یہروزجمعہرفتیمبیرون
ماتویراههمہچیخریدیم
(بابڪخیلیآدمشوخطبعیبود)
بہبابڪتعارفمیکردیمکہیہچیزیبخور
بہحالتشوخیمیگفتمنروزهاممافکر
میکردیمدارهشوخیمیکنہدرحالیکہبہ
مقصدمونرسیدیم،اذانگفتدیدیمبابڪ
یہتیکہنونویہخوردهحلوابرایخودش
اوردهبودباهموننشستوافطارکرد
هممونشوکہشدیمگفتیمبابڪتوکہ
روزهبودیلااقلبہمامیگفتیخوراکیهایی کہبچہهامیخوردنروجلویتونمیآوردیم
گفتنہعمہاینچہحرفیہبچههاباید
لذتشونروببرنمنمبہکارخودممشغول
باشم.
#خاطره
#خاطــره🎞
|همدانشگاهۍشهید|
دخترے میگفت:
من همکلاسی بابک بودم.
خیلیییی تو نخش بودیم هممون...
اما انقد باوقار بودکه همه دخترا میگفتند:
" این نوری انقد سروسنگینه حتما خودش دوس دختر داره و عاشقشه !" 😏
بعد من گفتم:میرم ازش میپرسم تاتکلیفمون روشن بشه...
رفتم رو دررو پرسیدم گفتم :
" بابڪ نوری شمایی دیگ ؟! "
بابڪ گفت : "بفرمایید ."
گفتم:" چراانقد خودتو میگیری ؟؟چرا محل نمیدی به دخترا؟؟!! "
بابڪ یہ نگاه پر از تعجب و شرمگین بهم کرد
و سریع رفت و وانستاد اصلا!
بعدها ک شهیدشد ،
همون دخترا و من فهمیدیم بابڪ عاشق ڪی بوده که بہ دخترا و من محل نمیداد...
#عاشقحضرتزینبوشهادت🥺💔|
#شهیدبابڪنورے♥️
#خاطره✨
|علاقهبهحضرتِرقیه(س)|
اولین باری که با هم بیرون رفتیم،
گلزار شهدا بود، پنج نفر بودیم، همانطور که به قبور مطهر شهدا سر میزدیم، به مزار شهید نیری رسیدیم.
یکی از ما گفت: کی روضه میخونه؟
همه ما بهانه آوردیم که روضه نخونیم.
امّا آرمان داوطلب شد.
از او پرسیدم چه روضهای میخونی؟
گفت: روضه خانم حضرت رقیه(سلاماللهعلیها).
خیلی حضرت رقیه(س) را دوست داشت.
_بهروایتازرفیقِشهید
شهید آرمان علی وردی
#خاطره✨
|نمازشب|
طلبه هم حجره ای شهید آرمان میگوید درمدتی که ما در حجره با هم بودیم شبی نبود که شهید علی وردی سحرگاه برای نماز شب بیدار نشود و این طور میشود که خدا شهید علی وردی را سر دست بلند میکند و به عنوان یک الگو به همه نشان میدهد و او دل چند میلیون آدم را متوجه خودش میکند.