🔴 #روضه_های_مصور | همراهی نکردن خواص طرفدار حق با حضرت مسلم
▫️به #امام_حسین علیهالسّلام نامه نوشتند و آن حضرت در نخستین گام، مسلم بن عقیل را به کوفه اعزام کرد. با خود اندیشید مسلم را به آنجا میفرستم. اگر خبر داد که اوضاع مساعد است، خود نیز راهی کوفه میشوم. مسلم بن عقیل به محض ورود به کوفه، به منزل بزرگان شیعه وارد شد و نامهی حضرت را خواند. گروه گروه، مردم آمدند و همه، اظهار ارادت کردند.
در تاریخ آمده که گویی سی هزار نفر اطراف مسلم گرد آمده بودند. کاری که ابنزیاد کرد این بود که عدهای از خواص را وارد دستههای مردم کرد تا آنها را بترسانند. چنان مردم را ترساندند و از گرد مسلم پراکندند که آن حضرت به وقت نماز عشا هیچ کس را همراه نداشت؛ هیچکس!
آنگاه ابن زیاد به مسجد کوفه رفت و تاریخ مینویسد: مسجد کوفه مملو از جمعیتی شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند. چرا چنین شد؟ بنده که نگاه میکنم، میبینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضیشان در نهایت بدی عمل کردند.
🎙 بیانات #امام_خامنه_ای ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | چگونگی توقف در کربلا
▫️سپاه یزید به فرماندهی حرّ بن زیاد، راه را بر #امام_حسین سدّ کرده بود تا حضرت را نزد ابن زیاد بَرَد. حر که از جنگ با خاندان نبوت بیمناک بود به امام پیشنهاد داد راهی جز کوفه و مدینه در پیش گیرند تا قائله ختم به خیر شود. امام موافقت کردند و هر دو گروه راهی مسیری دیگر شدند تا آنکه پیک و جاسوس ابنزیاد نامهای آورد: ایشان را در سرزمینی بی آب و علف و بدون پناهگاه فرود آر که پیک من با توست تا فرمان بری.
کاروان به کربلا رسید جایی در نزدیکی فرات. امام فرمودند: نام اینجا چیست؟ گفتند کربلا. امام فرمودند: محلی که با رنج و بلا همراه است پدرم هنگام رفتن به صفین از اینجا گذشت ایستاد و از نام این سرزمین پرسید نامش را گفتند. فرمود: اینجا محل فرود آمدنشان و مکان ریخته شدن خونشان است. پرسیدند: چه کسانی؟ فرمود: کاروانی از خاندان محمد اینجا فرود آیند. فرود آیید که به خدا قسم، اینجا جایگاه کاروان ما و محل ریخته شدن خون ماست. به خدا سوگند، این همان جایی است که اهل حرم ما به اسارت گرفته میشوند. جدم این خبر را به من داد.
بارها بر زمین گذاشته شد و اهل حرم فرود آمدند آنهنگام برای اهل حرم مأمن و مأوایی بود مردی بود سروری بود خردسال شیرینی بود، آه از روز دهم.
از روزی که امام وارد سرزمین کربلا شد تا روزی که از خاندان خود جدا گردید مگر چند روز بوده است؟ از روز دوم تا یازدهم محرّم، هشت نه روز بوده؛ خود آن حادثه هم که نصف روز است. شما ببینید این نصف روز حادثه چقدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهامبخش است
🎙بیانات #امام_خامنه_ای ۷۰/۴/۲۵
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت نازدانهی شام
▫️قیام عاشورا مبارزهای غریبانه بود. امام میداند به مجرّد اینکه جان از جسم مطهّرش خارج شود، عیالات بیپناه و بیدفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. گرگهای گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حملهور میشوند، دلهای آنها را میترسانند؛ اموال آنها را غارت میکنند؛ آنها را به اسارت میگیرند و مورد اهانت قرار میدهند.
🎙 بیانات #امام_خامنه_ای ۱۳۷۳/۳/۱۷
💠 @Razmande_com
رزمنده | محفل رزمندگان اسلام
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت نازدانهی شام ▫️قیام عاشورا مبارزهای غریبانه بود. امام میداند
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت نازدانهی شام
◾️ محلّ اقامت حضرت رقيه سلام الله علیها و ساير اسيران در شام خرابهاى بود كه یزید به قصد زير آوار ماندن و كشتن أهلبیت، آنان را در آن، جاى داد. شیخ صدوق مىگويد: اين بازداشتگاه، زندانى بود كه اسيران، در آن، از نظر سرما و گرما آزار مىديدند. به طورى كه صورتهاى شان پوست انداخته بود.
