eitaa logo
رزمنده آنلاین ۱۴۰۳ کانال🌷
429 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
114 فایل
ارتباط مستقیم با محمد 🤵 @soore‭‭‭1348‬‬‬
مشاهده در ایتا
دانلود
اصغر " بیاد شهید درد علی اصغر خدا رحمی خط شکن معبر های جبهه حق از واحد اطلاعات و عملیات ل۱۷ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
کانال تلگرام.. 9️⃣ صفحه خاطرات🎤 ل۱۷ع🎧: شب سامراء.. :🌺🌸🌺🌸🌺 وقتی با خستگی تمام رسیدم کربلا و تقریبا تمام شب تا نماز صبح بیدار بودم دوشب قبل هم نخوابیده بودم از حله تا طوریج. صبح که از کربلا زدم بیرون تو ذهنم رفتن به گاراژ نجف بود ولی با بانگ سااامراء میخکوب شدم و سوار بر ماشین سرنوشت رفتم سامراا ء جایی که بنظرم نزدیکترین محل به احساس انتظار هست رویایی است. بعد زیارت طفلان مسلم و سید محمد یه ساعت به مغرب رسیدیم سامراء دوباره پیاده روی و ..تا رسیدم به باب قبله جمعیت بحدی زیاد بود که جای نشستن نبود. باید میرفتم وضو بگیرم ولی شک داشتم طهازت دارم یا نه. رفتم محل جدید سرویس ها و حمام یک دستگاه آسانسور برای معلولین و پیر مرد ها گذاشته بودن و التماس که فقط ! برای ایشان است ولی آسانسور با ظرفیت 13 نفر 12 نفر جوان و. بودن. تا درب باز شد گفتم من گفتن جا نیست!  نمیدونم زایران ایرانی داره چشون میشه احساس و مروت و جوانمردی رو تو مرز جا میزارن. خلاصه رفتم پایین عصب پام داشت شوک میداد بهم هر صف دوشی رفتم منو روندن به دوش بعدی دوتا عصا بدست وضعیت خراب پا تن خسته و داغون. گقتم الهی شکر. بلاخره یه صف بعد ٨ نفر اونقدر رو دوپا وایسادم که داشتم از حال میرفتم. نوبتم شد رفتم زیر دوش پای مصوعی یطرف عصا یطرف مونده بوذم چه کنم لباس نداشتم فقط یه دشداشه عربی. بخاطر ملاحظه بقیه زود دوش گرفتم زدم بیرون و رفتم لباسامو شستم چه شستنی. دوبار تو چفیه جمع کردم رفتم آسانسور سوار شم دیدم پر آدم اینبار جوانتر .رفتم لباسامو یه گوشه پهن گردم جا نبود بشینم کنار یه باغچه سنگی نشستم فقط یه زیر پیراهنی برام مونده بود انداختم زیرم و چفیه نازک که از سرما کشیدم روم. پای مصنوعی م کنارم و دوتا عصاهام و کوله ای که چیزی نداشت زیر سرم. میلرزیدم ولی نماز مغرب با سختی گذشت به نیابت از چند عزیز سفر کرده دورکعت نماز خوندم. نگاهم به گلدسته ها بود و خاطرات سالهای قبل و با علی و..ممد قربانی. حاج محمود  ساعت ۱۰ شب شد لرز داشتم هیچی تنم نبود جز دشداشه عربی. دیدم همه میرن پتو میگیرن. چندتا جون دورم بودن ازشون خواهش کردم میشه برا منم پتو بگیرین ؟ گفتن خودت برو بیعانه میخواد گفتم میدم بیا پول ..هیچکس صدای منو نشنید به هرکس رو زدم منو جواب کرد..واقعا حیرت کردم از این همه جون هیتی و .. مدام در حال سلفی با حرم که چند بار نزدیک بود با پا بیان روم ..دلم گرفت. ما خودمون عاشق خدمت بودیم به یه اشاره ابرو خدایا اینا چشونه من دارم از لرز بی حال میشم کسی محلم نمیزار. یهو رو کردم به گنبد به آقا امام هادی 😭 گفتم آقا من زایر شمام توان پا پوشیدن و پتو گرفتن ندارم بدادم برس..هی.. گاهی زیر دست و پای زایران رفتن هم سعادت میخواد. شب سرد و مهتابی و غبار آلود و بینهایت زیبا بود. اما تنم بی حال و پاهام در حال شوک عصبی نیاز داشتم گرم شم گاهی نگاهی به لباس هام که خیس بود میکردم و میگفتم چرا شستمشون؟ و باز چفیه نازک رو میکشیدم روم. وقتی که از همه ناامید شدم و دست التماس بسمت آقا امام هادی گله کردم.. چیزی نگذشت که اتفاق افتاد. چند دقیقه بعد یک مامور حرم رسید در حال نظارت بر زایران بود منو دید صداش کردم. حبیبی واحد بطانیه. عزیزم من یک پتو میخوام. نگاهی بهم کرد و اشاره به حرم و رفت ..