eitaa logo
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
442 دنبال‌کننده
3هزار عکس
287 ویدیو
29 فایل
ما اینجا جمع شدیم که بگیم... 💯میشه هم دیندار بود و هم به بالاترین لذت ها رسید رسالت دین در همین هست 👆 ارتباط با ما: @hajeb114
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــــلام🌺 صبــح زیباتــون بخیــر صبحـانه تون سرشار از عشــق فنجــون عشقــتون پر مــهر☘ خونه دلتـــون گـــرم دستانتون پــر روزی🌹 نگـاهتون قشـــنگ☺️ @razkhoda ‌🌹🌸 🌱
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده 50 "حقوق یا وظائف" 🔹این که ما حقوق انسان ها رو بهشون یادآور بشیم خوبه اما مه
51 🔹 فرق مؤمن و منافق🔻 🌺 پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مومن به میل خانوادش غذا میخوره، و منافق، خانوادش به میل اون غذا میخورند...؛ المُومِنُ یَاکُل بِشَهوَه اَهلِه َ المُنافِق یَاکُل اَهله بِشَهوَه». 💖💞 مومن انقدر اهل خودسازی هست که میبینه خانوادش چی دوست دارن، همون غذا رو تهیه میکنه و میاره خونه. 😊🎁🍒 و این کار رو با میل و رغبت هم انجام میده! 👌 💗 مثلاً به بچه هاش میگه بچه ها چه غذایی دوست دارید؟ بچه ها میگن خورشت قیمه! مومن میگه پس منم قیمه دوست دارم! 😊 (شاید واقعا هم دوست نداشته باشه، اما به خاطر خوشحالی خانوادش میگه منم دوست دارم) ⛔️ در مقابل، آدم منافق به کی میگن؟ 🔻 یکی از نشونه های آدم منافق اینه که خانوادش رو مجبور میکنه به میل اون غذا بخورن! 😒🔞 🔻به خانوادش میگه من امروز میخوام فلان غذا رو بخورم. شما هم باید بخورید. 😤💢 مهم اینه که دل من چی میخواد! 💢 در واقع هوای نفسش بر همه چیز اولویت داره! @razkhoda 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥تلاش برای خوراندن گوشت خوک به مسلمانان عمل پیوند خوک و گوسفند که نتیجه آن این جانور شد و صادرات آن در آینده به دیگر کشورها آغاز می شود بدون اینکه تفاوتی بین گوشت خوک و گوسفند قائل شوند! @razkhoda
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
* #لذت_آغوش_خدا.... * 49 💕◈•══•🔹🔹🔹✅🔹 #مدیریت_رنج_ها 48 🔶 یکی از خصوصیات رنج هایی که در برنامۀ خد
* .... * 50 💕◈•══•🔹💢🔶🌺 49 "علت رنج هام چیه؟" 💢 یکی از سؤالات رایج در مورد رنج و بلا اینه که میپرسن: ما از کجا بفهمیم که این رنجی که الان بهمون رسید به خاطر چیه؟ به خاطر رشد هست یا گناهمون یا....؟ 🔶 عزیزم حالا چه اهمیتی داره؟ بالاخره یه رنجی بهت رسیده شما تحمل کن و برو جلو. برای چی میخوای بدونی؟ 😊 👌اصلا فرض کن به خاطر گناه خودت هست؛ «به هر حال که تو باید استغفار کنی». ✅ 🔹 خیلی وقتا اصلا آدم نمیفهمه که ربط بین رنج ها و اعمالش چیه؟ 💢مثلا شما از خدا میخوای که به اهل بیت مقرب بشی. بعد یه نفر پیدا میشه که یه تهمتی بهت میزنه و رنج میکشی. ☺️ میگی خدایا من ازت خواستم به اهل بیت مقرب بشم؛ این اتفاق دیگه چه ربطی داشت؟!😢 🔶 تو چیکار به ربطش داری؟ اینجا رو فقط باید ایمان داشته باشی... ✅ مربی ما یعنی خداوند متعال به ما نمیگه که میخواد ما رو برای چه کاری تمرین بده.😌 ✔️ گاهی وقتا علت بعضی از رنج ها رو یک ماه بعد یا یک سال بعد یا بیشتر متوجه میشیم.... 🎁 گاهی هم هیچ وقت علت بعضی از رنج ها رو متوجه نمیشیم و خداوند متعال روز قیامت علت همۀ رنج هامون رو به ما خواهد گفت...