▫️در كامل بهايى آمده است: «در ميان اسيران، دختركى بود چهار ساله. شبى از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين علیهالسلام كجاست؟ در اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و تفحّص كرد. خبر بردند كه حال چنين است. آن لعين، گفت: "بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند." ملاعين، سر را بياوردند و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است. آن نازکدل بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسليم كرد.»
◾️سخن گفتن با سر پدر
در برخى از كتابها، نقل شده كه دختر چهار سالهى #امام_حسين علیهالسلام با سر بريدهى پدر عزيزش چنين سخن مىگفت: «پدر جان! چه كسى تو را با خونت خضاب كرده است؟ پدر جان! چه كسى رگهاى گردنت را بريده؟ پدر جان! چه كسى مرا در كودكى یتیم كرده است؟ اى پدر! چه كسى از يتيم نگهدارى كند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان! چه كسى به فرياد اين زنان بدون پوشش مىرسد؟ اى پدر! چه كسى دادرسى اين زنان اسير را مىكند؟
پدر جان! چه كسى نظر مرحمتى به سوى اين چشمهاى گريان ما مىكند؟ اى پدر! كى به اين زنان بىصاحب و غریب توجه خواهد كرد؟ پدر جان! ما پس از تو كسى را نداريم. داد از غريبى و بىكسى؟ اى پدر! كاش من فداى تو شده و عوض تو مرا كشته بودند. پدر جان! كاش پيش از اين كور شده و تو را به اين حال مشاهده نكرده بودم. اى پدر جان! كاش مرا در زير خاک پنهان كرده بودند و نمىديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد.»
◾️غسّاله و بدن نيلگون
زن غسّاله، مشغول غسل دادن كودک امام بود ولى ناگهان دست از كار كشيد. رو به #حضرت_زینب سلام الله علیها كرد و گفت: اى بانوى بزرگوار! تو از حال اين كودک آگاهى. او بر اثر كدام بيمارى از دنيا رفته است؟ زينب فرمود: چرا چنين سؤالى را مىپرسى؟ مگر در بدن او جراحتى ديده مىشود؟ گفت: تمام اندام اين دختر كبود است. اين كبودى، علامت كسالت مخصوصى مىباشد. زينب با چشمان گريان فرمود: اى زن غسّاله! اين كودک هيچ گونه مريضى نداشت؛ اين لكّههاى كبود و پوست نيلگون، اثر تازيانهى دشمن است كه در راه کوفه و شام به او مىزدند.
📚 منابع:
وقايع كربلا، شيخ عباس قمى، ص ۲۰۳ - صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص ۲۳۱ - كامل بهايى، ج ۲، ص ۱۷۹ - روضة الشهدا، ص ۴۸۴ - انوار الشهادة، ص ۲۴۴- ۲۴۵ - نفس المهموم، ص ۴۱۵ - معالى السبطين، ج ۲، ص ۱۷۱ - وسيلة الدارين، ص ۳۹۳ -الوقايع و الحوادث، ج ۵، ص ۸۱
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | شب چهارم
▫️یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند. آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - «حُرّبنیزید ریاحی» - و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسینبنعلی پیوست، در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شد.
🎙 بیانات #امام_خامنه_ای ۱۳۸۱/۰۱/۰۹
💠 @Razmande_com
رزمنده | محفل رزمندگان اسلام
🔴 #روضه_های_مصور | شب چهارم ▫️یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند
🔴 #روضه_های_مصور | شب چهارم
▫️حرّ اگر چه اقدامی سختگیرانه کرد، اما رفتارش با امام محترمانه بود؛ حتی یک بار به حرمت خاص #حضرت_زهرا علیهاالسلام نیز اشاره کرد.
▫️چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت جدی دید نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آیا تو میخواهی با این مرد (امام حسین) بجنگی؟» گفت: «آری به خدا قسم چنان جنگی بکنم که آسانترین آن افتادن سرها و بریدن دستها باشد.» حر گفت: «مگر پیشنهادهای او خوشایندتان نبود؟» ابن سعد گفت: «اگر کار به دست من بود میپذیرفتم؛ ولی امیر تو (عبیداللَّه) نپذیرفت.»
