eitaa logo
رزم
33 دنبال‌کننده
31 عکس
4 ویدیو
0 فایل
و مگر نه اینکه زندگانی جز با مبارزه، در جانِ آدمیزاد جریان نمی‌یابد؟ پس خوشا به هنگامه‌ی رزم، مرگ را در آغوش کشیدن...
مشاهده در ایتا
دانلود
رزم
بسم الله الرحمن الرحیم - ایرانی که یتیم نمی‌شود - چهارشنبه، دوم خرداد ۴۰۳، به انبوهِ مردم نگاه می‌کردم. به مردمی که در تکبیر چهارم نماز میت، برای چندمین بار سدِ بغضشان شکست و میدان انقلاب را تر کرد. به مردمی که همیشه هستند و اقلیت خوانده می‌شوند. نگاه‌ها، دل‌ها و جان‌ها منتظر رسیدن شما بودند. عطرت اما زودتر رسیده و انقلاب تا آزادی را پر کرده بود. سرانجام رسیدی؛ همزمان با دست‌هایی که بالا می‌رفت و چند ثانیه بعد، بر سر صاحبانشان فرود می‌آمد. همزمان با مویه‌ها و ناله‌هایی که از حنجره‌ها بلند می‌شد و به آسمان می‌رسید و با اشک‌هایی که از چشمانی غمبار فرو می‌ریخت. تنها واژه‌ای که در سرم چرخ می‌خورد «یتیم» بود. فکر کردم که مردم بعد از حاج قاسم، یک بار دیگر یتیم شدند. یک بار دیگر، یک خدمت‌گزار دیگر از ملت گرفته شد و به آغوش خدا رفت. یک بار دیگر ایران ماند و قلبی ریش ریش شده‌. ایران و ملتی یتیم شده... اشک ریختم برای سرزمینی که از همان ابتدا درد و رنج کشید. برای سرزمینی که غمِ رجایی‌ها، بهشتی‌ها، باهنرها و رئیسی‌ها را به چشم دید. و باز در ذهنم تکرار شد: «یتیم». بعد از مراسم، به این واژه فکر کردم و پس از آن به نور رسیدم؛ نوری از جنسِ افلاک... در لغت‌نامه، برابر پارسی «یتیم»، بی‌سرپرست است؛ اما، ما که به حال خود رها نشده بودیم... نه بعد از حاج قاسم و نه بعد از شما. ایران یتیم نبود. پیر و رهبر ما گفته بود: ایران، ایرانِ امام رضاست. خودت بگو، ایرانی که صاحب و سرپرستش امام رضا باشد، امام رضایی که سایه‌ی رأفتش را حتی بر سر آهوان هم گسترده است، یتیم می‌شود؟ این کشور، رد قدم‌های نورِ هشتمِ ملکوت را گرفته. بر پیشانی مردم این کشور، نام رضا حک شده است. ما را از خاکِ مبارزه و قیام و حبِ آل محمد (صل الله) خلق کرده‌اند‌... از عشق و نور. و تا زمانی که عهده‌دارِ ما علی ابن موسی الرضاست، بیرقِ هیچ علمداری بر زمین نمی‌افتد. هیچکس یتیم و بی‌سرپرست نمی‌شود و هیچ خدمت‌گزاری جامه‌ی مرگ نمی‌پوشد. در ایرانِ امام رضا، مزدِ خدمت‌گزار شهادت است و کسی که شهید شود، نمی‌میرد. با شهادت هر شیعه، چندین شیعه برمی‌خیزد و حالا، نوبت رزم ماست؛ چرا که ایران، ایرانِ امام رضاست. ~عآبس @razm59
رزم
از تمام جهان همین کافیست که سرانجام به تو برمی‌گردم...✨ ~عآبس @razm59
دلمون رو به صلاح و رضات راضی کن. برسون‌مون به جایی که در عمل بگیم رضاً برضائک... @razm59
جانِ دلم! رفتن و فراموش کردن برای قلب‌هایی است که بند نشده‌اند. برای آدم‌هایی است که بخشی از وجودشان را نزدِ معشوق‌شان جا نگذاشته‌اند. محبوبِ من! من نه رفتن بلدم و نه تو را به دست فراموشی سپردن. من در تو جا مانده‌ام... ~عآبس @razm59
