eitaa logo
"رازِپَـــــرۈاز"
1.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
67 فایل
ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱✋🏻 . عکس‌شیش‌گوشه‌تو‌خونه‌ام‌قابه هــر‌چی‌ڪه‌از‌حــرم‌می‌بینم‌خوابه…🙃 @Razeparvaz|🕊•
•••🕊 فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام شـهید 🌿🌻 تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۹/۱۱ محل تولد: دزفول_الیگودرز تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۸/۲ محل شهادت: سوریه_حلب وضعیت تأهل: متأهل با یک فرزند مزار شهید: گلزار شهیدآباد دزفول ۵صلوات♥️ @Razeparvaz|🕊•
.♡. |میگفت : راه خدا رفتنیه گفتنی نیست . . .| 🌱 @Razeparvaz|🕊•
シ♡ من مطمئن هستم ! امام زمان کہ ظهور بکنند . . .✨ حکومتے کہ ایجاد مےکنند . . .🕶 قلہ آن حکومت آن دوره‌ای خواهد بود کہ در دفاع مقدس ما در بخش‌ها و حالاتش اتفاق افتاد . . .✌️🏻 🌱 @Razeparvaz|🕊•
🌿 شیخ رجبعلــے خیاط:✍🏻 چشمت به نامحرم می‌افتد، اگر خوشت نیاید كه مریضی!!☹️ اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو:😞 "یـــــا خَیرَ حَبیب و مَحبوب...♥️" یعنی: خدایا من تو را می‌خواهم، این‌ها چیه؟!😍 این‌ها دوست داشتنی نیستند...🌱 هر چه كه نباید دلبستگی نشاید...🌙 @Razeparvaz|🕊️•
♡°•. رفیقش‌میگفت:( یہ‌شب‌تو‌خواب‌دیدمش..🌙 بہم‌گفت‌بہ‌بچہ‌ها‌بگو حتۍ‌سمت‌گناھ‌هم‌نࢪݩ،❌ اینجاخیلۍ‌گیر‌میدݩ🍂 🌱 @Razeparvaz|🕊•
توبرای‌ِ‌یہ‌قلب‌گناهکارمن‌‌خیلی‌زیادی:)💔..! .. @Razeparvaz|🕊️•
رفیق بپا تقوای مجازیت با تق وا نشه! @Razeparvaz|🕊️•
...♥️✨ «واِن‌یُرِدکَ‌بِخَیرفلا‌رادَّلِفَضِله» و‌اگر‌خداوند ‌اراده ‌خیر ‌درباره ‌توکند هیچ ‌کس‌ قادر ‌نیست‌ مانع ‌فضل ‌او ‌گردد.‌‌‌..(:🌿! ۱۰۷...؛ @Razeparvaz|🕊️•
[• 😭 •] امام‌رضا‌‌﴿؏﴾: کِیفر کفران نعمت سریع‌تر از عقوبت سایر گناهان است!🖐🏻💔 📚مسند‌الرضا؏؛ج۱؛ص۲۸۰ @Razeparvaz|🕊•
💛|●•° "به قول شهید آوینے شهادت بال نمیخواد، حـال میخواد ! این جملہ ی آخر منه"✋🏼 🌱 @Razeparvaz|🕊•
•|آࢪمان‌خواهے انسان مستلزم صبـر بر ࢪنـج ‌هاست💛 . پس بࢪادر خوبم...؛ براۍ جان‌بازۍ در راه آࢪمـان‌ها ياد بگير كہ در اين سيّاره‌ۍࢪنج، صبوࢪتࢪين انسان‌ها باشے🙂✋🏻 . 🌱 @Razeparvaz|🕊•
•••📖 📚 حمید ایران منش🧔🏻، بچه زرند کرمان، در عملیات حصر آبادان و بستان و فتح المبین آن قدر از خودش شجاعت و بی‌باکی به نمایش گذاشته بود که برای خودش اسم و رسمی پیدا کرده بود.😌❤️ معروف شده بود به «حمید چریک» و همه دعا می‌کردند او هیچ وقت برای آموزش نظامی سر وقتشان نیاید.😂🤦🏻‍♂ می‌گفتند حمید چریک، مثل فیاض، اذیت می‌کند.🤕 فیاض هم یکی دیگر از فرماندهان آموزش بود که اسمش پشت رزمنده ها را می‌لرزاند.😨 یک روز خبری مثل باد توی پادگان دشت آزادگان پیچید: «حمید چریک اومد!»😱 طولی نکشید که در محوطه آن طرف ساختمان‌های چهار طبقه در دسته‌های خودمان به صف ایستادیم.🤯 حمید چریک واقعاً آمده بود.😧 قدی نه چندان بلند داشت؛ اما سر و سینه اش ورزشکاری بود و در نگاهش حداقل آن لحظه هیچ نشانی از شوخی و مهربانی معمول میان بچه های جنگ دیده نمیشد.