و مگر نه اینکه زندگانی جز با مبارزه، در جان آدمیزاد جریان نمییابد؟ پس خوشا به هنگامهی رزم، مرگ را در آغوش کشیدن...
~عآبس
بسم الله الرحمن الرحیم.✨
سلام بر حسین، به هنگامهی رزم. آنگاه که با یادِ سرخی خونش، خیل مبارزین دست بر زانو میگذارند و برمیخیزند به قصدِ برافراشتنِ بیرقِ حق. به قصد تکاندن گَرد میدان از جامهی روح و تن. به قصد فتح و پیروزی. یا با زنده ماندن و جنگ، یا با حیات ابدی و شهادت...
سلام بر حسین، به هنگامهی عطش. در آن زمان که شوقِ وصال در تمامی رگهای جان جریان مییابد و در مقابلِ عطشِ قرب، جاذبههای دنیوی رنگ میبازند. در آن زمان که آدمی حائل میشود میان خود و معبود و سلام بر یادآورِ عطشِ رسیدن.
سلام بر حسین، به هنگامهی اشک. آنجا که حزن خنجر میشود، طاقت آدمیزادگان را میدرد و تاب و توان را میگیرد و پس از آن، ذکرِ مصائب او، چشمهی اشکِ چشمها را روان میسازد و یارای ایستادگی میدهد در مقابل دردهای بیقدر و مقدار این جهانی...
سلام بر حسین، به هنگامهی بیپناهی. وقتی که میان حجم پر هیاهوی دنیا مأوایی نداریم، آغوشی برای گریستن نیست و خود را تنهاتر از همیشه مییابیم. وقتی که در اوجِ بیپناهی، دل را به پرچمِ سیاه او خوش میکنیم. وقتی که کنجِ هیئت او، در خود جمع شده و زیرِ نگاهِ پدرانهی او غرق محبت میشویم. وقتی که یادمان میفتد پرندهی جَلد اوییم و جز آغوش او، جایی برای رفتن نداریم.
سلام بر حسین، به هنگامهی ندامت. پس از آنکه در باتلاق معصیت و گناه فرو رفتهایم. و همچنان اوست که دستِ بخشش و واسطهگریاش را به دستِ استدعای عبد میرساند. اوست که حتی در قلتلگاه هم آمادهی عفو و شفاعتِ قاتل خود است. اوست که از حر «حر» میسازد.
سلام بر حسین، به هنگامهی مرگ. آنگاه که نورِ رایحهی آسمانیاش در سیاهی قبر میپیچد و حضورش، تنهاییِ انبوهِ انسان را میشکافد. آنگاه که به فریاد نوکر دیرینهی خود میرسد و کجا دیدهای که اربابی تا به این حد به نوکر مرحمت داشته باشد؟! تا جایی که حتی در تاریکترین لحظات هم او را تنها نگذارد؟!
و سرانجام سلام بر حسین، به هنگامهی هجر. به هنگامهی دوری از آن بارگاه ملکوتی و فراق از عطر سیب حرمش و ضریح شش گوشهاش. سلام در آن زمانی که چشم و قلب و جان، تمنای رسیدن دارند. در آن زمان که انبوهی از کلمات در ذهن میچرخند برای لحظهی دیدار. سلام بر او، از طرف محکومینِ به هجران، و دلتنگان، و دوستداران و محبان. سلام بر حسین، بر فرزندان حسین و بر یاران او. سلام از فرسنگها فاصله...
«سلام بر حسین...🤍»
~عآبس
- شما خاندانِ نور -
[و جد تو گفت اگر دین ندارید، آزاده باشید.]
شیاطین، از همان ابتدا عزم داشتند برای برداشتنِ نور از زمین. و روحِ درد کشیدهی شما خاندان نور، گاه با شمشیر و گاه با تلخیِ زهر از جسم جدا میشد؛ برای حق، برای آزادی ارواح پاک از چنگالِ اسارت باطل. مبارزهی شما، در طول تاریخ ادامهدار بود و اکنون، به ما و این قرنها رسیده. قرنهایی که عطرِ قدمهای مهدیِ موعود را میدهند. نتیجهی استقامتهای شما و شیعیان مکتبِ شما، حالا در همهی جهان تکثیر شده است. حالا، جهان در حال مبارزه است با دشمنان صلح و علم و آزادگی...
~عآبس
جاری چون آب، روشن همانند ستاره، پررنگ چون مِهر، زیبا چون ماه؛ خداوند تو را از یاس ساخت و نرگس. از رایحهای نیک و لطافتی بینظیر... روزت مبارک.🤍
در شرحِ آدم بزرگها...
...چون که آنها عاشق عدد و رقماند. وقتی با آنها از یک دوست تازهتان حرف بزنید هیچوقت ازتان دربارهی چیزهای اساسیاش سوال نمیکنند که. هیچوقت نمیپرسند: آهنگ صداش چهطور است؟ چه بازیهایی را بیشتر دوست دارد؟ پروانه جمع میکند یا نه؟
میپرسند: چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر حقوق میگیرد؟
و تازه بعد از این سوالها است که خیال میکنند طرف را شناختهاند.
اگر به آدم بزرگها بگویید یک خانهی قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجرهاش غرقِ شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود، محال است بتوانند مجسمش کنند. باید حتماً بهشان گفت یک خانهی صد میلیونی دیدم تا صداشان بلند بشود که: - وای چه قشنگ!
یا مثلاً اگر بهشان بگویید دلیل وجود شازده کوچولو این است که تو دل برو بود و میخندید و دلش یک بره میخواست و بره خواستن، خودش بهترین دلیل وجود داشتن هر کسی است، شانه بالا میاندازند و باهاتان عین بچهها رفتار میکنند. اما اگر بهشان بگویید سیارهای که ازش آمده بود اخترکِ ب ۶۱۲ است، بیمعطلی قبول میکنند و دیگر هزار جور چیز ازتان نمیپرسند. اینجوریاند دیگر. نباید ازشان دلخور شد...
شازده کوچولو| آنتوان دو سنتاگزوپری
سنگینتر شد بارِ غم بر پیکرهی این سرزمین. گمشده پیدا شد؛ با جسم بیجان و روحِ عروج کرده. روحِ به ملکوت رفته.
حال، ماییم و داغ. ماییم و درد. ماییم و اشک... ماییم و دلی که از شدت جراحت، با جوشش چشمهی اشک هم تسکین نمییابد. قلب ما پر از تَرک است و اندوه؛ هر بار از سوگِ شهیدی دیگر. حالا که شهادت نصیبت شده و پردهها کنار رفته، خودت تماشا کن... سیدِ شهید🖤
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
@razm59
رزم
سنگینتر شد بارِ غم بر پیکرهی این سرزمین. گمشده پیدا شد؛ با جسم بیجان و روحِ عروج کرده. روحِ به مل
با سپاه مهدی برمیگردی...
رزم
سنگینتر شد بارِ غم بر پیکرهی این سرزمین. گمشده پیدا شد؛ با جسم بیجان و روحِ عروج کرده. روحِ به مل
Misaq-Haftegi930825[05].mp3
3.61M
دارند یک به یک و جدا میبرندمان...