر شده مدارج عالی را کسب نمود.🌙هر ورزشی را انجام می داد با رویکرد نظامی بود، او داوطلبانه به سوریه رفت🕊 قبل از رفتن به سوریه موتورش را فروخت🏍️ و بدهکاری هایش را داد، عاشق رهبری بود و سخنانش را خیلی دوست داشت🌙مادرشهید ← آرزوی هر مادری دیدن دامادی جوانش است🎊 و من هم این آرزو را برای مسعودم داشتم، اما هر مرتبه میگفت: مادر صبرکن، هنوز وقتش نرسیده است🌱او به همراه شهیدان محمدرضا دهقان، احمد اعطایی، و سید مصطفی موسوی در تاریکی شب غریبانه به شهادت رسیدند🕊️مسعود پیکرش به وطن آمد و تکه هایی از بدنش جا ماند🥀که آن را در سوریه دفن کردند🌙یکی از چشمهایش تخلیه شد🥀دو دستش و یکی از پاهایش قطع شد🥀و همانند حضرت علی اکبر(ع) بدنش اِربا اربا🥀و به آرزویش که شهادت بود رسید*🕊️🕋
#شهید_مسعود_عسگری
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
@razechafieh
اے زِ نور تو دل و دیده فروزان ما را
در غم خویش ازین بیش مسوزان ما را🥀
💙ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت(ع)،و تمامی شهدا و اموات از صدر اسلام تاکنون
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم
⚜الهی عظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ
#امام_زمان
🔹🔹🔹
@razechafieh
بسم رب الشهدا و الصدیقین
بسته معنوی امروز هدیه به شهید:
صلوات
دعای فرج
حمد و توحید
ذکر استغفار
آیتالکرسی
زیارت عاشورا
بهعبادتیمهمانکنید📿
بهشفاعتیجبرانکنند✨
تمامی ذکرها هدیه به آقا امام زمان، اهل بیت، ۷۲ تن شهید کربلا و شهدای صدر اسلام تا کنون.
همچنین مهمانان امروز🌷
(شهدای ارتش و مقاومت)
💚شهید سید مصطفی موسوی
به نیت سلامتے و تعجیل در ظهور مولا صاحب الزمان (عج) سلامتی رهبرمان سید علے خامنهاے ، پیروزے غزه و فلسطین و نابودی هر چه زودتر اسرائیل، رفع مشڪلات کشور، بارش باران،شفاے بیماران،وحاجت روایی و عاقبت بخیرے همه ان شاءالله✅
💚در صورت تمایل میتوانید اعلام ذکر کنید
🌙اللهم عجل لولیک الفرج🌙
پست بعدے معرفی شهید👇
@razechafieh
بیست سال و سه روز..🕊️
🌷شهید سید مصطفی موسوی
تاریخ تولد: ۱۸ / ۸ / ۱۳۷۴
تاریخ شهادت : ۲۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه،حلب
🌷مادرشهید← *مصطفی دانشجو بود تابستان ها هم گچکاری میکرد هم روزه میگرفت🌙 یکروز با شخصی که میگفت هیچ حق الناسی نکردم صحبت کرده بود:🥀مصطفی به او گفته بود:« مطمئنی که تا حالا حق الناس نکردی؟⁉️حق الناس فقط مربوط به خوردن مال مردم و اذیت کردن مردم نیست،⚡️حق الناس یعنی بخاطر گناه من و تو یک نفر دیگر نتواند امام زمانش را ببیند🥀حق الناس یعنی با هر گناه من و تو چندین روز ظهور امام زمان (عج) به تعویق می افتد🥀و ما حق کسانی که گناه نمیکنند تا امامشان زودتر ظهور کند را زیر پا میگذاریم...»🥀مصطفی که از نسل دهه 70 بود بر خلاف خیلی از هم نسلهایش و با معرفتی که با مطالعه فراوان و گوش به فرمان رهبر بودن به دست آورده بود خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد،🌙شیفته شهید بابایی بود و از وقتی با این شهید آشنا شد شوق پرواز درونش، شعله ور شد🕊️ او داوطلبانه به سوریه رفت، و تنها 3 روز پس از قدم گذاشتن به سن 20 سالگی🎊 در سوریه جام شهادت را نوشید🕊️ و جوان ترین شهید مدافع حرم نام گرفت،....🌙(کتاب بیست سال و سه روز به شرح زندگی سید مصطفی پرداخته شده)💫 او به همراه شهیدان محمدرضا دهقان، احمد اعطایی، و مسعود عسگری با گلوله ۲۳💥و ترکش بر قسمت های گلو، قلب،پهلو،چانه و پیشانی🥀شربت شهادت را نوشید🕊و این ۴ شهید به شهدای اربعه حلب معروف شدند*🕊️🕋
#شهید_سید_مصطفی_موسوی
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷
@razechafieh
رازچفیه
بیست سال و سه روز..🕊️ 🌷شهید سید مصطفی موسوی تاریخ تولد: ۱۸ / ۸ / ۱۳۷۴ تاریخ شهادت : ۲۱ / ۸ / ۱۳۹۴ م
به یاد شهید سید مصطفی موسوی🕊
هدیه به شهدای اربعه حلب صلوات🕊
مصطفی به عهد و پیمان هایش وفادار بود. در سال ۱۹۷۷ جنگ بین مسلمانان و مسیحیان در جریان بود. به خاطر عید قربان آتش بس سه روزه ای برقرار شد.