😰😑 نشست و برخاستی داد و ما به فرمانش و نه آن چنان که باب میلش باشد نشستیم و برخاستیم.😶 نگاه معناداری انداخت روی جمع.🤨مثل برق فهمیدیم با نگاهش و حالتی که به فرم لب هایش داد و تکان دادن سرش دارد می گوید: « مفت خوردید، تنبل بار آمده اید؟ آدمتان می‌کنم!»😱😨⛓ خودمان را آماده کردیم برای آزمایشی سخت؛ که حمید چریک خیلی زود از ما می‌گرفت.🤒 پُر بیراه هم نگفته بود. ما کمی تنبل شده بودیم.😕🤦🏻‍♂ در اهواز صبح ها به جای دوی صبحگاهی رفته بودیم توی صف حلیم و نان گرم و عصرها هم لب کارون بامیه خورده بودیم.😋😐 سینما هم که رفته بودیم!😁 انگار حمید چریک این همه را فهمیده بود که صدایش را بلند کرد و گفت: «به نظرم برای تفریح اومدین اهواز! درسته؟»🤔🙄 ما سکوت کردیم. حمید ادامه داد: «حالا معلوم میشه کی برای تفریح و کی برای جنگ اومده!»😏💣 بعد از این تهدید، تیر برقی را آن دورها نشانمان داد و گفت: «تا ده می‌شمارم. باید برید تا اون تیر و برگردید. وای به حال کسی که تأخیر داشته باشه!»😒😠 صدای سوت حمید چریک پیچید توی ساختمان های دشت آزادگان و جمعیت به سمت تیر برق دویدند و البته خیلی دیرتر از موعد مقرری که چریک تعیین کرده بود به نقطه شروع برگشتند.😰🤕حمید دیگر مطمئن شد مفت خورده‌ایم و تنبل بار آمده ایم!😂 چند روز پیش از آمدن ما به دشت آزادگان بارانی بهاری دشت های خوزستان را نواخته بود و هنوز مقدار زیادی آب در گوشه محوطه صبحگاه روی زمین باقی مانده بود که سطح آن را لایه‌ای لجن های سبز پوشانده بود.😣😖 حمید چریک ایستاد تا آخرین نفر هم برگشت. بعد جدّی تر از قبل گفت: «حالا، با صدای سوت، همه از توی این آب ها سینه خیز رد می‌شید!»😠😤 سوتش را به صدا درآورد. تا خواستیم بفهمیم دارد جدّی دستور می‌دهد یا شوخی می‌کند🤔، گلنگدن کلاش تاشویش را کشید و شروع کرد به شلیک گلوله های جنگی در چپ و راست گروه.😳😱 با همه وحشتی که های و هوی حمید چریک و گلوله هایش در ما ایجاد کرده بود، حاضر نمی‌شدیم لباس های تمیزمان را لجن مال کنیم.🤮 وقتی سینه خیز به چاله آب رسیدیم، راه خود را کج کردیم تا خیس نشویم. 😎این دَررَفتن از زیر کار کفر حمید چریک را درآورد و عصبانیتش را به اوج رساند.🤬 با فریادهای ممتد، دوباره همه را فراخواند به نقطه اول.😩 لب هایش از خشم روی هم می‌لرزید. می‌رفت که دستور بعدی را صادر کند و به نظر خودش ما را آدم کند که تویوتای استیشن سفیدرنگی با آرم سپاه یک راست آمد و کنار جمع ایستاد.😢🧐 ..🖇 🖨 ❗️ @Razeparvaz|🕊•
•••📖 📚 چند پاسدار، که معلوم بود از فرماندهان رده بالای سپاه بودند، پیاده شدند. همین که پاسداری که جلو نشسته بود پیاده شد ولوله ای افتاد توی جمعیت.😯😲 همه آهسته به هم رساندند که او حاج قاسم سلیمانی است؛ فرمانده تیپ ثارالله.😵 حاج قاسم، مثل همیشه، متبسم پیش آمد. سلامی به رزمنده ها کرد و خسته نباشیدی گفت.🙂✋🏻 به یاد روز اعزام در دانشکده فنی افتادم؛ وقتی که نزدیک بود مرا از صف بیرون بکشد.