▫️پس عمر سعد را ترک کرد و در گوشهای از لشکر ایستاد و اندک اندک به سپاه امام نزدیک شد، مهاجر بن اوس -که در لشکر عمر سعد بود- به حر گفت: «آیا میخواهی حمله کنی؟» حر در حالی که میلرزید پاسخی نداد. مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده بودم، اگر از من میپرسیدند: شجاعترین مردم کوفه کیست از تو نمیگذشتم (و تو را نام میبردم) پس این چه حالی است که در تو میبینم؟»
حر گفت: «به درستی که خود را میان بهشت و جهنم میبینم و به خدا سوگند اگر تکهتکه شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد.» حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمهگاه امام حرکت کرد.
گفتهاند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمیکرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی.
▫️موعظه کردن سپاه کوفه
حر پس از توبه رو در روی لشکر عمر بن سعد ایستاد و به نصیحت آنها پرداخت: «ای قوم آیا پیشنهادهایی که حسین به شما کرد باعث نشده تا خداوند شما را از جنگ با او باز دارد؟» گفتند: «سخنت را به امیر عمر بن سعد بگو.» حر همین سخن را با عمر بن سعد باز گفت. پس عمر بن سعد گفت: «من به جنگ با حسین حریصم و اگر راهی دیگر جز این داشتم همان کار را میکردم.»
◾️پس خطاب به لشکر گفت:
«ای مردم کوفه مادرانتان به عزایتان بنشینند؛ آیا این مرد شایسته را به سوی خود خواندید و گفتید: در یاری تو با دشمنانت خواهیم جنگید، اما اکنون که به سوی شما آمد دست از یاریاش برداشتید، در برابر او صف بسته میخواهید او را بکشید؟ شما جان او را به دست گرفته راه نفس کشیدن را بر او بستهاید، و از هر سو او را محاصره کردهاید و از رفتن به سوی زمینها و شهرهای پهناور خدا جلوگیریش کردهاید، آن سان که هم چون اسیری در دست شما گرفتار شده نه میتواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه میتواند زیانی را از خود دور کند، و آب فراتی که یهود و نصاری و مجوس از آن میآشامند و خوکهای سیاه و سگان در آن میغلطند بر روی او و زنان و کودکان و خاندانش بستهاید، تا جائی که از شدت تشنگی بیحال افتادهاند؛ چه بد محمد را درباره فرزندانش رعایت کردید، خدا در روز تشنگی (محشر) شما را سیراب نکند!»
◾️شهادت
زمان توبهی حرّ تا شهادت وی چندان به طول نینجامید. بنابر روایتی، حرّ از امام تقاضا کرد که چون نخستین کسی بوده که بر امام خروج کرده، اجازه دهد که نخستین مبارز و شهید باشد. وی بلافاصله پس از پیوستن به امام، راهی میدان نبرد شد و پس از گفتگوی دوباره و بینتیجه با عمربن سعد و بیان سخنانی در تقبیح رفتار زشت کوفیان، رجزگویان با آنان جنگید و سرانجام، پس از چندین نوبت نبرد و کشتن چهل و چند تن از دشمنان، به شهادت رسید.
📚 منابع:
-طبری، ج۵، ص۳۹۲، ۴۲۲ - مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۰۰ـ۱۰۱ -ابن اعثم کوفی، ج۵، ص۱۰۱ -انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷۶، ۴۸۹
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | شب پنجم
▫️آن وقتى که حسینبنعلى از اسب روى زمین افتاد بچهیازده سالهاى با شتاب آمد و رسید بالاى سر أبىعبداللَّه. هنگامى که این بچه رسید یکى از سربازان خبیث ابنزیاد شمشیر را بلند کرده بود که بر بدن مجروح ابىعبدالله فرود بیاورد، دستهاى کوچک خودش را بىاختیار جلوى شمشیر گرفت. اما این کار موجب نشد که آن حیوان درنده شمشیر را فرود نیاورد. شمشیر را فرود آورد، دست این بچه قطع شد. به همین هم اکتفا نکرد، بچهى یازده ساله را روى زمین انداخت و او را به شهادت رساند. اینجا بود که امام حسین خیلى منقلب شد، کارى هم از او برنمىآید، اینجا دست به دعا برداشت و از ته دل این مردم را نفرین کرد. صدا زد «اللّهم أمسک عنهم قطر السماء» خدایا باران رحمتت را بر این مردم حرام کن...
🎙 بیانات #امام_خامنه_ای ۱۳۶۴/۰۷/۰۵
💠 @Razmande_com
رزمنده | محفل رزمندگان اسلام
🔴 #روضه_های_مصور | شب پنجم ▫️آن وقتى که حسینبنعلى از اسب روى زمین افتاد بچهیازده سالهاى با شتاب
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت عبدالله بن حسن
▫️هنگامی که سپاه کوفه #امام_حسین علیهالسلام را محاصره کرد، عبدالله به سوی عموی خود حرکت کرد، امام حسین از #حضرت_زینب سلام الله علیها خواست که مانع او شود اما زینب نتوانست جلوی عبدالله را بگیرد: عبدالله گفت به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم و شتابان خود را به امام رساند. ابجر بن کعب با شمشیری به سمت امام حسین علیهالسلام حملهور شد، عبدالله به او گفت وای بر تو، میخواهی عموی مرا بکشی؟ ابجر با شمشیر ضربهای زد، عبدالله دست خود را جلو آورد، ضربه بر دست او فرود آمد و دستش به پوست آویخته شد.
▫️امام حسین علیهالسلام او را در آغوش گرفت و فرمود: ای فرزند برادر صبر پیشه کن و این واقعه را برای خودت خیر بدان زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق میسازد.
▫️منابع گفتهاند که ابجر بن کعب دست وی را قطع کرد. در زیارت ناحیه مقدسه غیر معروفه ، حرمله بن کاهل اسدی به عنوان قاتل و پرتابکننده تیر به سوی او معرفی و لعن شده است.
📚 منابع:
-طبری، تاریخ، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۱-۴۵۰ -شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۱۱ -طبری، تاریخ، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۶۸ -ابن مشهدی، المزارالکبیر، ۱۴۱۹ق، ص۴۹۰
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | شب ششم
▫️«قاسمبنالحسن» هنوز به حدّ بلوغ نرسیده بود. شب عاشورا، این نوجوان عرض کرد: عمو جان! آیا من هم در میدان به شهادت خواهم رسید؟ #امام_حسین علیهالسلام فرمود: عزیزم! کشتهشدن در ذائقه تو چگونه است؟ گفت: از عسل شیرینتر.
این، آن جهتگیرىِ ارزشی در خاندان پیامبر است. تربیتشدههای اهل بیت اینگونهاند.
🎙 بیانات #امام_خامنهای در نماز جمعه ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
💠 @Razmande_com
رزمنده | محفل رزمندگان اسلام
🔴 #روضه_های_مصور | شب ششم ▫️«قاسمبنالحسن» هنوز به حدّ بلوغ نرسیده بود. شب عاشورا، این نوجوان عر
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت قاسم بن الحسن المجتبی
▫️شبی که گذشت...
به نقلى در شب عاشورا، آنگاه كه امام حسين علیهالسلام خطبه خواند و به ياران خود فرمود: «فردا من و شما همه كشته خواهيم شد»، وى پنداشت اين افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمىشود. از اينرو پرسيد: «آيا من هم فردا كشته خواهم شد؟» امام با مهربانى پرسيدند: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض كرد «أحلى من العسل» (شيرينتر از عسل).
حضرت فرمودند: آرى به خدا سوگند، عمو به فدايت، تو از آنان هستى كه پس از گرفتار شدن به بلايى سخت كشته خواهى شد.
▫️اذن میدان
در روز عاشورا هنگامى كه نوبت مبارزه به قاسم رسيد، براى كسب اجازه خدمت امام حسين علیهالسلام آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو آن قدر گريستند تا بىحال شدند. باز قاسم اجازه خواست و امام حسين علیهالسلام امتناع فرمود. قاسم دست و پاى امام را بوسه مىزد و بر خواستهاش پاى مىفشرد. ولى امام علیهالسلام اجازه نمىداد تا سرانجام موفق به دريافت اجازه گرديد. وى در حالى كه اشك هايش بر گونه سرازير بود و مادرش بر در خیمه ايستاده او را نظاره مىكرد، وارد ميدان كارزار شد.
▫️کیفیت شهادت
طبری و ابوالفرج اصفهانی كيفيت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنين آوردهاند:
«نوجوانى به سوى ما آمد كه چهرهاش همانند پاره ماه مىدرخشيد، عمرو بن سعید ازدی به من گفت: به خدا به او حمله مىكنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از اين كار چه مىخواهى، انبوه لشكرى كه دور او را گرفتهاند كارش را تمام خواهند كرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم كرد؛ او حمله كرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روى افتاد و فرياد برآورد «عموجان».
به خدا سوگند حسين چون عقاب از جا جست و همانند شير خشمگين بر قاتل قاسم حملهور گرديد و ضربتى سخت بر وى فرود آورد. او دست خود را سپر كرد ولى آن ضربت دستش را از آرنج قطع كرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند؛ ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه آن ملعون جان داد.
▫️پس از چندى كه گرد غبار ميدان فرونشست، حسين را ديديم كه بر بالين آن جوان ايستاده و او پاشنههاى پاى خود را بر زمین مىسايد، امام حسين در آن حال مىگفت: «قومى كه تو را كشتند از رحمت خدا دور باشند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود. (بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة فیک جدک)
قاسم سرانجام پس از كشتن سى و پنج تن به درجه شهادت نايل آمد.
📚 منابع:
-بحرانی، مدینة المعاجز، ج ۴، ص ۲۱۴-۲۱۵ - قمی، نفس المهموم، ص ۲۰۸ -موسوی زنجانی، وسيلة الدارين، ص ۲۵۳ -شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۸ - سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | شب هفتم
▫️شش ماه او تمام شد و در منای عشق
▫️قربان سیدالشهدا از سه شعبه شد
◾️عصر عاشورا در خیمههاى سیدالشهداء با آن گرما و عطش چه مىگذشت! وقتى حضرت رفت طرف خیمهها دید غوغا و هیاهو در خیمهها همه را فرا گرفته و این بچهى کوچک عطشش، همه را تحتتأثیر قرار داده حسینبنعلى علیهالسلام مجبور شد این بچه را در آغوش بگیرد. او را روى دست بلند کرد، به همه نشان داد حالت خود این بچه تأثرانگیز بود، هر دلى را هر دل سنگى را یقیناً به ترحم وادار مىکرد، حضرت مخصوصاً استرحام کردند. یک وقت یک چیز عجیبى را احساس کرد دید این بچهاى که از گرسنگى و تشنگى بىحس و حال افتاده بود سر خودش را نمىتوانست نگه دارد گردنش یک طرف کج شده بود آن چنان این بچه دست و پا مىزند روى دست پدر همینطور که نگاه کرد دید خون از گلوى علىاصغر سرازیر شده...
🎙 بیانات #امام_خامنهای در نماز جمعه ۱۳۶۵/۰۶/۲۱
💠 @Razmande_com
رزمنده | محفل رزمندگان اسلام
🔴 #روضه_های_مصور | شب هفتم ▫️شش ماه او تمام شد و در منای عشق ▫️قربان سیدالشهدا از سه شعبه شد ◾️عص
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت شیرخوار کربلا
▫️کودک شیرخوار #امام_حسین علیهالسلام، روز عاشورا از شدت تشنگی بیتاب شده بود. حسین بن علی او را روی دستان خود یا در آغوش گرفته بود که با تیر یکی از لشکریان عمر بن سعد به شهادت رسید. درباره چگونگی شهادت ایشان گزارشهای مختلفی وجود دارد.
▫️واکنش پدر
امام حسین علیهالسلام، پس از اصابت تیر به گلوی فرزندش، دست خود را زیر گلوی او گرفت و چون پر از خون شد، آن را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «هَوَّن علَیّ ما نزَل بی أنّه بعین الله؛ آنچه این سختیها را برایم آسان میسازد این است که همه در محضر خداست». از #امام_باقر علیهالسلام نقل شده است که از آن خون قطرهای به زمین بازنگشت.
همچنین گفته شده است که امام با مشاهده این واقعه گریست و فرمود: «پروردگارا! تو خود میان ما و این مردم داوری فرما که ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند؛ اما ما را کشتند». به گزارش ابن جوزی در این هنگام ندایی از آسمان شنیده شده که «او را واگذار که او را در بهشت شیر میدهند».
📚 منابع:
- ابن طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۷ - ابومخنف، مقتل الحسین، ۱۳۹۸ق، ص۱۷۳ - ابن جوزی، تذکره الخواص، ۱۴۱۸ق، ص۲۲۷
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | شب هشتم
این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. حضرت بدون ملاحظه اذن داد و بنا کرد به اشک ریختن. بعد این جمله را فرمود که همه شنیدهاید: خدایا خودت گواه باش، جوانی به سمت اینها برای جنگ رفته است که «اشبه النّاس خُلقاً و خَلقاً و منطقاً برسولک». حضرت به میدان رفت و جنگ بسیار شجاعانهای کرد و عدّه زیادی از افراد دشمن را تارومار نمود؛ بعد برگشت و گفت تشنهام. دوباره به طرف میدان رفت. وقتی که اظهار عطش کرد، حضرت به او فرمودند: عزیزم! یک مقدار دیگر بجنگ؛ طولی نخواهد کشید که از دست جدّت پیامبر سیراب خواهی شد. وقتی امام حسین این جمله را به علیاکبر فرمود، علیاکبر در آن لحظه آخر، صدایش بلند شد و عرض کرد: «یا ابتا علیک السّلام»؛ پدرم! خداحافظ. «هذا جدّی رسولاللَّه یقرئک السّلام»؛ این جدم پیامبر است که به تو سلام میفرستد. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ میگوید بیا به سمت ما.
🎙 بیانات #امام_خامنهای در نماز جمعه ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
💠 @Razmande_com
رزمنده | محفل رزمندگان اسلام
🔴 #روضه_های_مصور | شب هشتم این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. از پدر اجازه
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت حضرت علی اکبر
▫️حضرت علی اکبر، شبیهترین شخص به پیامبر، کسی که با دیدن او به یاد پیامبر میافتادند، پس از رجزخوانی وارد معرکه شد. آنقدر جنگید، تا جایی که ناله از کوفیان برخاست (در منابع تاریخی شمار کشتهشدگان از ۴۴ نفر تا ۲۰۰نفر بلکه در برخی منابع نامعتبر تا ۲۰۰۰ نفر نیز ذکر شده است.)
▫️پس از آنکه جنگ سختی کرد و عدهی زیادی را به هلاکت رساند، نزد پدر بازگشت و گفت: «پدر جان، تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن (زره) بی تابم کرد. آیا آبی هست؟». امام گریست و فرمود: «پسر جان از کجا آب بیاورم؟ اندکی دیگر بجنگ، به زودی جدت رسول خدا را ملاقات میکنی و از جام سرشار او سیراب میشوی، که دیگر پس از آن تشنه نگردی».
▫️کوفیان از کشتن او پروا داشتند (گویا نمیخواستند در خون او شریک شوند) تا اینکه مرة بن منقذ او را دید و گفت: گناه عرب بر گردن من باشد اگر این جوان از کنار من بگذرد و این کار را تکرار کند و من پدرش را به عزایش ننشانم. علی اکبر بار دیگر به دشمن حمله کرد و با شمشیرش آنها را میزد تا آنکه مرة ضربتی بر فرق مبارکش وارد کرد و او را نقش زمین کرد. آن گروه او را محاصره کرده، پیکر مطهرش را با شمشیر قطعه قطعه کردند.
▫️واکنش پدر
علی اکبر در آخرین لحظات عمر، ندا داد: «پدر جان، خداحافظ. این جدم رسول خداست که تو را سلام میرساند و میگوید: سریعتر به ما ملحق شو». و پس از اندکی جان سپرد.
حسین(ع) آمد، بر بالینش قرار گرفت و صورت به صورت او نهاد و گفت: «خدا بکشد مردمی را که تو را کشتند. چقدر این مردم بر خدا و هتک حرمت رسول خدا(ص) گستاخ و بیباک گشتهاند. بعد از تو، دنیا هیچ ارزشی ندارد».
▫️در این هنگام زینب(س) با سرعت (از خیمهگاه) بیرون آمد و فریاد زد: «وای برادرم، وای فرزند برادرم» و خود را بر پیکر آن جوان انداخت. حسین به سوی او آمد و او را به خیمه برد. آنگاه حسین به جوانانش فرمود: «برادرتان را (به خیمهگاه) ببرید». جوانان، او را بردند و در جلوی خیمهای که در مقابل آن میجنگیدند بر زمین نهادند.
حضرت علیاکبر اولین نفر از بنیهاشم بود که به شهادت رسید.
نظر مورخین درباره سن ایشان در هنگام شهادت، بین ۱۸ تا ۲۸سال متغیر است که از آن میان ۲۵سال درستتر است.
📚 منابع:
- خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۵ -سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۶۶ و۱۶۷ -طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری ج۴، ص۳۴۰ -ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵ و ۸۷ -شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۷
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | شب نهم
▫️اباالفضل العباس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنهى امام حسین، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریهى عطشناک علىاصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و امام حسین علیهالسلام ناگهان صداى برادر را مىشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».
🎙 بیانات #امام_خامنهای در نماز جمعه ۱۳۷۹/۰۱/۲۶
💠 @Razmande_com
رزمنده | محفل رزمندگان اسلام
🔴 #روضه_های_مصور | شب نهم ▫️اباالفضل العباس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش ا
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت حضرت عباس ابن علی علیهالسلام
▫️در آن لحظات آخر، آنقدر بر این کودکان و اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل خودش را به لب آب مىرساند. او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنهى خودش برساند؛ اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد.
▫️اباالفضل العباس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنهى #امام_حسین علیهالسلام، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریهى عطشناک علىاصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و امام حسین علیهالسلام ناگهان صداى برادر را مىشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».
▫️عباس بن علی علیهالسلام از شاخصترین و برجستهترین اصحاب امام حسین در روز عاشورا، پرچمدار لشگر امام حسین علیهالسلام در واقعه کربلا بود. امام حسین علیهالسلام در مورد حضرت عباس تعبیر «جانم به فدایت برادر» را به کار برده است.
▫️بر اساس روایتی #امام_سجاد علیهالسلام وقتی عبیدالله فرزند عباس علیهالسلام را دید، اشکهایش جاری شد و فرمود: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که خود را فدای برادرش امام حسین علیهالسلام کرد و در این راه دو دستش قطع شد که خداوند عوض دو دست قطع شده او دو بال در آخرت به او عطا خواهد کرد تا با آن دو بال پرواز کند. و فرمود عمویم عباس نزد خداوند منزلت و جایگاه بالایی دارد که همه شهدا در روز قیامت به او غبطه میخورند.
📚 منابع:
- شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰ - بیانات نماز جمعهی رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۳۷۹/۰۱/۲۶ - خرمیان، ابوالفضل العباس، ۱۳۸۶ش، ص۱۵۹ - شیخ مفید، الارشاد، ۱۳۸۸ش، ج۲، ص۹۰ - شیخ صدوق، خصال، ۱۴۱۰ق، ص۶۸
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | شب دهم
▫️دشمنان دور بدن حسينبن على علیهالسلام حلقه زدند و هر كدامى يك ضربهاى وارد مىكنند و اين جسمِ پاك بىدفاع روى زمين افتاده، هر چه اينجا وحشيگرى وخباثت است، در خيام حرم ابىعبداللَّه روح توجه به خدا است كه موج مىزند، زنها خيام حرم بيرون آمدند، زينب سلام الله علیها مىآيند به طرف قتلگاه. وقتى كه رسيد آنجا جسد عزيزش را روى زمين گرم كربلا افتاده ديد به طرف جسد عزيزش ابىعبداللَّه خطاب به جدش پيغمبر صدايش بلند شد اى جد عزيزميك نگاهى به صحراى گرم كربلا بكن، اين حسين توست كه در ميان خاك و خون مىغلتد و افتاده. بعد هم نقل مىكنند زينب دستها را زير جسد حسينبنعلى كرد؛ صدايش بلند شد پروردگارا اين قربانى را از ال محمّد قبول بفرما.
🎙 بیانات #امام_خامنهای در نماز جمعه ۱۳۶۴/۰۷/۰۵
💠 @Razmande_com
رزمنده | محفل رزمندگان اسلام
🔴 #روضه_های_مصور | شب دهم ▫️دشمنان دور بدن حسينبن على علیهالسلام حلقه زدند و هر كدامى يك ضربهاى
🔴 #روضه_های_مصور | خداحافظ برادر
▫️علامه مجلسی در «بحارالانوار» ذکر نموده که «چون امام مظلوم هفتاد و دو نفر از اصحاب و اهلبیت خود را دید که روی زمین افتادهاند و بیکس و تنها مانده است، متوجه خیمهها شد. «و نادی یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب و یا فاطمه، یا امکلثوم، علیکنّ منیالسلام»؛ «اهل حرم را صدا زد: ای سکینه و ای رقیه و ای عاتکه و ای زینب و ای فاطمه و ای امکلثوم خداحافظ».
▫️زنان و دختران و کنیزان چون این صدا را شنیدند، همگی از خیمهها بیرون دویدند، و صدا به گریه و ناله بلند کردند. حضرت همه را سفارش میفرمود که دلها را آتش میزد، نگاه حسرتی به ایشان کرد و آه از دل سوخته خود کشید. اهل حرم را به شکیبایی امر فرمود و راهی میدان شد.
▫️چنانکه روایت شده بعد از وداع عمومی با اهل حرم زینب را طلبید و به او وصیت کرد و سفارش اطفال و زنان را به او نمود و او را امر به صبر فرمود.
حضرت بر ذوالجناح سوار شدند که صدای گریه اهل حرم بلند شد و ناله طفلان به فلک رسید، و چون چند قدم راه رفت، دید باز صدای گریه میآید، نظر کرد دید زینب با پای برهنه میآید و میگوید: ای برادر! صبر کن حاجتی با تو دارم. حضرت ایستاد. زینب عرض کرد: ای برادر! مادرم در وقت وفات وصیت کرده، که هرگاه عازم سفر آخرت میباشی، به عوض او زیر گلوی تو را ببوسم. حضرت پیاده شد، زینب دستها به گردن امام درآورد و گلوی او را بوسید.