در همین ایام با چمران رفتیم شناسایی. رسیدیدم به سنگر دشمن. یکی از سربازان دشمن درون سنگر خواب بود. به چمران گفتم بکشیمش؟
چمران گفت نه! ما در حالت آتش بس هستیم و یک مؤمن هیچ گاه خیانت نمی کند. فقط اسلحه اش را بردار.
وقتی برگشتیم این قضیه تا مدت ها نقل محافل بود که چمران در عین تسلط به دشمن، از ریختن خونش اجتناب کرده است.
شهید مصطفی چمران🌷
رازچفیه👇
@razechafieh
خاکریزخاطرات شهدا👆
جلوه ای از شجاعت شهید سید مجتبی نواب صفوی
با سید مجتبی هم درس بودیم. با پیشنهاد سید از نجف پیاده به سمت کربلا راه افتادیم. در تاریکی هوا، مرد عرب تنومندی خنجر به دست، با نعره «پول و جواهر هر چه دارید رو کنید» زَهره ام را ترکاند. داشتم پول هایم را در می آوردم که سید با جستی و چالاکی خاصی، خنجر را از مرد عرب گرفت و آن را نزدیک گلویش گذاشت و با فریادی رعد آسا گفت: « با خدا باش و از خدا بترس ».
رهایش کرد و گفت برویم. من هنوز در فکر او بودم که با سرافکندگی پیش آمد و ما را به خیمه اش دعوت کرد. در کمال ناباوری سید دعوتش را پذیرفت.
گفتم: چگونه دعوت کسی را می پذیری که تا چند لحظه پیش، قصد غارت ما را داشت؟
سید گفت: نترس! این ها عرب هستند و میهمان را دوست دارند
تا صبح خوابم نبرد. اما نواب و آن عرب راحت خوابده بودند.
شهید سید مجتبی نواب صفوی🌷🥀
رازچفیه👇
@razechafieh
خاکریزخاطرات شهدا👆
یاد خدا را فراموش نکنید . مرتب بسم الله بگویید . با یاد و ذکر خدا و عمل برای رضای خدا خیلی از مسائل حل میشود.
شهید ابراهیم همت🥀
رازچفیه👇
@razechafieh
خاکریزخاطرات شهدا👆
مرحله دوم عملیات بیت المقدس بود. با حسین در حال سرکشی از خط بودیم که در مسیر دیدیم یک نفر بر پی ام پی در حال سوختن بود و رزمندگانی با دست خاک بر آن می ریختند تا خاموش کنند.
جلوتر رفتیم. رزمنده ای داخلش بود و حین سوختن با خدا بلند و سلیس صحبت میکرد:
خدایا الان پاهایم دارد می سوزد، می خواهم آن طرف پاهای مرا ثابت قدم کنی.
خدایا الان سینه ام سوخت. این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا (س) نمی رسد.
خدایا الان دستانم می سوزد. از تو می خواهم آن دنیا دستانم را به طرف تو دراز کنم؛ دستانی که گناه نداشته باشد.
خدایا صورتم دارد می سوزد. این سوزش برای امام زمان و برای ولایت است. اولین بار حضرت زهرا (س) این طور برای ولایت سوخت.
آتش به سرش که رسید، گفت: خدایا دیگر طاقت ندارم لا اله الا الله. خدایا خودت شاهد باش، خودت شهادت بده، سوختم ولی آخ نگفتم.
به اینجا که رسید سرش با صدای تقّی از هم پاشید.
بچه ها در حال خود نبودند. زار زار گریه می کردند. حسین را نگاه کردم، گوشه ای زانو بغل گرفته و نشسته بود. های های گریه می کرد. می گفت: خدایا من چطور جواب اینها را بدهم.
دستم را که روی شانه اش گذاشتم، گفت: ما فرمانده این هاییم. اینها کجا ما کجا؟ آن دنیا خدا ما را نگه نگه نمی دارد و نمی گوید جواب این ها را چه می دهی؟
پاهایش نای بلند شدن نداشت. پشت موتور که نشست، سرش را روی شانه ای گذاشت و آن قدر گریه کرد که پیراهن و زیر پوشم خیس اشک شد.
موقع برگشت بچه ها خاکسترش را در یک گونی ریخته بودند و برایش زیارت عاشورا می خواندند
حسین می گفت: ای کاش ماهم مثل شهید معرفت پیدا کنیم
شهید حاج حسین خرازی🌱