😬 شکایت حمید چریک را پیش حاج قاسم بردیم. یکی از میان جمع گفت: «برادر سلیمانی، ایشون بی جهت رزمنده‌ها رو اذیت می‌کنن.»😣 یکی دیگر گفت: «ما اینجا جایی برای حموم کردن نداریم. اون وقت این آقا از ما می‌خوان با لباس بریم توی لجن!»🤢 یکی دیگر گفت: «با این لجنا چطور نماز بخونیم؟!»🤕 دیگری گفت: «فیاض وقتی آموزش می‌داد خودش هم تا گردن همراه نیروها می‌رفت توی باتلاق. ولی آقای ایران منش خودش از کنار آب رد میشه به ما میگه بپرید توی آب!»🙄😒 حمید چریک داشت خودش را می‌خورد انگار.😨 حاج قاسم شکایت ها را شنید؛ اما زرنگ‌تر از آن بود که فرماندهش را جلوی ما ضایع کند.☹️ گفت: «شما باید از دستورای فرمانده اطاعت کنید. او می خواهد شما جنگجو بشید.🤠 می خواهد شب عملیات کم نیارید. پدرکشتگی که با شما نداره!»😁👌 حمید چریک، وقتی موقعیت را به نفع خودش دید😋، به حاج قاسم گفت: «حاجی، اینا اصلاً به درد جبهه نمی‌خورن. 😒از کثیف شدن لباساشون می‌ترسن.😏نمی‌دونم شب عملیات چطو توی باتلاق میرن!»😣 حاج قاسم حرف‌های او را تأیید کرد. چند دقیقه‌ای ماند. چیزهایی به چریک و بقیة مسئولان گردان گفت و بعد سوار ماشین شد و رفت.🚗 ما ماندیم و حمید چریک و چاله آب لجن زده.🤢 حمید، که پشتیبانی حاج قاسم را هم به دست آورده بود😎، تفنگش را سر دست گرفت و خیلی محکم گفت: «خب، پس می ترسید لباستون کثیف بشه!🧐 ها؟!😠 نکنه فکر می کنید اومدین مهمونی خونه خاله!؟😡 حالا اول خودم میرم توی آب، بعد نوبت شما میرسه. وای به حال کسی که پشت سر من نیاد!🤬 حمید چریک این را گفت، تفنگش را کف دو دستش خواباند، و مثل دونده‌ای که برای پرش سه گام خیز برمی‌دارد به سمت چاله آب هجوم برد.😯🤕 به آب که رسید، چنان که در استخر عمیقی شیرجه بزند، پروازی کرد و با آرنج و زانو وسط آب کم عمق بر زمین آمد و با سرعت سینه خیز رفت و از میان آب ها عبور کرد.😟🏊‍♂ آن طرف آب از جا بلند شد.🌊 لجن و کرمْ سر و صورت و لباسش را پوشانده بود.😧🤮 رگباری بست روی سر ما و فریاد کشید: «حالا نوبت شماست!»😏🤬 محال بود کسی در آن لحظه حتی فکر سرپیچی از دستور به مغزش خطور کند.😬😑 همه از آب عبور کردیم؛ درست همانطور که حمید چریک خواسته بود.🤮🤕 ..🖇 🖨 ❗️ @Razeparvaz|🕊•
دنیابماندبرای‌عاقل‌ها! مامجنون‌هادل‌هایمان‌هوای‌آسمان‌دارد، هوای‌شهادت؛‌هوایِ‌حسین(ع)🌿 ♥️ @Razeparvaz|🕊•
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂 @Razeparvaz|🕊•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسـم‌الله‌الرحمٰـن‌الرحیـم
‌‌•• "شعر در دسٺ ندارم ولے از روے ادب‌ اَسَݪـام‌اے‌ همہ‌ے‌ دار و ندار زینب♥️" 🌸 @Razeparvaz|🕊•
•••🕊 فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام شـهید 🌿🌻 تاریخ تولد:۱۳۱۳/۷/۱ محل تولد: ورامین تاریخ شهادت:۱۳۶۴/۸/۶ محل شهادت:میاندواب وضعیت تأهل:متاهل مزار شهید: شهدای پیشوا ۵صلوات♥️ @Razeparvaz|🕊•
[💛🌈] پیامبر(ص) وحضرت خدیجه(س) مبارڪ باشهـ|🎈 🎉 @Razeparvaz|🕊•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 •| وآنجاست‌که‌شهید‌چمران‌میگوید:♥️ وَقتی‌عَقل‌عاشِق‌شود... :) @Razeparvaz|🕊•