...دنیا اما، همیشه اینطور نمی‌ماند. قسم به آیه‌ی «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ‌ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ‌ أَنَّ الْأَرْ‌ضَ يَرِ‌ثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»، قسم به خون، به غزه، روزی خنده‌هایتان در مناسک شیطانی‌تان تبدیل می‌شود به حزن و واهمه. روزی پرچم‌هایتان، پرچم‌هایی که از ستاره‌هاشان خون می‌چکد را می‌دریم و زیر چکمه‌هایمان له می‌کنیم و سرانجام ، وعده‌ی حاج احمد متوسلیان تحقق می‌یابد: باشد که شبانگاهان بر سرشان بریزیم؛ همچون عقابان تیز پروازی که شب و روز برایشان معنا ندارد. ~عآبس @razm59
در چشم او صدها اقاقی خانه داشتند... ~عآبس @razm59
بسم الله الرحمن الرحیم. ✨• خورشیدِ ایران دقیقا نمی‌دانم از چه زمان حب شما در دلم جوانه زد. شاید از همان وقتی که شما را با عبای سبز، در حال پایین آمدن از هواپیما نقاشی کردم. در تصورات کودکانه‌ام، مردی را کشیدم که میلیون‌ها لبخند پای قدمش ریخته شده بود... آن روزها، هنوز جوانه‌ی کوچکی که در دلم زندگی می‌کرد، سوزانده نشده بود. می‌توانستم مهر تو را داشته باشم و نوای انقلابت را با تک به تک سرود‌های مدرسه حس کنم... مدتی گذشت و دور شدم. جوانه‌ی کوچکم یخ زد و پژمرده شد. در تاریکی خاک فرو رفت و چشم بست بر نور کوچکی که حالا در سایه سرمای زمستانِ دلم گم شده بود. کمی طول کشید که زمستان بند و بساطش را جمع کند. البته به اندازه زمستانِ طولانی ایران نبود؛ اما باز هم درد داشت و سرما. مثلِ جوان انقلابی که زیرِ شکنجه ساواک به آزادیِ ایرانش می‌اندیشید، جوانه‌ی من هم دنبال نور بود. دنبال نوری که قاتلِ زمستان باشد... ‌و آن نور، انقلابِ تو بود. چگونه خوابِ نسیان می‌تواند بر تاریخ غلبه کند و نگذارد خاطره‌ی تو را در دلِ پردردش جای دهد؟ تاریخ چگونه‌ می‌تواند مردان و زنانی را فراموش کند که از مقاومتِ تو، جان گرفتند و ایستادند؟ چگونه می‌تواند خون‌های سرخی را از یاد ببرد که با فرمانِ تو جوشیدند علیه ظلم و ظالم؟ خون تا روی زانوها بالا آمد. اشک‌ها روان شدند و عشق، از دردِ ایران فریاد کشید. فریادش به ثمر نشست... آوینی‌ها پا گرفتند، ابراهیم‌ هادی‌ها اسیر تو گشتند و ذوالفقاری‌ها قلب‌شان را تسلیم‌ تو کردند. اهالی عرش به تماشا ایستادند تا دوباره کربلا برپا شود و رحمت، عاشقان را در آغوش کشد... و کربلا برپا شد. کربلایی هشت ساله... تصور کردند که تو خاموش شدی؛ اما، کسانی که نگاه‌شان به تو بود، می‌دانستند راهِ تو هیچگاه خاموشی ندارد. خاموش نمی‌شود خورشید ایران؛ حتی اگر زمستان باشد. تا ابد می‌مانی و تا ابد هستند کسانی که نثارِ انقلاب تو کنند مال و آبرو و جان را... ~عآبس @razm59
هدایت شده از :: اِریحا | آبرنگ ::
•عطر سیب قلم دل بر صحیفه هستی حکایت‌ها می‌نگارد. بسم الله الرحمن الرحیم عطر سیب، دل را آرام می‌سازد و جان را طراوت می‌بخشد. جان‌ آدمی به عشق زندست و زندگی به عشق جریان می‌یابد. آنچه در جان‌های بسیاری جاریست مردگی با توهم عشق است! محبوب عالم را که دریابی تمام هستی نشانه‌ای ز حب او می‌شود. عشق می‌تواند در ذره ذره لحظات زندگی هویدا شود. عشق برای فدا شدن و فنا شدن نیست، فنای در عشق محبوب، کمال حیات و شروع زندگی است. دیده سر بربند که اکنون وقت بندگیست. باید برای عشق زندگی کرد و زیست. زندگی