😊😌💖 ╔››═:":══💖══:":═‹‹╗ @razkhoda ╚››═:":══🌷══:":═‹‹╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عصرتون بخیر☺️ #لیموناد_گیلاس 🍒🍋🍒 ۱ لیتر آب سودا ۲ فنجان آب لیمو تازه ۲ فنجان گیلاس بدون هسته ١/٢ فنجان عسل آب لیمو و گیلاس و عسل را در مخلوط کن بریزید سپس در یک پارچ به همراه آب سودا بریزید. http://eitaa.com/joinchat/1708589056C593da06cb5 ♥♥راز خدا♥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1 ⭕️نفس فریبکار⭕️ ↪️ در بخش های قبلی گفته شد که تنها مسیرِ ما برای رسیدن به کمال و بالاترین لذتها ↓ "مخالفت با هوای نفس" هست✅ 🌀اینکه با دوست داشتنی هامون مخالفت کنیم ؛ البته نه همه دوست داشتنی ها👌 بلکه "بعضی از دوست داشتنی ها" رو باید ارضاء کرد و پاسخ داد.... ➖نکته مهم اینه که "تمام مفاهیمِ دینی" هرکدوم به نوعی با مبارزه با هوای نفس ارتباط دارن که ان شاء الله در آینده این ارتباط رو بیشتر بررسی خواهیم کرد ♨️💫➖💢 http://eitaa.com/joinchat/1708589056C593da06cb5 ♥♥راز خدا♥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 5⃣6⃣ ✅ #فصل_شانزدهم   فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می‌گفت: « آن هواپیما را
🌷 – قسمت 6⃣6⃣ ✅ 💥 رزمنده‌های کم‌سن و سال‌تر با دیدن من و بچه‌ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می‌زدند و سمیه را بغل می‌گرفتند و مهدی را می‌بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می‌پرسیدند. موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره‌ی کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب‌ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه‌ها که گرسنه بودند، با ولع نان و تن‌ماهی می‌خوردند. 💥 بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی‌ها افتاده بود، نشانمان بدهد. طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه‌ها معرفی می‌کرد و درباره‌ی عملیات‌ها حرف می‌زد که انگار آن‌ها آدم بزرگ‌اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده‌اند. 💥 موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می‌رفت، حس بدی داشتم. گفتم: « صمد! بیا برگردیم. » گفت: « می‌ترسی؟! » گفتم: « نه. اما خیلی ناراحتم. یک‌دفعه دلم برای حاج‌آقایم تنگ شد. » 💥 پسربچه‌ای چهارده پانزده‌ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می‌کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: « مادر بیچاره‌اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی‌ها توی این تاریکی چه‌کار می‌کنند؟! » محکم جوابم را داد: « می‌جنگند. » بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: « بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم. » حوصله نداشتم. گفتم: « ول کن حالا. » توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه‌ها گرفت و گفت: « چرا این‌قدر ناراحتی؟! » گفتم: « دلم برای این بچه‌ها، این جوان‌ها، این رزمنده‌ها می‌سوزد. » گفت: « جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه‌مان این است، دفاع. شما زن‌ها هم وظیفه‌ی دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان‌ها. اگر شما زن‌های خوب نبودید که این بچه‌های شجاع به این خوبی تربیت نمی‌شدند. » گفتم: « از جنگ بدم می‌آید. دلم می‌خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند. » گفت: « خدا کند امام زمان (عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم. » با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره‌ها و توپ‌ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: « این‌ها بچه‌های من هستند. همه‌ی فکرم پیش این‌هاست. دلم می‌خواهد هر کاری از دستم برمی‌آید، برایشان انجام بدهم. » 💥 تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می‌کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می‌گفتم: « حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چه‌طور نگهبانی می‌دهد و چه‌طور شب را به صبح می‌رساند. » فردای آن روز همین ‌که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن‌قدر توی رختخواب می‌ماندم تا صمد نمازش را می‌خواند و می‌رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را با صمد خواندم. 