دیگه قید خودمو زدم گفتم همینجا از حال میرم. تو این افکار بودم دیدم همون مامور حرم رسید ولی تو دستش یه چیزیه اما پتو نیست خدایا چیه ؟ دیدم مثل کیسه خواب برام بازش کرد و منو کمک کرد رفتم داخلش هم زیر اندازم بود و هم رو انداز خیلم نرم بود انگار منو پرتاب کردن وسط ژله. دلداریم داد یعنی ببخش دیر شد و زیپ رو بست و رفت این لحظه ساعت ٢ بامداد شده بود و نماز صبح ۵ بود از لای زیپ بسمت حرم یه بوسه سپاس فرستادم محضر آقا امام هادی روحی فداک و تا اذان هیچی نفهمیدم تا صدای اذان سامراء بیدارم کرد و با بطری آبی که قبلا کنار گذاشته بودم وضو ساختم و نماز دلچسبی خوندم و تازه یادم افتاد ازتون یاد کنم یکی یکی اسم بردم و حوایج بعد نماز دوباره رفتم وسط ژله خوابیدم تا ٩ صبح و بعد که لباس ها تقریبا خشک شد یه زایر لطف کرد و برام لباسامو آورد و پوشیدم و رفتم وضو پایین و توالت فرنگی که روزها از داشتنش محروم بودم 😂 🙊 وقتی دستامو شستم و بیرون زدم آب قطع شد !! و یه تشکر خاص از خدا که اگه اون تو آب قطع میشد چی میشد. خدا نصیب داعشی نکنه چه به گرگ بیا بون.. ساعت ۱۰ از سامراء وداع کردم بسمت کاظمین کرایه ٢۵ تومن.. محمد سوری- نجف یا حق نکات جالب سفر عراق.. شیر مادرش حلالش هرکسی این شعر و گفته به پایان آمد این دفتر. حکایت همچنان باقیست اگه بخوام همه این سفر ٢٣ روز رو بروی کاغذ بیارم آنقدر حرف دارم که نگو..ولی بماند تا وقتی دیگر..اما نکاتی که در طول سفر روی مقوای آب معدنی نوشتم رو براتون میفرستم اربعین ۹۶ محمد
سلام حاج آقا امروز صبح بعداز اذان،خواب دیدم سردار دلها در جمع رزمندگان هستش و با اونها سلام و احوالپرسی می کنه و بهشون میرسه ولی موهاش مثل شما مجعد بود،من او را در میان جمع،می پاییدم تا گمش نکنم که یهو درحالیکه میرفت دست راستش رو نیمه بالا برد و گفت: من محمد سوری(🤔) بی نام پ ن : اولا بگم خواب حجت نیست ! شاید یک نشانه باشه 🍀 مگر رویا صادقه این خوابی هست که این عزیز دیدند بنطر من همه ما در مسیر عشق ورزی و محبت و دلدادگی و احوال پرسی همسنگران مون باشیم همون راه شهید حاج قاسم سلیمانی را رفتیم بالا گفتم خواب " حجت نیست اما نشانه است پس بیایید بیاد هم باشیم احوال پرسی هم باشیم دوستان همسنگر رو در کنج عزلت رها" نکنیم اونها رو با قرص و افسردگی و درد تنها" نداریم یه لبخند .. یه جمله دوستت دارم یه زنگ زدن دلتو بسپار به شهدا رفیق همه قاسم سلیمانی هستيم در مهرورزی و عشق و محبت و صفا به همسنگران ❤️❤️❤️❤️ محمد
علی نیکو صحبت
گزارش تصویری و صوتی خاطرات دورهمی بزرگ واحد اطلاعات و عملیات ل۱۷ شب " محلات .. یادواره سردار شهید فضل الله خراسانی قائم مقام واحد اطلاعات عملیات ل۱۷ع مورخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ شهر زیبای محلات 👇👇👇👇🌺🌸🌺🌸
PTT-20220923-WA0003.opus
4.72M
خاطره!🌸🌺 در جاده مسیر برگشت محلات به قم بروایت ابوالفضل خراسانی از کرج @razmandehonline
عیدتان مبارک 🌺🌸🌺🌸 فرا رسیدن ماه مبارک ربیع الاول رو به شما و خانوادهء محترم تبریک عرض میکنم .انشاالله ماه پر خیر و برکت و پر از شادی داشته باشید . رزمنده آنلاین ✅
سلام بزرگوار خدا قوت🖤🖤🖤🖤 بنده حقیر به سهم خودم ممنون شما هستم که از شهید حاج اصغر اکبرنیا خبر رفتی چه تصویری چه فیلم از تشیع جنازه از رسانه که خبری نبود حتی سایت خبر قم فقط از شهادت ی خبر رفت فقط این دومین شهید ۴۰روز گذشته هست از محله دروازه ری و حال دوتا دیگه از دوستان مون هم خوب نیست و بستری هستن محمد جان خدا عوض خیرت بده محسن مرادی
خاطرات.. ناب.. آنلاین.. از زبان برادر ابراهیم نظری ثابت.. 🍀🌸🌺 کربلای ۵ و سختی های فراق یاران 👇🏻🌹💟🎤🎧👇👇👇👇