eitaa logo
رفاقت با شهدا❤🌱
408 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
بِسّمِ رَبِّ شُهَداءِ وَ الصِّدیقین📿🥀 شُهَدا سَنگ نِشانَند،که رَه گُم نَشَوَد...🤍 سردار دلها❤️: باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم آنکس که باید ببیند،می‌بیند!!🌱 اکـــــــانت جهت ارتـــــــباط: @E_kamali87 لینک کانال: @Refaghat_ba_Shohada_313
مشاهده در ایتا
دانلود
یک‌جان‌چہ‌بود...؟! تو‌صَد‌جآن‌مَنے♥️:)! 🌿
اگربه‌گناه‌افتادید..! یا‌حتی‌غرق‌درگناه‌بودید؛ دست‌از نماز برندارید.. این‌رشته‌ی‌باریک‌بینِ‌خودو را پاره‌نکنید! عاقبت‌این‌نـــ📿ــمازشمارا اصلاح می‌کند . .🙂🦋 مُؤمِن‌یِوَقت‌نَمازِت‌اَزوَقتِش‌نَگذَرِهـ
🕊 و ! سالهاي آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود. تقريبًا کســي از آن خبر نداشــت. خودش هم چيزي نميگفت. اما كاملا رفتار واخالقش عوض شده بود. ابراهيم خيلي معنويتر شــده بود. صبحها يک پالســتيک مشكي دستش ميگرفت و به سمت بازار ميرفت. چند جلد کتاب داخل آن بود. يكروز با موتور از ســر خيابان رد ميشدم. ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش ابرام کجا ميري؟!گفت: ميرم بازار. ســوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاســتيک رو دستت ميبينم چيه!؟ گفت: هيچي کتابه! بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظي کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟ بــا كنجكاوي بــه دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يك مســجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادي جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهميدم دروس حوزوي ميخوانه، از مسجد آمدم بيرون. از پيرمردي که رد ميشد سؤال کردم. ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدي با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نميکردم ابراهيم طلبه شده باشه. آنجا روي ديوار حديثي از پيامبرﷺ نوشته شده بود: »آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز براي سه دسته طلب آمرزش ميکنند: علماء ،کسانيکه به دنبال علم هستند و انسانهاي با سخاوت«. شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميري و به ما چيزي نميگي؟ يکدفعه باتعجب برگشــت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: ِ آدم حيف عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمي نيســتم. همينطوري براي اســتفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلا به کسي حرفي نزن. تــا زمان پيروزي انقــاب روال کاري ابراهيم به اين صــورت بود. پس از پيروزي انقالب آنقدر مشــغوليتهاي ابراهيم زياد شــد که ديگر به کارهاي قبلي نميرسيد.
18.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت مامان یه گلایه ای بکنم؟😞 گفتم جانم...؟🥺 گفت مامان.....😔 . . روایتی از یکی از مادران شهدای مفقودالاثر راوی: علی زین العابدین پور ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
دور هم نشسته بودیم. ابراهیم هادی دستش رو شبیه یک دایره کرد و گفت: اگر دنیا مثل این کُره باشد، امام زمان(عج) مانند دستهای من به دنیا احاطه دارد. خداوند نیز برتمام دنیا شاهد و ناظر هست. مراقب اعمالمون باشیم.