💥 بعد از نماز، صمد مثل همیشه یونیفرم پوشید تا برود. گفتم: « کاش می‌شد مثل روزهای اول برای ناهار می‌آمدی. » خندید و طوری نگاهم کرد که من هم خنده‌ام گرفت. گفت: « نکند دلت برای حاج‌آقایت تنگ شده... . » گفتم: « دلم برای حاج‌آقایم که تنگ شده؛ اما اگر ظهرها بیایی، کمتر دلتنگ می‌شوم. » 💥 در را باز کرد که برود، چشمکی زد و گفت: « قدم خانم! باز داری لوس می‌شوی‌ها. » چادر را از سرم درآوردم و توی سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم‌های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده کردم. آمدم بچه‌ها را از خواب بیدار کردم. صبحانه را خوردیم. استکان‌ها را شستم و بچه‌ها را فرستادم طبقه‌ی پایین بازی کنند. 💥 در طبقه‌ی اول، اتاق بزرگی بود پر از پتوهایی که مردم برای کمک به جبهه‌ها می‌فرستادند. پتوها در آن اتاق نگهداری می‌شد تا در صورت نیاز به مناطق مختلف ارسال شود. پتوها را تا کرده و روی هم چیده بودند. گاهی بلندی بعضی از پتوها تا نزدیک سقف می‌رسید. بچه‌ها از آن‌ها بالا می‌رفتند. سر می‌خوردند و این‌طوری بازی می‌کردند. این تنها سرگرمی بچه‌ها بود. 🔰ادامه دارد...🔰 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
️ #دوستان_خوب_رازخدا🌹 🍃#ڪـینه ها را از دل بیرون کنید همدیگر را حلال ڪنید🌸 🍃و یکدیگر را ببخشید تا خداوند هــم شـما را ببخـشد!!🌸 👌بیاییم در صبح چهارشنبه هرکسی را که بہ ما بدی ڪرده ببخـشیم☺️🌹 🌸🍃 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده 51 🔹 فرق مؤمن و منافق🔻 🌺 پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مومن به میل خانوادش غذا میخ
52 🔶 واقعا اسلام برای خانواده و "خواسته های اهل خونه" ارزش قائل شده. 🔹البته این به این معنا نیست که حتی یه دفعه هم مؤمن به میل خودش غذا نخوره! 😊 💢بلکه به این معنا هست که آدم این روحیۀ تکبر و دلم میخواد گفتن رو کنار بذاره. ✅🌺 آدم خودساخته و سالم کسی هست که سعی میکنه ✔️✔️✔️ با انواع روش ها به خانوادش آرامش و لذت بده.😊😌 خب حالا هر کدوم از شما ببینید که چقدر مومن هستید! @razkhoda 💖
هدایت شده از 🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پروانه ای شبیه به برگ که از این ویژگی برای استتار بهره می برد امام على عليه السلام:👌 سپاس خدايى راكه به وسيله آفرينش خود،براى آفريدگانش متجلّى شده نهج البلاغه،قسمتی ازخطبه108 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
* #لذت_آغوش_خدا.... * 50 💕◈•══•🔹💢🔶🌺 #مدیریت_رنج_ها 49 "علت رنج هام چیه؟" 💢 یکی از سؤالات رایج د
* .... * 51 💕◈•══•🔹💢🔶🌺 50 "رابطۀ رنج و ایمان" 🔶یکی از مسائل مهم در مورد رنج اینه که «ببینیم رنج با چه چیزهایی مرتبط هست». ✅ مثلاً رنجِ رسیدنِ به «عشق الهی» با «صبوری کردن ما» مرتبط هست. اما یکی از موضوعات مهم، ارتباط رنج با ایمان هست. 👆💢🌺👆 ✔️ رسول خدا ص می‌فرماید: «کسی که اکثر همّ و تلاشش رسیدن به خوشی‌ها و شهوات باشد، از قلبش حلاوت ایمان زدوده می‌شود و ایمان دیگر برای او شیرین نیست...؛ مَنْ کَانَ أَکْثَرُ هَمِّهِ نَیْلَ الشَّهَوَاتِ، نَزَعَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ». ⭕️ علت اینکه میبینید خیلی از مذهبی های ما، از دینداریشون لذّت نمیبرن، اینه که «خیلی دنبال لذّت های نفسانی هستن».... ⛔️ کسی که مدام دنبال لذّت های نفسانی باشه، لذّت ایمان رو نمیچشه... این پیام خیلی مهمه... خیلی...👆👆👆 ╔››═:":══💖══:":═‹‹╗ @razkhoda ╚››═:":══🌷══:":═‹‹╝
