eitaa logo
رازِ شُــــــــهـــدا
405 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
337 ویدیو
4 فایل
راز رسانه اسرارشهدا / معارف اسلام جهت حمایت و کمک به رسانه راز شهدا👇 P: @Imahdic
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹.... 💙 خيلي بر بيت المال حساس بود و قبل از اينکه ساکن نجف شود ، گاهي در پايگاه درس مي خواند و هنگامي که مي خواست درس بخواند ، از پايگاه خارج مي شد و در راهرو مي رفت . در راهرو لامپ هايي داريم که شب نيز روشن است و انجا در سرما مي نشست و درس مي خواند و وقتي به ايشان مي گفتيم که چرا اينجا درس مي خواني مي گفت : من اين درس را براي خودم مي خوانم و درست نيست که از نوري که هزينه آن از طريق بيت المال پرداخت مي شود استفاده کنم. کتاب:پسرک فلافل فروش 💙 🗣 @razeshohada
🌹.... ⚜💙 سيد علي خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن... بعدبا هم شروع کرديم به جمع‌آوري وسايل مراسم. يک کلاه آهني مربوط به دوران جنگ بود که اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه مي‌کرد. سيد علي گفت:‌ اگه دوست داري بگذار روي سرت. او هم کلاه را گذاشت روي سرش و گفت: به من مياد؟ سيد علي هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد شهدا براي هميشه سرت کلاه گذاشتند. همه خنديديم. اما واقعيت همان بود که سيدگفت: اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب کردند. 💜 پسرک فلافل فروش 💙 🗣 @razeshohada
🌹.... ⚜💙 سيد علي خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن... بعدبا هم شروع کرديم به جمع‌آوري وسايل مراسم. يک کلاه آهني مربوط به دوران جنگ بود که اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه مي‌کرد. سيد علي گفت:‌ اگه دوست داري بگذار روي سرت. او هم کلاه را گذاشت روي سرش و گفت: به من مياد؟ سيد علي هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد شهدا براي هميشه سرت کلاه گذاشتند. همه خنديديم. اما واقعيت همان بود که سيدگفت: اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب کردند. 💜 پسرک فلافل فروش 💙 【رازِ شُـــــــــــهَدا 🏳】 ✅ @razeshohada ❥━━━•••🦋•••━━━❥
🌹.... ⚜💙 سيد علي خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن... بعدبا هم شروع کرديم به جمع‌آوري وسايل مراسم. يک کلاه آهني مربوط به دوران جنگ بود که اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه مي‌کرد. سيد علي گفت:‌ اگه دوست داري بگذار روي سرت. او هم کلاه را گذاشت روي سرش و گفت: به من مياد؟ سيد علي هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد شهدا براي هميشه سرت کلاه گذاشتند. همه خنديديم. اما واقعيت همان بود که سيدگفت: اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب کردند. 💜 پسرک فلافل فروش 💙 【رازِ شُـــــــــــهَدا 🏳】 ✅ @razeshohada ❥━━━•••🦋•••━━━❥
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 ... بعضی روز ها از او خبر نداشتیم، او مریض بود و ما بی خبر بودیم. دوست نداشت کسی بداند! انسان توداری بود‌. هیچوقت از مشکلات و امور دنیایی حرفی نمی زد ، طوری تظاهر می کرد که انگار مشکلی ندارد. اما میدانستیم که اینگونه نیست...! 【رازِ شُـــــــــــهَدا 🏳】
🌹.... خيلي بر بيت المال حساس بود و قبل از اينکه ساکن نجف شود ، گاهي در پايگاه درس مي خواند و هنگامي که مي خواست درس بخواند ، از پايگاه خارج مي شد و در راهرو مي رفت . در راهرو لامپ هايي داريم که شب نيز روشن است و انجا در سرما مي نشست و درس مي خواند و وقتي به ايشان مي گفتيم که چرا اينجا درس مي خواني مي گفت : من اين درس را براي خودم مي خوانم و درست نيست که از نوري که هزينه آن از طريق بيت المال پرداخت مي شود استفاده کنم. پسرک فلافل فروش 💙 【رازِ شُـــــــــــهَدا 🏳】
🌹.... ⚜💙 سيد علي خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن... بعدبا هم شروع کرديم به جمع‌آوري وسايل مراسم. يک کلاه آهني مربوط به دوران جنگ بود که اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه مي‌کرد. سيد علي گفت:‌ اگه دوست داري بگذار روي سرت. او هم کلاه را گذاشت روي سرش و گفت: به من مياد؟ سيد علي هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد شهدا براي هميشه سرت کلاه گذاشتند. همه خنديديم. اما واقعيت همان بود که سيدگفت: اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب کردند. پسرک فلافل فروش 💙 【رازِ شُـــــــــــهَدا 🏳】
🌹.... 💙 خيلي بر بيت المال حساس بود و قبل از اينکه ساکن نجف شود ، گاهي در پايگاه درس مي خواند و هنگامي که مي خواست درس بخواند ، از پايگاه خارج مي شد و در راهرو مي رفت . در راهرو لامپ هايي داريم که شب نيز روشن است و انجا در سرما مي نشست و درس مي خواند و وقتي به ايشان مي گفتيم که چرا اينجا درس مي خواني مي گفت : من اين درس را براي خودم مي خوانم و درست نيست که از نوري که هزينه آن از طريق بيت المال پرداخت مي شود استفاده کنم. کتاب:پسرک فلافل فروش 💙 【رازِ شُـــــــــــهَدا 🏳】
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 ... بعضی روز ها از او خبر نداشتیم، او مریض بود و ما بی خبر بودیم. دوست نداشت کسی بداند! انسان توداری بود‌. هیچوقت از مشکلات و امور دنیایی حرفی نمی زد ، طوری تظاهر می کرد که انگار مشکلی ندارد. اما میدانستیم که اینگونه نیست...! 【رازِ شُـــــــــــهَدا 🏳】
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 بعضی روز ها از او خبر نداشتیم، او مریض بود و ما بی خبر بودیم. دوست نداشت کسی بداند! انسان توداری بود‌. هیچوقت از مشکلات و امور دنیایی حرفی نمی زد ، طوری تظاهر می کرد که انگار مشکلی ندارد. اما میدانستیم که اینگونه نیست...! 【رازِ شُـــــــــــهَدا 🏳】