از آن لحظه‌ای آغاز می‌شود که حضور محبوب در گرو بندگیست. آن هنگام که عالمت پیوسته و آغشته به حب باشد، هر گُل و سنگی، هر خار و خاشاکی و هر چه که به چشمت آید نشان محبوب در زمین است، و رهنمودی برای مسیربندگیست. تعلیم تو می‌دهد سنگ و در و دیوار و اگر کور شوی نخواهی فهمید حق را حتی در حضور استادی بیدار. آن هنگام که چشمه دلت زلال گردد و جای آیینه شکستن خود شکنی، غبار تاریکی کنار رفته و ماهیت حقیقی هر چیز را میبینی، چنان که این نور روشنگر این سرا و آن سرا خواهد شد. در این هنگام علاقه به انسان‌ها در وجودت زبانه می‌کشد و دیدن دل‌مردگی ها دلت می‌فشارد. امان از روزگاری که توهم عشق را در وجود بپرورانی، همانند آتشی است که شعله آن باعث خنده شمع می‌شود و چنین شعله‌ای آتش نیست! تو را از وهمی که موجبات نابودی روح درونت را فراهم می‌کند چه سود؟ آزار ارواح زخم خورده برای تو را چه سود؟ نادیده گرفتن کلام حق درونت را چه سود؟ به خودآ که بی‌خدا بودن را چه سود... یا علی مددی✨💚 ✍🏼• @zeynabjalilvand_art
بر پیکر ما، ردِ زخمِ صدها حسرت بر جای مانده. ما زخمی حسرت‌هاییم و آرزوهای دور و دراز. آرزوهایی که ثمر ندادند... عآبس @razm59
دیری نمی‌پاید که سودایت، تمامِ عقلم را به یغما برد. چشمانت، قاتلِ قلبم شود و لبخندت، ضمیرم را در آسمان‌ها به پرواز درآورد.🤍☁️ عآبس @razm59
بسم الله الرحمن الرحیم - و جنگیدن را از یاد نبریم - بعضی از تجربه‌های آدمی همینطور هستند. تمام تلاشت را می‌کنی، شب تا صبح بیدار می‌مانی و ساعت‌ها، از شدت خستگی خوابت نمی‌برد. از تمام توانت استفاده می‌کنی؛ اما سرانجام، نتیجه طوری نمی‌شود که می‌خواستی و انتظار داشتی. تمام تلاش‌هایت زیر پای خودت و امثال خودت و صد البته زمان له می‌شود. زمان موجود بی‌رحمی است‌. درست لحظه‌ای که فکر می‌کنی با تو مدارا می‌کند و می‌توانی همه چیز را با حوصله پیش ببری، تو را عقب می‌راند و با همه‌ی توان، از تو پیشی می‌گیرد. باید تو زمان را مدیریت کنی؛ نه او تو را. رمز پیروزی بر زمان همین است. اینکه در هر حالی او را بپایی و مراقب‌اش باشی تا از غفلتت استفاده نکند و با خنجر زهرآلودش، سینه‌ی تلاش‌هایت را از هم ندرد. اگر خواستی و تلاش کردی و باز هم نشد، اگر باز هم زمان تو را زمین زد، اشکالی ندارد؛ حداقل برای چند بار اول. تو می‌دانی که کم نگذاشته‌ای و در حد توانت جنگیده‌ای‌. مسئله پیروزی و شکست نیست. مسئله افزایش توانِ جنگیدن است. مسئله این است که هنگامی که زمان پشتت را به زمین کوفت، محو آسمان نشوی و بلند شدن را از یاد نبری. و به راستی، کسی چه می‌داند که یک جنگجوی موفق میدان جنگ، چند بار دستخوشِ شکست شده و چند زخم برداشته است؟! بله‌. مسئله این است که در عرصه‌ی بازیِ زندگی، به تمرین‌هایمان بچسبیم و لحظه‌ای اندیشه‌ی حرکت کردن را فراموش نکنیم؛ حتی اگر پیکره‌ی روح‌مان جایگاه زخم‌های بی‌شمار شود و مشکلات، هزاران دستی شوند برای زمین زدن‌مان. حتی اگر مجبور شویم برای لحظاتی، بنشینیم و حرکت نکنیم... ~عآبس @razm59
2_2.mp3
2.83M
[من مهمانِ کوچکِ زمینم...🌍] 🖋:عآبس 🎙:سید میم ح @razm59 http://t.me/AFKARIISM