🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
باید تلاش کرد به #کمال رسید
باید تلاش کرد #تکمیل کرد
باید تلاش کرد #روح را بزرگ کرد
باید تلاش کرد #قلب را گسترده کرد
باید تلاش کرد به #نور نزدیک شد
باید تلاش کرد یک #رابطه_عاطفی بزرگی با #امام_حسین_ع برقرار کرد .
باید خودمان رو خالصِ خالصِ خالص بکنیم بگوییم ما سرباز آقا #امام_زمان_عج هستیم .
سلامتی و تعجیل در فرج
#امام_زمان_عج
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
گذری کوتاه
بر زندگی
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حسن_شفیع_زاده
فرماندهی توپخانهٔ قرارگاه خاتمالانبیاء سپاه پاسداران انقلاب
حسن شفیعزاده در سال ۱۳۳۶ در شهر تبریز زاده شد. وی از سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در خلال مبارزه سپاه با حزب خلق مسلمان، مسئولیت سپاه تبریز را برعهده داشت. او در جریان جنگ ایران و عراق، با شماری از خمپارهاندازان تحت فرماندهی مهدی باکری، عازم جنوب کشور شد. پس از عملیات طریقالقدس به ریاست ستاد تیپ ۲۵ کربلا منصوب شد و در عملیات فتحالمبین معاونت فرماندهی تیپ ۳۳ المهدی (فارس) را برعهده داشت. وی بعدها توانست قبضههای به غنیمت گرفتهشده از ارتش عراق را در توپخانههای لشکری و گردانهای توپخانه سپاه، سامان بخشد. شفیعزاده در سمت فرمانده توپخانه سپاه در عملیاتهای بیتالمقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر ۲، والفجر ۴، خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، کربلای ۸ شرکت داشت. وی در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ در خلال عملیات کربلای ۱۰، در منطقهٔ ماووت، عراق، بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به خودرویش، کشتهشد. شفیعزاده بههمراه شهیدان حسن تهرانی مقدم و غلامرضا یزدانی، از بنیانگذاران یگان موشکی و توپخانه سپاه پاسداران بودند .
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
#خاطرات_شهدا
#شوخ_طبعی_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حسن_شفیع_زاده
فرماندهی توپخانهٔ قرارگاه خاتمالانبیاء سپاه پاسداران انقلاب
روزی در «دزفول» از چادر پرسنلی تیپ که کنار چادر ما بود، صدایی شنیدم. از چادرم بیرون رفتم. فردی که سر و صدا راه انداخته بود، پشتش به من بود، نشناختمش. دیدم سر خود را درون چادر کرده و میگوید: «باید به من مرخصی بدهید. فرمانده من گفته برو از آنجا مرخصی بگیر». مسئول پرسنلی ما هم که اهل «جلفا» بود، میگفت: «این طور نمیشود. باید بروی معرفی بیاوری».
رزمنده میگفت: «من مرخصی اضطراری میخواهم، معرفی لازم نیست»، خلاصه بگو مگوی آنها بالا گرفت. دمپایی پوشیده طرفشان رفتم. تا خواستم بگویم برادر چه اتفاقی افتاده است، برگشت طرف من. دیدم «حسن شفیعزاده» است! بیاختیار خندهام گرفت؛ اما «حسن آقا» جدی گفت: «برادر این چه کاری است؛ چرا پرسنلی به من مرخصی نمیدهد؟»، فهمیدم که میخواهد کمی سر به سر آن برادر پرسنلی بگذارد و شوخی کند، از خنده من پرسنلی متوجه شد که قضیهای وجود دارد، گفتم: «برادر! چرا به ایشان مرخصی نمیدهی؟»، گفت: «بدون برگه آمده که باید به من مرخصی بدهید، میخواهد پارتیبازی کنم»، گفتم: «ایشان نیروی آزاد هستند، باید مرخصی بدهید، بروند»، گفت: «نمیشود. خودتان دستور دادید، هرکس مرخصی بخواهد، باید از گروهان خود معرفی بیاورد».
ماجرای مرخصی را بیخیال شدیم، خلاصه باهم احوالپرسی کردیم. گفتم: «شما کجا، اینجا کجا؟»، گفت: «از این جا رد میشدم، خواستم بچههای آذربایجانی را ببینم و اولین جایی که آمدهام، تیپ ذوالفقار است. آمدم تا تو را ببینم»، به چادر ما آمدند و دور هم جمع شدیم. پرسنلی و بقیه برادران متوجه شدند کسی که ناشناس و با لباس خاکی، بسیجی و با قیافه بشاش آمده و مرخصی خواسته، فرمانده توپخانه سپاه است. خوشحال شدند که چنین مرد بزرگواری از آذربایجان در کسوت فرماندهی توپخانه سپاه است و اینطور بیادعا، ساده، صمیمی.
راوی :
سردار محمدرضا محمدزاده
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی