بِسمِ رَبِّ الشُّهَدَاءِ وَالصِّدِّيقِينَ
📢 گرامیداشت #عملیات_مرصاد
🔹 بعد از پذیرش قطعنامه ٥٩٨ از سوی ایران، مجاهدین خلق با حمایت آتش پشتیبانی ارتش بعثی عراق، دوشنبه ٣ مرداد ١٣٦٧ در ساعت ١٤:٣٠ با عبور از مرز خسروی، عملیات فروغ جاویدان را آغاز کردند.
🔹 تهاجم مشترک رژیم بعثی عراق و سازمان مجاهدین خلق در شرایطی که ایران در حال مذاکره با دبیر کل سازمان ملل بود، موضع ایران را در برابر افکار عمومی تقویت کرد و بر انسجام درونی ایران افزود. این حرکت منافقین باعث ایجاد اختلافات شدید میان رهبری و باقیمانده اعضای سازمان مجاهدین خلق و شکستی استراتژیک برای آنان شد.
🔹 سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران در ساعت ١٠ شب پنجم مرداد با رمز یا علیبنابیطالب (ع) عملیات مرصاد را با هدف دفع حمله سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و پاکسازی مناطق تحت اشغال این سازمان، در محور اسلامآباد ـ کرند اجرا کردند.
🔹 مرصاد به معنی کمینگاه است و از آنجا که نیروهای ایرانی در تنگه چهارزبر در کمین منافقین بودند و آنها را رصد میکردند تا حمله کنند، این نام انتخاب شد و بعدها نام این تنگه به مرصاد تغییر یافت.
🔹 بالگردهای هوانیروز به فرماندهی سرهنگ علی صیاد شیرازی، ستون منافقین در دهانه تنگه چهارزبر را بمباران کردند و نیروها و کامیونهای حامل مهمات آنها را به آتش کشیدند، بهطوری که منافقین به کوه و جادههای اطراف پراکنده شدند و عقبنشینی کردند. امیر سپهبد علی صیاد شیرازی با طراحی استراتژیهای خاص خود در این عملیات، در کمترین زمان بیشترین ضربه را به منافقین وارد کرد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔗 🆔 @Heyat_Saveh
بِسمِ رَبِّ الشُّهَدَاءِ وَالصِّدِّيقِينَ
♦️روایت کمتر دیدهشده از امیر سپهبد شهید #صیاد_شیرازی؛ فرمانده #عملیات_مرصاد از روز عملیات/ بهمناسبت پنجم مرداد؛ سالروز عملیات #مرصاد
🔹منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند، اما مردم از اسلامآباد تا کرمانشاه با هر وسیلهای که داشتند - از تراکتور و ماشین - آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند.
🔹ساعت ۵ صبح رفتیم. همهی خلبانها در پناهگاه آماده بودند. توجیهشان کردم که اوضاع در چه مرحلهای هست. دو تا هلیکوپتر کبری و یک هلیکوپتر ٢١٤ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلیکوپتر ٢١٤ جلو نشستیم. گفتم: همینجور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همینطور از روی جاده میرفتیم، نگاه میکردیم، مردم سرگردان را میدیدیم. ٢٥ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنهی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشتهاند «گردنهی مرصاد».
🔹یکدفعه نگاه کردم، مقابل آنور خاکریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همینجور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار میآورند تا از این خاکریز رد بشوند. به خلبانها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را میزنند. به اینها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ٤ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. میتوانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: اینها را میبینید؟ اینها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبانهای دو تا کبریها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یکدفعه دادوبیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودیاند. چیچی بزنیم اینها رو؟!
🔹خوب اینها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودیها بودند و من هرچه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ٥٠٠ متری ستون زرهی نشستهایم و ما هم پیاده شدیم و من هم بهخاطر اینکه درجههایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلیکوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چهجوری به اینها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجهام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من میترسم؛ من اگر بزنم، اینها خودیاند، ما را میبرند دادگاه انقلاب.
🔹حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث میکنیم راجع به اینکه میخواهیم بزنیم آنها را، منافقین سر لولهی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ٥٠ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودیها را؟ اینها بچهی کرمانشاه بودند، با لهجهی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را میرسیم. سوار هلیکوپتر شدند و رفتند.
🔹اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلولهها که داخل بود، مثل آتشفشان میرفت بالا. بعد هم اینها را هرچه میزدند، از این طرف، جایشان سبز میشدند، باز میآمدند.
🔹بعد از ٢٤ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند.
🔹بعضی از آنها فراری میشدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار میکشیدیم، نمیآمدند. میرفتیم دنبال آنها، میدیدیم مردهاند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی اینها، دخترها مثلاً فرماندهی میکردند. از بیسیمها شنیده میشد: زری، زری! من بهگوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آنها خراب بود.
🔹بههرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیهی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیهی شریفه میفرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دست شما عذاب میکنم و دلهای مؤمن را شفا میدهم و به شما پیروزی میدهم.» و نقطهی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیفترین و خبیثترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.
📚رمز عبور، ۱، صفحهی ۱۱۳
🏷 #خاطره
🏷 #ساوه
🏷 #رزمندگان
👈 #هیات_رزمندگان_اسلام
╮🤲﴿ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ﴾🤲╭
┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
💠⃟🇮🇷› واحد اطلاعرسانی و رسانه
هیات رزمندگان اسلام شهرستان ساوه
📌 با ما در پیامرسانها همراه باشید 👇👇👇
🔗 🆔 @Heyat_Saveh