🌹 🔺️زود قضاوت نکن صبور باش ❤️امام علی (علیه السلام):  💠هرگاه سخنی از شخصی سر زد و تو می توانی برای آن توجیه خوبی بیابی به آن گمان بد مبر🍃 📖نهج البلاغه ، حکمت ۳۶۰ 🌸🍃 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣6⃣ ✅ #فصل_شانزدهم 💥 رزمنده‌های کم‌سن و سال‌تر با دیدن من و بچه‌ها انگار که ب
🌷 – قسمت 7⃣6⃣ ✅ 💥 بعد از رفتن بچه‌ها،شیر سمیه را دادم و او را خواباندم.خودم هم لباس‌های کثیف را توی تشتی ریختم تا ببرم حمام و بشویم که یک‌دفعه صدای وحشتناکی ساختمان را لرزاند.همه سراسیمه از اتاق بیرون آمدند. بچه‌ها از ترس جیغ می‌کشیدند. تشت را گذاشتم زمین و دویدم پشت پنجره. قسمتی از پادگان توی گرد و خاک گم شده بود.خانم‌ها سر و صدا می‌کردند و به این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند. نمی‌دانستم چه‌کار کنم. این اولین باری بود پادگان بمباران می‌شد. 💥 خواستم بروم دنبال بچه‌ها که دوباره صدای انفجار دیگری آمد و انگار کسی هلم داده باشد،پرت شدم به طرف پایین اتاق. سرم گیج می‌رفت؛اما به فکر بچه‌ها بودم.تلوتلوخوران سمیه را برداشتم و بدوبدو دویدم طبقه‌ی اول. سمیه ترسیده بود.گریه می‌کرد و آرام نمی‌شد. بچه‌ها هنوز داشتند توی همان اتاق بازی می‌کردند.آن‌قدر سرگرم بودند که متوجه‌ی صدای بمب نشده بودند. خانم‌های دیگر هم سراسیمه پایین آمدند. بچه‌ها را صدا کردیم که دوباره صدای انفجار دیگری ساختمان را لرزاند.این بار بچه‌ها متوجه شدند و از ترس به ما چسبیدند. 💥 یکی از خانم‌ها اتاق به اتاق رفت و همه را صدا کرد وسط سالن طبقه‌ی اول. ده پانزده‌نفری آدم بزرگ بودیم و هفت هشت‌تایی هم بچه. بوی تند باروت و خاک سالن را پر کرده بود.بچه‌ها گریه می‌کردند. ما نگران مردها بودیم. یکی از خانم‌ها گفت:«تا خط خیلی فاصله نداریم.اگر پادگان سقوط کند،ما اسیر می‌شویم.» 💥 با شنیدن این حرف دلهره‌ی عجیبی گرفتم.فکر اسارت خودم و بچه‌ها بدجوری مرا ترسانده بود.وقتی اوضاع کمی آرام شد،دوباره به طبقه‌ی بالا رفتیم. پشت پنجره ایستادیم و ردّ دودها را گرفتیم تا حدس بزنیم کجای پادگان بمباران شده که یک‌دفعه یکی از خانم‌ها فریاد زد:«نگاه کنید آن‌جا را،یا امام هشتم!» 💥 چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمب‌هایشان را هم دیدیم.تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمی‌آمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین.دست‌ها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم. فریاد می‌زدیم:«بچه‌ها! دست‌ها را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.» 💥 خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمی‌زدند. اما سمیه گریه می‌کرد.در همان لحظات اول،صدای گرومپ‌گرومپ انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند.با خودم فکر می‌کردم دیگر همه چیز تمام شد. الان همه می‌میریم. یک‌ربعی به همان حالت دراز کشیدیم. بعد یکی‌یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم. 💥 دود اتاق را برداشته بود. شیشه‌ها خرد شده بود،اما چسب‌هایی که روی شیشه‌ها بود، نگذاشته بود شیشه‌ها روی زمین یا روی ما بریزد. همان توی پنجره و لابه‌لای چسب‌ها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. 💥 صداهای مبهم و جورواجوری از بیرون می‌آمد. یکی از خانم‌ها گفت:«بیایید برویم بیرون. این‌جا امن نیست.» بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ‌مان را می‌دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم‌ها گفت:«چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج‌آقای ما خانه بود. گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد،توی خانه نمانید. بروید توی دره‌های اطراف.» 