•••📖
#بخش_نود_و_یک
#کتابآنبیستوسهنفر📚
تابستان بغداد از راه رسید.🌱
در یکی از همان روزهای گرم، درِ زندان باز شد و جوانی بلندقامت با مشت و لگد پرت شد داخل.😯👟
او سریع خودش را جمع و جور کرد و گوشهای نشست. زیر لب چیزهایی میگفت؛ شاید بد و بیراه به زندانبانهایی که بیرون کتکش زده بودند.🤦🏻♂
بیست و پنج ساله به نظر میرسید؛ جذاب با چشمانی درشت و صورتی سبزه. لباس پلنگی ارتش عراق را به تن داشت که دکمه هایش در کتک کاری یکی در میان کنده شده بود. پیدا بود تحقیر شدن، آن هم جلوی ما، برایش گران تمام شده و غرور جوانیاش را جریحهدار کرده بود.😬
این را از آهی که کشید و لبخند تلخی که زد فهمیدم. گذاشتیم خشمش فروکش کند تا بعد برویم سراغش ببینیم کیست و چرا به زندان افتاده و آیا او هم مثل حاجی و گروهبان رضا با رژیم بعث مخالف است یا نیست!🤕
شب که شد، سید علی نورالدینی و حسین بهزادی رفتند پیشش. اول راه نمیداد؛ اما بالاخره نرم شد و با بچهها حرف زد. صالح هم کم و بیش در ترجمه کمکشان میکرد؛ مثل همیشه، با رعایت احتیاط.💁🏻♂
آن جوان بلندقامت چند هفتهای در زندان ما ماند. در این مدت فهمیدیم اسمش عبدالنبی است و به دلیل کتک زدن افسر مافوقش و از آن مهمتر به جرم ارتباط با حزب الدعوه دستگیر شده و یکی دیگر از برادرانش در زندان مجاور به سر میبرد.⛓
برخلاف حاجی و گروهبان رضا، که سُنّی بودند، عبدالنبی شیعه بود و میگفت در نوجوانی همراه خانوادهاش برای زیارت حرم امامرضا(ع) به مشهد سفر کرده است.☹️🕌
آدرس و موقعیت هتلی را که در مشهد در آنجا اقامت کرده بودند هنوز به یاد داشت. محمود رعیت نژاد، که مشهدی بود، با نشانی هایی که عبدالنبی داد تأیید کرد که او واقعاً به مشهد سفر کرده است.👌
یک روز عبدالنبی فاش کرد که در خیابانهای بغداد گاهی دیوارنویسیهایی علیه صدام و حزب بعث دیده میشود که بلافاصله بعثیها پاکشان میکنند.😏 عبدالنبی ماجرای دیوارنویسی را با ایما و اشاره تعریف میکرد. او صحنه باخبر شدن بعثیها و پاک کردن شعارها را به طور عملی نمایش میداد. 🖐🏼
صدای آژیر ماشین مأموران استخبارات را با دهان درمیآورد و سراسیمگی آنها را در پاک کردن دیوارنویسیها با حرکات دست و بدن، بسیار زیبا، نمایش میداد.
عبدالنبی، به رغم اتهام سنگینی که داشت، نترس و بیباک بود.😎به صراحت صدام را دشنام می داد و میگفت اگر دستش برسد، حتماً او را خواهد کشت!😌🔪
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
@Razeparvaz|🖤•