📚 منابع:
- حسن بن علی یزدی، انوار الشهاده، ۱۳۶۰ ق، ص ۹۷ - مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۷ - مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۷
💠 @Razmande_com
⚫️ #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت نازدانهی شام
▫️قیام عاشورا مبارزهای غریبانه بود. امام میداند به مجرّد اینکه جان از جسم مطهّرش خارج شود، عیالات بیپناه و بیدفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. گرگهای گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حملهور میشوند، دلهای آنها را میترسانند؛ اموال آنها را غارت میکنند؛ آنها را به اسارت میگیرند و مورد اهانت قرار میدهند.
🎙 بیانات #امام_خامنه_ای ۱۳۷۳/۳/۱۷
🌐 www.zil.ink/razmande
💠 @Razmande_com
🔴 #روضه_های_مصور | اندر احوال شهادت نازدانهی شام
◾️ محلّ اقامت حضرت رقيه سلام الله علیها و ساير اسيران در شام خرابهاى بود كه یزید به قصد زير آوار ماندن و كشتن أهلبیت، آنان را در آن، جاى داد. شیخ صدوق مىگويد: اين بازداشتگاه، زندانى بود كه اسيران، در آن، از نظر سرما و گرما آزار مىديدند. به طورى كه صورتهاى شان پوست انداخته بود.
▫️در كامل بهايى آمده است: «در ميان اسيران، دختركى بود چهار ساله. شبى از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين علیهالسلام كجاست؟ در اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و تفحّص كرد. خبر بردند كه حال چنين است. آن لعين، گفت: "بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند." ملاعين، سر را بياوردند و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است. آن نازکدل بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسليم كرد.»
◾️سخن گفتن با سر پدر
در برخى از كتابها، نقل شده كه دختر چهار سالهى #امام_حسين علیهالسلام با سر بريدهى پدر عزيزش چنين سخن مىگفت: «پدر جان! چه كسى تو را با خونت خضاب كرده است؟ پدر جان! چه كسى رگهاى گردنت را بريده؟ پدر جان! چه كسى مرا در كودكى یتیم كرده است؟ اى پدر! چه كسى از يتيم نگهدارى كند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان! چه كسى به فرياد اين زنان بدون پوشش مىرسد؟ اى پدر! چه كسى دادرسى اين زنان اسير را مىكند؟
پدر جان! چه كسى نظر مرحمتى به سوى اين چشمهاى گريان ما مىكند؟ اى پدر! كى به اين زنان بىصاحب و غریب توجه خواهد كرد؟ پدر جان! ما پس از تو كسى را نداريم. داد از غريبى و بىكسى؟ اى پدر! كاش من فداى تو شده و عوض تو مرا كشته بودند. پدر جان! كاش پيش از اين كور شده و تو را به اين حال مشاهده نكرده بودم. اى پدر جان! كاش مرا در زير خاک پنهان كرده بودند و نمىديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد.»
◾️غسّاله و بدن نيلگون
زن غسّاله، مشغول غسل دادن كودک امام بود ولى ناگهان دست از كار كشيد. رو به #حضرت_زینب سلام الله علیها كرد و گفت: اى بانوى بزرگوار! تو از حال اين كودک آگاهى. او بر اثر كدام بيمارى از دنيا رفته است؟ زينب فرمود: چرا چنين سؤالى را مىپرسى؟ مگر در بدن او جراحتى ديده مىشود؟ گفت: تمام اندام اين دختر كبود است. اين كبودى، علامت كسالت مخصوصى مىباشد. زينب با چشمان گريان فرمود: اى زن غسّاله! اين كودک هيچ گونه مريضى نداشت؛ اين لكّههاى كبود و پوست نيلگون، اثر تازيانهى دشمن است كه در راه کوفه و شام به او مىزدند.
📚 منابع:
وقايع كربلا، شيخ عباس قمى، ص ۲۰۳ - صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص ۲۳۱ - كامل بهايى، ج ۲، ص ۱۷۹ - روضة الشهدا، ص ۴۸۴ - انوار الشهادة، ص ۲۴۴- ۲۴۵ - نفس المهموم، ص ۴۱۵ - معالى السبطين، ج ۲، ص ۱۷۱ - وسيلة الدارين، ص ۳۹۳ -الوقايع و الحوادث، ج ۵، ص ۸۱
🌐 www.zil.ink/razmande
💠 @Razmande_com