💥 بعد از خانه‌های سازمانی،سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم‌ها می‌رفتیم پیاده‌روی،از آن‌جا عبور می‌کردیم؛اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم‌خاردار و چاله‌چوله‌ها سخت بود. بچه‌ها راه نمی‌آمدند. نق می‌زدند و بهانه می‌گرفتند. 💥 نیم‌ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه‌ی خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آن‌جا به پادگان و خانه‌های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. 💥 هواپیماها آن‌قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می‌توانستیم خلبان‌هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان‌ها هم ما را می‌دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم. یکی از خانم‌ها ترسیده بود. می‌گفت:«اگر خلبان‌ها ما را ببینند، همین‌جا فرود می‌آیند و ما را اسیر می‌کنند.» 💥 هر چه برایش توضیح می‌دادیم که روی این زمین‌ها هواپیما نمی‌تواند فرود بیاید، قبول نمی‌کرد و باز حرف خودش را می‌زد و بقیه را می‌ترساند. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می‌کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف‌هایی بکنیم تا او کمتر بترسد؛ اما هواپیماها ول‌کن نبودند. تقریباً هر نیم‌ساعت هفت هشت‌تایی می‌آمدند و پادگان را بمباران می‌کردند. 🔰ادامه دارد...🔰 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 #سلام_دوستان_خوب_رازخدا ❤️یک سبد محبت یک دنیا عشق🌹 ✨یک عالم خوشبختی یک دشت لاله🌷 😍یک کوه دوستی یک آسمان ستاره🌟 یک جهان زیبایی یک دامن نیک نامی🍃 🌲و یک عمر سرفرازی از خداوند براتون خواهانم 🙏 #صبح_پنجشنبه_تون_بخیر ☀️ 🌸🍃 @razkhoda
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷: 🔆بیایید "با خدا" زندگی کنیم، نه اینکه گاهی به او سر بزنیم...!!! 🔆تا با کسی "زندگی" نکنی نمیتوانی او را بشناسی و با او "انس" بگیری.... 🔆 اگر مدتی "شب و روز با کسی زندگی کنی" به او "انس" خواهی گرفت.. اگر با خدا انس پیدا کنی، شدیدا به او علاقمند میشوی..!!! خدا تنها انیسی است که مأنوس خود را هرگز تنها نمیگذارد. 💎استاد پناهیان💎 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
#عبور_از_لذتهای_پست 1 ⭕️نفس فریبکار⭕️ ↪️ در بخش های قبلی گفته شد که تنها مسیرِ ما برای رسیدن به کم
2 🔰مسیرِ اصلی ما "مبارزه با هوای نفسه" و ما میتونیم با نگاه کردن به این مسیر، پراکندگی های ذهن خودمون رو کنار بذاریم👌 🌏و برنامه ریزی زندگی خودمون رو در این مسیر قرار بدیم ؛ به قول معروف حالا دیگه میدونیم سر چه کسی رو باید بتراشیم...☺️ ✅🔹🌺 اینجوری دیگه فکر و عملمون ⬅️ مبارزه با هوای نفس میشه ؛ و این "انسجامِ فکری" خیلی میتونه به رشد انسان کمک کنه🕊 ✔️👆👆 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده 52 🔶 واقعا اسلام برای خانواده و "خواسته های اهل خونه" ارزش قائل شده. 🔹البته ا
53 ✅ نگاه صحیح به ازدواج 🔹قبل از پرداختن به جزئیات زندگی، باید نگاه انسان به خانواده اصلاح بشه. 🔶 خیلی فرق میکنه بین این دو نگاه: 🔞 یه نفر دنبال این هست که همسرش توی زندگی بهش آرامش بده و خدمت کنه. 😒 💖🌺 اما یه نفرم هست که ازدواج میکنه فقط برای اینکه "بتونه به یه نفر دیگه خدمت کنه" و بهش آرامش بده. ✔️✅💖✅✔️ 💞 مثلاً توی انتخاب همسر نگاه سالم و زیبا اینه که یه جوان نگاه کنه ببینه «چه کسی لیاقت داره که من یه عمر بهش خدمت کنم؟». 👆👆👆💖 🎁💗 اگه یه جوانی با این نگاه ازدواج کنه، غرق در نورانیت میشه و توی هر لحظه از زندگیش لذت میبره. @razkhoda 💖